۱۳۹۲ آذر ۱, جمعه

سیری در تراژدی مهره سرخ (34)

 
اثری از سیاوش کسرائی 
 شین میم شین

در انتهای دشت
گویی بساط خیمه شب را
از جای می کنند
یا در خط افق
دیوار روز را
بر جای می نهند
شب می رود ز دست
اما حکیم را
بس حرف ها که هست:

·        معنی تحت اللفظی:
·        در افق دور دست دشت، انگار بساط خیمه شب را برمی چینند و دیوار روشن روز را به جای خیمه شب برپا می دارند.
·        شب رو به زوال است و روز در حال زایش.
·        حکیم طوس اما هنوز سخن ها برای گفتن دارد.

1

·        سیاوش با این بند شعر هم محیط پیرامون را، یعنی زمان و مکان مربوطه را تشریح می کند و هم خواننده را برای شنیدن ادامه ماجرا (تراژدی) آماده می سازد.   

1
در انتهای دشت
گویی بساط خیمه شب را
از جای می کنند

·        سیاوش بکمک این تصور و تصویر فروپاشی شب را در پرده خیال خواننده تجسم می بخشد:
·        شب به خیمه سیاهی تشبیه می شود که کولیان سحر برمی چینند.

2
یا در خط افق
دیوار روز را
بر جای می نهند

·        سیاوش برای تبیین روز از تصویر دیگری بهره برمی گیرد:
·        روز به دیواری تشبیه می کشد که جانشین چادر سیاه شب می گردد.
·        بدین طریق، دیالک تیک ظلمت و نور و یا شب و روز در آئینه خیال خواننده تجسم می یابد.
·        دوئالیسم مانی پیامبر در کارخانه خیال شاعر پرولتاریا البسه دیالک تیکی می پوشد و یاد نیما را در خاطر خواننده زنده می کند.

3
شب می رود ز دست
اما حکیم را
بس حرف ها که هست:

·        سیاوش مرگ شب و زایش روز را در گوش خواننده زمزمه می کند.
·        تناقضی که سیاوش با «اما» خاطرنشان می شود، شاید از آن رو ست که روز ـ بر خلاف شب ـ  برای جر و بحث مناسب نیست.
·        روز در قاموس شاعر کار، وقت کار است.
·        ولی چه می شود که استنتاج منطقی ـ نظری حکیم طوس در طول شب پایان نیافته و ناتمام مانده است.
·        از این رو، تئوری حکیم طوس باید شنیده شود، اگرچه شب رو به زوال است و روز در حال زایش.

«شرمنده آن که پشت به یار و دیار خویش
با صد بهانه روی به بیگانه می کند
سامان نمی دهد، چه توان کرد، حرف نیست
آشفته از چه ساحت این خانه می کند؟

فرخنده آن که بی کژی و کاستی به جان
درکار می رود
پیروزی و شکستش
بیرون ز گفت ما ست
فرخنده آن که راه به هنجار می رود!

·        معنی تحت اللفظی:
·        شرمنده کسی است که به یار و دیار خود پشت می کند و به بهانه های مختلف به همکاری با بیگانه تن در می دهد و به جای سامان دادن به نابسامانی ها، ساحت خانه را آشفته می سازد.
·        اما خوش به حال کسی که فارغ از کژ اندیشی و ضعف روحی و فکری (ایدئولوژیکی)  به کار می پردازد و بی اعتنا به پیروزی و شکستش هنجار های اجتماعی خویش را رعایت می کند.

·        سیاوش در این بند شعر از قول حکیم طوس، تراژدی رستم و سهراب از دید نوینی تئوریزه می کند و ضمنا از شرایط عینی تشکیل و تکوین تراژدی پرده برمی دارد:

1
«شرمنده آن که پشت به یار و دیار خویش
با صد بهانه روی به بیگانه می کند
سامان نمی دهد، چه توان کرد، حرف نیست
آشفته از چه ساحت این خانه می کند؟

·        حکیم طوس سهراب را به دلیل خدمت به افراسیاب ـ به مثابه دشمن ملی ـ مورد انتقاد قرار می دهد:
·        در قاموس سیاوش همکاری سهراب تحت هر بهانه با افراسیاب، منشاء اصلی تشکیل تراژدی است.
·        چنین کسی به جای سر و سامان دادن به نابسامانی های جامعه و همبود خویش، فضای صلح آمیز جامعه (خانه) را برمی آشوبد.
·        در همین دوبیت شعر دنیائی تئوری نهفته است.
·        مرگ سهراب بدست پدر، ضایعه ای بمراتب زیانبارتر از مرگ یک نفر است.
·        مرگ سهراب همزمان مرگ رستم است و مرگ رستم به معنی پیدایش خلئی پرناشدنی در نیروی مقاومت و مبارزه خلقی است.

2
فرخنده آن که بی کژی و کاستی به جان
در کار می رود
پیروزی و شکستش
بیرون ز گفت ما ست
فرخنده آن که راه به هنجار می رود!

·        حکیم طوس به انتقاد صرف قناعت نمی ورزد و آلترناتیو خویش را بلافاصله فرمولبندی و عرضه می کند:
·        بزعم حکیم طوس (و در واقع سیاوش) به جای خدمت به بیگانه باید بدون کژ اندیشی و ضعف شخصیتی ـ روحی ـ ایدئولوژیکی به هنجارهای همبود خویش وفادار ماند و هرگز و به هیچ بهانه و دلیل، از خدمت به خلق سرنپیچید.   

 آری توان که رهرو دریا کنار بود
آنگه به سالیان
بیرون ز ورطه های همه مرگبار ماند
اما نمی توان
بی غرقگی در آب
دریاشناس گشت و گهر از صدف ربود

·        معنی تحت اللفظی:
·        آری، می توان در سواحل دریاها قدم زد و عمری دراز از خطرات مرگبار ورطه های آب در امان زیست، اما نمی توان بدون غرق گشتن در آب، دریاشناس گشت و به صید گهر از صدف نایل آمد.

1
آری توان که رهرو دریا کنار بود
آنگه به سالیان
بیرون ز ورطه های همه مرگبار ماند

·        سیاوش در این بند شعر سهراب را به کنسرواتیسم (محافظه کاری) متهم می کند و مورد انتقاد قرار می دهد:
·        بدین طریق، خدمت به افراسیاب نوعی گرایش کنسرواتیستی تلقی می شود و با «قدم زدن در سواحل امن» یکسان تصور و تصویر می شود.    

2
 اما نمی توان
بی غرقگی در آب
دریاشناس گشت و گهر از صدف ربود

·        قهرمان ایدئال سیاوش اما کسی است که از سر تا پا انقلابی است و دل به دریا می زند تا از ورطه های مرگبار در و گوهر صید کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر