۱۳۹۲ آذر ۵, سه‌شنبه

سیری در تراژدی مهره سرخ (36)



اثری از سیاوش کسرائی  
شین میم شین 

بگذار
یک راز سر به مهر بگویمت آشکار: 
«این مهره ی شگرف
معجون مرگدارو و جاندارو ست
میرایی و شکفتگی جاودان در او ست

زهراست زهر، باده لعلش
جز عاشقان پیاله نگیرند از این شراب
بیگاه می کشد 
تا هر پگاه بر کشدت همچو آفتاب»

·        معنی تحت اللفظی:
·        بگذار سر مختومی را با تو در میان نهم:

·        این مهره مخلوطی از زهر و پادزهر است.

·        حاوی حیات و ممات است.

·        باده لعلگونش زهر مهلک است.

·        کسی جز عاشقان از شراب این مهره نمی نوشد.

·        این شراب لعل، نا به هنگام می کشد تا هر سپیده دم بسان آفتاب به درخشش برانگیزد.

·        سیاوش در این بند شعر به توصیف مهره از دیدی دیگر می پردازد:

1
این مهره ی شگرف 
معجون مرگ دارو و جان دارو ست

·        مهره سرخ (جهان بینی پرولتاریا) در قاموس حکیم پرولتاریا دیالک تیک زهر و پادزهر است.
  
·        چرا و به چه دلیل سیاوش به این نتیجه می رسد؟

2
این مهره ی شگرف 
معجون مرگدارو و جاندارو ست

·        مهره سرخ پس از بستن به بازو، ایدئولوژی توده های مولد پس از نفوذ در روح آدمی به نیرو و انرژی مادی مهیبی بدل می شود:
·        از بنی بشر اوبژکت واره (چیز واره، منجمد و مرده) سوبژکت (فاعل)  جامعه و تاریخ می سازد:
·        به همین دلیل سیاوش مهره را حاوی جاندارو می داند:
·        مهره آدمیت برباد رفته و از یاد رفته را به یاد آدمی می آورد.
·        بنی بشر مرده را زنده می کند:
·        طبقه «درخود» را به طبقه «برای خود» مبدل می سازد.

·        واقعا هم همین طور است:
·        بنی بشر با از آن خود کردن مارکسیسم ـ لنینیسم به معنی واقعی کلمه تحول کیفی می یابد.
·        جهان و جامعه و انسان را با دید دیگری می بیند و نسبت به آن موضع بکلی دیگری می گیرد:
·        به معنی واقعی کلمه زیر و رو می شود.  

3

این مهره ی شگرف 
معجون مرگ دارو و جان دارو ست

·        پایان خنثائی، اوبژکت وارگی، چیز وارگی و بی طرفی اما سرآغاز سوبژکت وارگی، انسان وارگی و جانبداری و نتیجتا درد سر است:
·        کسی که مهره سرخ را به بازو می بندد، کسی که به دفاع از حقیقت عینی کمر می بندد، لشکریان باطل و دروغ را در هر قدم خویش بر سر راه خویش می یابد:
·        به قول سیاوش بر دشنه و خنجر آنان هدف می شود، زخم می زند و زخم برمی دارد.
·        مرگدارو وارگی مهره سرخ به همین دلیل است:
·        از آن خود کردن جهان بینی توده های مولد آغاز دوستی های اصیل و خصومت های مهیب است:
·        به همین دلیل، مهره سرخ تجسم دیالک تیک حیات و ممات است، زهر و پادزهر است.

4
میرایی و شکفتگی جاودان در او ست

·        سیاوش در این مصراع هم نظر خود را تصریح می کند و هم برداشت ما را تصدیق.
·        مهره سرخ حاوی میرائی و شکوفائی است.
·        اما نه شکوفائی لحظه ای، گذرا، بلکه شکوفائی ابدی.

·        اما چرا و به چه دلیل نه شکوفائی لحظه ای، گذرا، بلکه شکوفائی ابدی؟

5
زهراست زهر، باده لعلش

·        باده ی سرخگون مهره سرخ زهرترین زهرها ست!
·        زهر مهلک است.
·        هم سرمست می کند و هم بیهوش و از خود بی خود.

6
جز عاشقان پیاله نگیرند از این شراب

·        از شراب لعلگون مهره سرخ نه هر کس و ناکس، بلکه عاشقان پیاله می گیرند.
·        سیاوش بدین طریق شاید برای اولین بار در عرصه ادبیات میهن دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دیالک تیک شخصیت و توده، پیشاهنگ و سپاه، ایدئولوگ و طبقه بسط و تعمیم می دهد:
·        توده های مولد و زحمتکش در قاموس شاعر توده ای، به مقام معشوقی پرستیدنی ارتقا می یابند و شخصیت های انقلابی و علمی و پیشاهنگان توده ای به مقام عاشق.
·        حمل مهره سرخ (جهان بینی پرولتاریا) را نخست عاشقان شیفته توده به عهده می گیرند تا زمینه برای توده ای شدن جهان بینی پرولتاریا هموار شود و اکثریت اعضای جامعه     به مقام حاملین مهره سرخ ارتقا یابند.

7

·        این همان ایده و ایدئال برتولت برشت است:
·        « بدبخت جامعه ای که به قهرمان نیاز دارد»:
·        توده باید چنان توسعه یابد که دیالک تیک قهرمان و توده رنگ بازد.
·        مهره سرخ توده ای شود!
·        جهان بینی پرولتاریا جهانگیر شود.
·        تفکر مفهومی طرز تفکری عام و عمومی شود.

8
بیگاه می کشد 
تا هر پگاه بر کشدت همچو آفتاب

·        سیاوش در این بیت شعر به سؤال مطروحه از سوی ما جواب می دهد:
·        «چرا و به چه دلیل نه شکوفائی لحظه ای، گذرا، بلکه شکوفائی ابدی؟»

·        به همین دلیل:
·        مرگ به دلیل حمل مهره سرخ نه مرگی طبیعی و عادی، بلکه مرگی از طرازی دیگر است:
·        دیالک تیکی از حیات و ممات است.
·        مرگی است که آبستن زندگی است.
·        مماتی حیاتمند است.
·        حیاتی ابدی در بطن مرگ.
·        مرگی که هر پگاه بسان آفتاب از افق یادها سر می زند و خاطر خستگان را به آشوب می کشد.
·        مرگی قوی تر از هزاران زندگی.
·        مرگی چنان زندگی مند که ارتجاع از گوری برای شهید مهره به بازوئی وحشتی عظیم دارد و به همین دلیل خاوران ها را روز و شب شخم و شیار می زند.  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر