۱۳۹۲ آذر ۸, جمعه

سیری در تراژدی مهره سرخ (37)


اثری از سیاوش کسرائی 
 شین میم شین
  
اکنون چه جای یاری کاووس خویشکام
که داند سلامت است؟
او را به هر دمی است یکی مرگزا خطر

یا زال زر که خود ز نبردت نه آگه است
سیمرغ را برای کدامین علاج درد
آتش نهد به پر؟

بی جا چرا گلایه
از این و آن دگر؟
گر هر که را به کار
چه سودا، چه سود خویش
پایان ناگزیری
در پیش روی هست،
در کار خود نگر
پایان تلخ تو ست بسی ناگزیرتر

·        معنی تحت اللفظی:
·        اکنون چه انتظاری از کاووس خودکامه داری؟
·        از کجا می دانی که خودش سلامت است؟
·        خود کاووس هرلحظه با خطر مرگزائی مواجه است.
·        زال زر که از وضع تو اصلا آگاه نیست.
·        چگونه می توان از او انتظار داشت که پر سیمرغ بر آتش نهد و به درد تو درمان جوید؟
·        چرا به عبث از این و آن گله داری، وقتی که هر کس در جریان کار برای نیل به ایدئال و یا سود خویش پایان اجتناب ناپذیری را در مقابل خویش دارد؟
·        بهتر است که به کار خود بنگری.
·        چون پایان تلخ تو، ناگزیرتر از پایان تلخ دیگران است.

·        این واکنش حکیم طوس (سیاوش)  به شکوه های پرخاش آمیز سهراب است:

1
اکنون چه جای یاری کاووس خویشکام
که داند سلامت است؟
او را به هر دمی است یکی مرگزا خطر

·        حکیم از سهراب می خواهد که از کاووس انتظار کمک نداشته باشد.
·        چرا؟
·        برای اینکه خود کاووس هر لحظه در معرض خطری مهلک قرار دارد و لذا بیشتر به فکر خویش است تا به فکر سپاهی مردی از دیار دشمن.

2
یا زال زر که خود ز نبردت نه آگه است
سیمرغ را برای کدامین علاج درد
آتش نهد به پر؟

·        انتظار از زال زر نیز بیهوده است.
·        برای اینکه او اصلا خبری از درد او ندارد تا پر سیمرغ بر آتش نهد و به یاری بطلبد.

3
بی جا چرا گلایه
از این و آن دگر؟

·        پس گلایه از این و آن عبث  و بیهوده است.

·        حکیم طوس و در واقع سیاوش با این قطع امید سهراب از غیر چه نیتی دارد؟
·        چرا سیاوش می خواهد که سهراب به کمک غیر امیدوار نباشد؟

·        انتظار از قوای حتی واهی در لحظات دشوار زندگی، امری غریزی ـ نوعی و لذا طبیعی است.
·        این غریزه حفظ نفس است که در لحظات جان کندن، آدمی را امید واهی حتی می دهد تا مقاومت کند و تسلیم عفریت مرگ نگردد.
·        همین انتظار یکی از دلایل باور به قوای ماورای طبیعی بوده است.
·        باید در ادامه شعر دلیلی برای این کرد و کار سیاوش بیابیم.

4
گر هر که را به کار
چه سودا، چه سود خویش
پایان ناگزیری
در پیش روی هست،
در کار خود نگر
پایان تلخ تو ست بسی ناگزیرتر

·        دلیل سیاوش ظاهرا در همین بند شعر تئوریزه می شود:
·        بزعم سیاوش، هر کس که به سودائی و یا به هوای سودی دست به کاری می زند، پایان جبری ئی را در برابر دارد.

·        این اما به چه معنی است؟

5
·        این بدان معنی است که در قاموس سیاوش، انسان ها در داربست دیالک تیکی جبر و اختیار عمل می کنند:
·        منظور سیاوش از جبر قوانین و قانونمندی های عینی و آهنین هستی طبیعی و اجتماعی است:
·        خسرو خوبان در محکمه نظامی شاهان، پیشاپیش گفته است:
·        مشتی که بر میزی می کوبی، پایان ناگزیری دارد و آن درد گرفتن دست تو ست.
·        چون میز هم به نوبه خود نسبت به مشت فرود آمده واکنش نشان می دهد. (نقل به مضمون)  
·        پایان تلخ (درد گرفتن دست) نتیجه کاری است که آدمی کرده است.   

6
در کار خود نگر
پایان تلخ تو ست بسی ناگزیرتر

·        سیاوش پس از استدلال و اثبات دیالک تیک جبر و اختیار از سهراب می خواهد که به پایان تلخ کرد و کار خود بنگرد.
·        یعنی از آن نتیجه گیری نظری و عقلی کند.
·        به عبارت دیگر حتی در دم مرگ، از استنتاج عقلی و نظری کرد و کار خود صرفنظر نکند:
·        دانا بمیرد و نه نادان.

·        حریفی اخیرا می گفت:
·        «هدفم از هماندیشی و خوداندیشی این است که الزهایمر نگیرم!»
  
هان ای خجسته جان
ای جاودان جوان
تو می روی که زخم تهیگاه خویش را
بر هر که خنجری اش به دست است
بنمایی
تو می روی که زخم تهیگاه خویش را
در چشم خستگان پریشان شب زده
بر آن کسان که بی خبر از چند و چون کار
بازوی خویش را
بر طوق پهلوانی پیکار می دهند
بگشایی،
تا عاشقان مباد، کز این پس خطا روند
با این چراغ سرخ به ره آشنا روند

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای سهراب خجسته جان همیشه جوان، تو می روی زخم تهیگاه خویش را به خنجر بدستان نشان دهی، به خستگان پریشان شب زده نشان دهی، به افراد بی تجربه و بی خبر که بازوی خود را به چنبر پهلوانی مبارزه می سپارند، نشان دهی.
·        تا مبادا عاشقان از این به بعد مرتکب خطا و اشتباه شوند، بلکه از تجارب تو چراغ سرخی برافروزند، به راه راست روند و رستگار شوند.

1
هان ای خجسته جان
ای جاودان جوان

·        سیاوش سهراب را در این بند شعر با توسل به دو صفت توصیف می کند:
·        خجسته جان و جاودان جوان
·        شاید منظور سیاوش از خجسته جانی نیت هومانیستی و پاک سهراب باشد.
·        اما دلیل جوانی ابدی سهراب شاید اولا این باشد که جوانمرگ می شود و نتیجتا ضعف و ذلت و وابستگی دوره کهولت و پیری را تجربه نمی کند.
·        ثانیا به این دلیل که شرح حالش فرم تراژدی به خود می گیرد و «دهن به دهن، سینه به سینه و نسل به نسل منتقل می شود.»  (احسان طبری)
·        اندیشه و هنر سیر و سرگذشتی از این دست دارد.

2
تو می روی که زخم تهیگاه خویش را
بر هر که خنجری اش به دست است
بنمایی
تو می روی که زخم تهیگاه خویش را
در چشم خستگان پریشان شب زده
بر آن کسان که بی خبر از چند و چون کار
بازوی خویش را
بر طوق پهلوانی پیکار می دهند
بگشایی،
تا عاشقان مباد، کز این پس خطا روند
با این چراغ سرخ به ره آشنا روند

·        سیاوش پس از پاره کردن رشته های امید واهی سهراب در جهت جان سالم بدر بردن از چنگ مرگ، روح او را به زره امیدی دیگرگونه مسلح می سازد و نتیجه نهائی حاصل از اشتباهات و نیتجتا تراژدی او را خاطرنشان می شود:

3
تو می روی که زخم تهیگاه خویش را
بر هر که خنجری اش به دست است
بنمایی

·        منظور سیاوش از مفهوم «هر کس که خنجری اش به دست است»، احتمالا مبارزان انقلابی است:
·        سهراب از طریق تراژدی با مبارزان انقلابی رابطه برقرار می کند و زخم تهیگاه خود را نشان آنان می دهد:
·        تراژدی بدین طریق معنی کسب می کند:
·        خون سهراب بدین طریق بیهوده هدر نمی رود.

4
تو می روی که زخم تهیگاه خویش را
در چشم خستگان پریشان شب زده
بر آن کسان که بی خبر از چند و چون کار
بازوی خویش را
بر طوق پهلوانی پیکار می دهند
بگشایی

·        منظور سیاوش از مفهوم «خستگان پریشان شب زده که بی خبر از چند و چون کار پهلوانانه پیکار می کنند»، مبارزان انقلابی جوان و بی تجربه و آگاهی است.
·        سهراب زخم تهیگاه خود را از طریق تراژدی نشان همسانان همسن خود می دهد تا از خطای مرگبار او پند گیرند.

5
تا عاشقان مباد، کز این پس خطا روند
با این چراغ سرخ به ره آشنا روند

·        در این بیت واپسین این بند شعر، هدف از نشان دادن زخم تهیگاه سهراب از صراحتی خالی از شک و شبهه می گذرد:
·        تا عاشقان توده ها از این به بعد به راه خطا نروند.
·        بلکه از زخم خونچکان تهیگاه سهراب چراغ سرخی از تجربه و تئوری برافروزند، به راه راست روند و رستگار شوند.

·        اگر این استنتاج سیاوش شاهکار به تمام معنی نیست، پس چیست؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر