۱۳۹۲ آذر ۷, پنجشنبه

سیری در شعری از داریوش لعل ریاحی (5)

در گام، بعدی
داریوش لعل ریاحی

داریوش لعل ریاحی
به آقای رییس جمهور ِ منتخب مردم
در گام ، بعدی

اگر یاس در تیرگی ، می دمید
اگر تیغ را دسته اش می برید

اگر باز بر پا نمی گشت ، دار
به امضای قضات ِ بی اختیار

اگر بند و زندان و حصری نبود
اگردرب ِآن را کسی می گشود

اگر دولت ما ، یکی بود و بس
توان داشت تا بشکند این قفس

اگر دست ِ هر خود سری بسته بود
ز تحریم دیگر نمی برد سود

اگر خنده های خوشش را ظریف
به پیش ِ تو می زد به جای حریف

نمی بود ما را ، جز این انتظار
که آن وعده ها می شود برقرار

در آغوش ِ این مردم ِ پاک باز
دروغ و دغل را نباشد ، نیاز

اگر باور ِ خود بگیرید راست
گذر گاه ِ مقصود را ، یک خداست

اگر معنی زندگی بودن است
اگر عشق سر فصل روییدن است

به جز قلب مردم ، نجو قلب کس
تو را بر گزیدند ..... فریاد رس

ششم آذر 1392

Dlr1266@hotmail.com
سرچشمه :
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com 

مسعود بهبودی
 
·        شعر زیبائی است که بلحاظ فرم و ساختار و صنعت شعر رد خور ندارد.
·        این خود چیز کمی نیست و دستکم گرفتنش در این واویلا خطای کمی نیست.
·        چون هر ننه مرده ای ببرکت فیس بوک و وبلاگ و غیره دعوی شاعریت دارد و کسی هم جلودارش  نیست.
·        حتی اگر توصیه ای از پیشکسوتی از قبیل فروغ را یادآور شوی، از تندبار توهین مصون نخواهی ماند.

·        ما این شعر شاعر را نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم تا ابهاماتی که در فرمولبندی شاعر به چشم می خورد، بلکه رفع شوند:

1
در گام، بعدی

·        احتمالا منظور شاعر، گام بعدی بوده:
·        گام بعدی پس از پایان انتخابات کذائی
·         
2
به آقای رییس جمهور ِ منتخب مردم

·        رسانه های امپریالیستی بعضی  مفاهیم و احکام را از مغز و محتوا تهی می کنند و از بس تکرار می کنند که حتی به شاعرجماعت امر مشتبه می شود و فریب ظاهر قضایا را می خورند و لذا از انتخابات دموکراتیک دم می زنند.
·        مردم اصلا هر ننه مرده ای را که از صافی شورای برگزیده طبقه حاکمه بگذرد، به هر دلیلی هم که باشد، « انتخاب» می کنند.
·        این ولی بزعم حکیم الحکما ـ شیخ شیراز ـ «صورت زیبای ظاهر» است و چه بسا حتی فرم (صورت)  نیست، بلکه فرمالیته بی غش  و غل است:
·        با همین ترفند حتی جانی بالفطره ای از قبیل حجة السرمایه هیتلر و موسولینی و غیره «انتخاب» شده اند.
·        با طناب فرم بر چاه ارزیابی ها اندر شدن، ساده لوحانه است.
·        طبقه حاکمه هر نفکسکشی را بدون کمترین بهانه حتی قلع و قمع می کند، ضمن تحمیق عمیق توده، با وعده و وعید دنیوی و اخروی سر خرد و کلان را شیره می مالد و بعد «معرکه انتخابات آزاد و دموکراتیک» راه می اندازد، معرکه ی تهوع آوری که یکی از آنها را حتی لعل ریاحی تحریم کرده بود.
·        روحانی ها منتخب مردم نیستند.
·        روحانی ها کهنسال ترین و رادیکال ترین دشمنان مردم اند.
·        نمایندگان ارتجاع محض اند.

3
اگر یاس در تیرگی ، می دمید
اگر تیغ را دسته اش می برید

اگر باز بر پا نمی گشت ، دار
به امضای قضات ِ بی اختیار

اگر بند و زندان و حصری نبود
اگردرب ِآن را کسی می گشود

اگر دولت ما ، یکی بود و بس
توان داشت تا بشکند این قفس

اگر دست ِ هر خود سری بسته بود
ز تحریم دیگر نمی برد سود

اگر خنده های خوشش را ظریف
به پیش ِ تو می زد به جای حریف

نمی بود ما را ، جز این انتظار
که آن وعده ها می شود برقرار
·         
·        جامعه وارونه در این ابیات لعل ریاحی، در نهایت زیبائی استه تیکی و هنری تصور و تصویر می شود:
·        به دلیل حکمفرمائی وارونگی، وعده های «انتخاباتی»  را نخست باید وارونه کرد، تا ماهیت خود را بیرون ریزند:
·        وظیفه روشنگری علمی و انقلابی هم جز این نیست:
·        وارونه کردن وارونه ها  

4
·        این شعر ولی می بایستی قبل از انتخابات سروده شود و از افتادن توده به چاه عوامفریبی طبقه حاکمه ملی و بین المللی ممانعت به عمل آید.
·        فونکسیون اصلی و اصیل تئوری رهائی بخش مارکس و انگلس و لنین همین است:
·        از صراحت گذراندن وعده ها و ادعاها
·        شاید هم شاعر همین کار را کرده اند.
·        چه می شود کرد:
·        هیاهو بسیار است و گوش شنوا کم
·        گرد و غبار بشدت غلیظ است و چشم بینا نارسا.

5
در آغوش ِ این مردم ِ پاک باز
دروغ و دغل را نباشد ، نیاز

·        چرا و به چه دلیل؟
·        پاکبازی مردم چه ربطی به بینش طبقه حاکمه دارد؟
·        دروغ و دغل جزو تسلیحات ایدئولوژیکی طبقه حاکمه اند و آنها به همان سان به خدمت گرفته می شوند که شلاق و چماق و تفنگ و شکنجه و شرنگ:
·        دیالک تیک وسیله ـ ساختار ـ فونکسیون
·        هر کدام به جائی

6
·        دروغ ضمنا ضد حقیقت است.
·        چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای اجتماعی در آئینه ضمیر طبقات اجتماعی متفاوت بطرز متفاوت منعکس می شوند:
·        آنچه بنظر عمله ای حقیقت جلوه می کند، در آن واحد به نظر اخوندی تاجر، زمیندار و یا باغ پسته دار دروغ مطلقا باطلی می نماید.
·        دروغ روحانیت در قاموس طبقاتی آن اصلا دروغ نیست، حقیقت جزمی ـ الهی ـ شرعی مطلق محض است.

7
 اگر باور ِ خود بگیرید راست
گذر گاه ِ مقصود را ، یک خدا ست
·        آره.
·        حق با شاعر است.
·        بحث فقط بر سر چیستائی خدا ست:
·        خدای روحانی ها انعکاس آسمانی ـ انتزاعی برده داران و اربابان و سرمایه داران زمینی است.
·        معبود است:
·        بنده دار و خواجه و ارباب بزرگ است.

8
اگر معنی زندگی بودن است
اگر عشق سر فصل روییدن است 

به جز قلب مردم ، نجو قلب کس
تو را بر گزیدند، فریاد رس

·        از این دو بیت واپسین شعر می توان با نهایت تأسف دریافت که شاعر روندهای اجتماعی را نه دیالک تیکی، بلکه مکانیکی تصور می کند:
·        حتی اگر کسی را توده های مولد و زحمتکش در آزادترین و دموکراتیک ترین انتخابات برگزینند، این دلیل بر تغییر ماهیت طبقاتی حریف نخواهد شد.
·        بنی بشر بسته به جایگاه خود در تولید اجتماعی (بسته به خاستگاه طبقاتی خود) پایگاه طبقاتی معینی را نمایندگی می کند.
·        بسته به وجود اجتماعی خویش (کاخ نشینی و یا کوخ نشینی) شعور اجتماعی درخور کسب می کند و نهایتا بسته به  شعور اجتماعی (طبقاتی) خویش، بسته به ایدئولوژی طبقاتی خویش عمل می کند.

9
اگر معنی زندگی بودن است

·        کی گفته که «معنی زندگی بودن است»؟
·        معنی زندگی ایفای نقش طبقاتی آهنین خویش است.
·        حتی به بهای چشم پوشیدن از «بودن» به هر قیمت.
·        شاعر اگر خواست می تواند از ارانی و آریان پور و روزبه و سیامک و عطارد و کبیری و هزاران مرتاض طراز نوین بپرسد.
10
 اگر معنی زندگی بودن است
اگر عشق سر فصل روییدن است

به جز قلب مردم ، نجو قلب کس
تو را بر گزیدند، فریاد رس

·        شاعر ظاهرا مردم را نمی شناسند.
·        در قلب مردم برای اراذل و اناگل (جمع من در آوردی انگل)  و اجامر و اوباش جائی نیست.
·        مردم «بی همه چیز» اند، ولی خر نیستند.
·        روحانی و امثال بیشمار او، نماینده طبقه حاکمه تا مغز استخوان انگل اند.
·        روحانیت دیالک تیک طبقه و ایدئولوگ است:
·        روحانیت هم زمیندار، موقوفه دار، سرمایه دار و چپاولگر است و هم ایدئولوگ طبقات بهره کش و چپاولگر است.
·        تجسم دیالک تیک مادی و معنوی است.
·        دیفونکسیونال است:
·        دو فونکسیون اجتماعی ـ طبقاتی را در آن واحد بدوش می کشد.

·        چنین قشر اجتماعی ئی قاعدتا نمی تواند فریادرس توده باشد.
·        هر از گاهی که توده یکه تاز همه میدان ها ست، استثنائاتی از طبقات اجتماعی انگل کم و بیش به توده می پیوندند.
·        ولی استثناء می مانند که تعیین کننده نیستند:
·        در دیالک تیک استثناء و قاعده (برتولت برشت)، نقش تعیین کننده از آن قاعده است، بی آنکه استثناء هیچ واره باشد.   

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر