۱۳۹۲ آبان ۲۷, دوشنبه

سیری در تراژدی مهره سرخ (33)


اثری از سیاوش کسرائی 
 شین میم شین

باری
این مهره نقش داشت
در نام رشک و بیم برانگیز تهمتن
این مهره رنگ زد
برعشق تند وسرکش تهمینه
ز این مهره پر گرفت
بال بلند آرزویت تا بلند جای

خاموش باش و بیهده بهتان به کس مزن
این مهره رخ نهفت به هنگامه، تا تو را
خونینه تن کشاند بر امواج شعر من»

·        معنی تحت اللفظی:
·        این مهره سرخ مهره ای نقش مند بود:
·        بر روی آن نام رشک انگیر و سهم انگیز تهمتن نقش بسته بود.
·        این مهره بر عشق تند و سرکش تهمینه رنگ بخشیده بود.
·        بال بلند آمال تو ببرکت همین مهره تا اوج پرکشید.
·        ساکت باش و بیهوده بر من تهمت مزن!
·        این مهره به هنگام نبرد روی نهان کرد، تا پیکر تو را خونینه بر امواج شعر من بکشاند.

·        سیاوش در این بند شعر، از زبان حکیم طوس نظر خویش راجع به مهره سرخ را به آخر می برد.
·        سیاوش به احتمال قوی در تمامت طول زندگی هنری و رزم  ایدئولوژیکی خویش، خود را ادامه دهنده ی سنت و راه حکیم طوس حس کرده است.

·        این بند شعر از فلسفه لبریز است و تحلیل آن کار ساده ای نخواهد بود.
·        آثار هنری را اصولا نمی توان در طرفة العینی خواند و فهمید و تفسیر کرد.
·        آثار هنری گنجینه نهفته در دل خویش را بتدریج و با خست خاصی در اختیار مصرف کننده قرار می دهند:

1
این مهره نقش داشت

·        سیاوش میان مهره سرخ و مهره های عادی و معمولی مرزبندی می کند:
·        بزعم او مهره سرخ مهره ای نقش مند است.
·        اگر بر تصور خود مبنی بر اینکه مهره سرخ سمبل جهان بینی توده ها ست، وفادار بمانیم، این بدان معنی خواهد بود که جهان بینی توده ها حاوی و حامل رسالتی است.
·        مهره سرخ نه چیزی تجملی برای پوز دادن، بلکه وسیله ای برای انجام نقشی و فونکسیونی است.
·        دیالک تیک وسیله ـ ساختار ـ فونکسیون
·        دیالک تیک وسیله و هدف و یا آماج  

2
 این مهره نقش داشت
در نام رشک و بیم برانگیز تهمتن

·        نظر سیاوش در مصراع دوم این بیت، تصریح می شود:
·        نقش مهره به نام نامیده می شود:
·        بر روی مهره نام رشک انگیز و سهم انگیز تهمتن نقش بسته است.

·        تهمتن در قاموس سیاوش به احتمال قوی سمبل توده است:
·        رشک انگیز و سهم انگیز!
·        چیزی از جنس دریا:
·        خدا واره، خلاق، حاصلخیز و هراس انگیز!

3
این مهره رنگ زد
برعشق تند وسرکش تهمینه

·        مهره سرخ در قاموس سیاوش به عشق تهمینه نسبت به تهمتن رنگ زده است.
·        شاید بتوان گفت که بزعم سیاوش، جهان بینی به عشق مبارزان انقلابی رنگ خاص خود را می زند.

·        اما منظور از رنگ زنی به عشق چیست؟

4

·        عشق کسی به چیزی منشاء غریزی ـ احساسی ـ عاطفی دارد.
·        دل باختن به چیزی پدیده و روندی خودپو ست، دست خود آدم نیست.

·        با دیدن چیزی بطور غریزی، جرقه ای از احساس و عاطفه زده می شود و انسان خود را در دایره جاذبه سحر انگیزی گرفتار می یابد.
·        مهره سرخ به این جاذبه خودپوی تهمینه نسبت به تهمتن رنگ زده است.
·        شاید منظور سیاوش این باشد که جهان بینی توده ای شناخت احساسی ـ عاطفی ـ غریزی ـ طبقاتی مبارزان انقلابی را به شالوده ای از شناخت عقلی ـ تجربی ـ نظری مجهز و مزین می سازد.

·        این اما به چه معنی است؟   

5

·        این شاید بدان معنی باشد که شناخت احساسی ـ عاطفی ـ غریزی (خودپوئی)  فقط بر ملاطی از شناخت عقلی، تجربی و نظری (آگاهی)  رنگ می گیرد و آن می شود که با نفوذ در روح توده به قدرت مادی جامعه و جهان دگرگون ساز استحاله می یابد.
·        دیالک تیکی از خودپوئی و آگاهی می شود.

·        مهره سرخ بدین ترتیب به عشق تهمینه به تهمتن رنگ می زند.

6
ز این مهره پر گرفت
بال بلند آرزویت تا بلند جای

·        به برکت این مهره بوده که سهراب به ایدئال و آرمانی بلند دست می یابد.

·        واقعا هم چنین است:
·        پس از کسب و هضم و جذب جهان بینی بنی بشر از درجه نازل انسان «درخود» خودبین کوته اندیش به مقام انسان «برای خود» خودآگاه دور اندیش ارتقا می یابد:
·        آن می شود که ایدئال و آرمانی جهانی در دل می پرود:
·        بال بلند آرزویش تا بلند جای پر می کشد.  

·        سهراب بدون این مهره سرخ نمی توانست سودای وحدت با تهمتن و بنای جهانی فارغ از جنگ و کشتار و سرشار از صلح و سعادت و شادی همگان در سر بپرورد.

·        بدون جذب جهان بینی انقلابی و علمی، ایدئال تشکیل جهانی انسانی و آرمانی در دل و سر کسی تشکیل نمی شود.

7
خاموش باش و بیهده بهتان به کس مزن
این مهره رخ نهفت به هنگامه، تا تو را
خونینه تن کشاند بر امواج شعر من»

·        در این بند شعر تئوری هنر از نظر سیاوش تشریح می شود:
·        فردوسی (به نظر سیاوش) بر خلاف پندار سهراب جوان، مسئول تراژدی رستم و سهراب نیست.
·        تراژدی در بطن مناسبات اجتماعی (جامعه، تاریخ)  نطفه می بندد و نه در کله هنرمند (فردوسی)

·        تراژدی زندگی است که در آئینه ضمیر هنرمند منعکس می شود و البسه هنری (شعر، تندیس، رومان و غیره) به خود می پوشد.
·        این شرایط عینی جامعه و جهان است که روزبه و مبشری، عطارد و سیامک و وارطان و مهرگان، حجری و شهبازی و غیره را خونینه تن بر امواج شعر سیاوش و سایه و این و آن می کشاند و نه سیاوش و سایه و این و آن.

·        در عرصه معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) اوبژکت شناخت بر سوبژکت شناخت تقدم دارد:
·        شیئ بر تصویر شیئ در ذهن شاعر تقدم دارد.
·        شرایط عینی و مادی تراژدی پرور بر تشکیل تراژدی در ذهن هنرمند تقدم دارد.      

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر