۱۳۹۲ آبان ۲۰, دوشنبه

چاله ها و چالش ها (366)


تداوم حیات حزب یا افول آن؟
بحث هائی پیرامون سازمان، حزب و الگوهای حزبی (۴) 
بهروز خلیق
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com     

بهروز خلیق
آقای مسعود بهبودی!
عصر فراصنعتی در متن به جا به کار برده شده است.
برخلاف نوشته شما، سیر تحولات تاریخی تنها بر پایه نظام های اقتصادی ـ اجتماعی تعریف نمی شود.
شما اگر به منابع تاریخی مراجعه کنید، خواهید دید که یکی از شاخص های تقسیم تاریخ به دوره های مختلف، ابزارها و تکنولوژی بوده است.
شما حتما "عصر سنگی"،"عصر مفرغ" و "عصر آهن" را شنیده اید که چندین هزار سال زندگی انسان ها را فراگرفته بود.
شما نوشتید که "دوران کنونی دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم است"
  تئوریسین اتحاد شوروی موضوع دوران کنونی را، دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم نامیدند.
تصور آن ها این بود که سرمایه داری فرو می پاشد و جای آن را سوسیالیسم می گیرد.
اما در واقعیت اتحاد شوروی و متحدین آن فروپاشیدند و جای خود را به سرمایه  داری دادند.
سرمایه داری تقریبا تمام جهان را فراگرفته است.

مسعود بهبودی

·        خیلی ممنون از هماندیشی.
·        کامنت شما را اجازه بدهید بعدا تجزیه و تحلیل کنیم.
·        اکنون فقط اندیشه ای از کامنت شما را مورد تأمل قرار می دهیم:

تئوریسین های اتحاد شوروی موضوع دوران کنونی را، دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم نامیدند.
تصور آن ها این بود که سرمایه داری فرو می پاشد و جای آن را سوسیالیسم می گیرد. 
(خلیق)

1

·        از این حکم (جمله) شما معلوم می شود که در قاموس شما،  مفاهیم و احکام (کلمات و جملات) گویا زاده ذهن برخی از تئوریسین ها هستند.
·        یعنی چیزهائی سوبژکتیف محض اند. 
·        تئوریسین های شوروی تصور و تخیلی در کله دارند و بر اساس آن تصور و تخیل و شاید هم آرزو حکم «دوران ما دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم است» را سرهمبندی می کنند. 
·        این نظر را فلاسفه بورژوائی واپسین (امپریالیسم) از جمله کارل پوپر هم نمایندگی کرده اند و می کنند.  

2
·        سیر و سرگذشت  مفاهیم و احکام از هر نوع اما حدیثی دیگر دارد:
·         مفاهیم و احکام نتیجه تجرید و یا انتزاع منطقی و فکری چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای عینی و واقعی اند:
·        مفهوم «درخت» نتیجه انتزاع سرو و سپیدار و صنوبر و سیب وسنجد و غیره است.
·        حکم «درخت از طریق کلروفیل برگ ها نور ماورای بنفش خورشید را و یا گاز کربنیک هوا را جذب می کند و گاز اکسیژن را به محیط زیست پس می دهد» نه جمله ای سوبژکتیف محض و زاده خیال این و آن، بلکه نتیجه انتزاع نتایج آزمایشات عملی و عینی مختلف است.
·        یعنی مفهوم و حکم هر دو  منشاء واقعی ـ عینی دارند.
·        اگر سرو و صنوبر و غیره نبودند، مفهوم درخت تشکیل نمی شد.

3
·        مفهوم «دوران» نیز به همین سان، منشاء عینی ـ واقعی دارد:
·        چیز دلبخواهی و خیالی و سوبژکتیفی نیست.

·        دوران یعنی چی؟

·        وقتی می گوییم دوران برده داری و یا فئودالی منظورمان چیست؟

4
·        دوران برده داری مقطعی از تاریخ بشری است که در طول آن فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی اشتراکی اولیه و بقایای فرماسیون واره های ماقبل، مثلا توحش، بربریت و غیره در مقیاس جهانی دچار تجزیه و تلاشی می گردند و گذار به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری در مقیاس جهانی صورت می گیرد:
·        دوران مشخص کننده مقطعی از روند توسعه تاریخی است، که تا رسیدن بدان، گذشته مغلوب می گردد و آینده قوام می یابد.

·        دوران تجسم دیالک تیک تلاشی و تشکیل است:
·        تلاشی فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی کهنه و تشکیل فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی جدید:
·        دوران تعیین کننده خطوط اصلی زمان حال تاریخی در رابطه با گذشته و آینده است.

5
·        دوران برده داری مقطعی عینی و واقعی است که در آئینه ضمیر تئوریسین ها منعکس می شود و هیئت مفهوم و یا حکم به خود می گیرد:
·        درست بسان سرو و صنوبر و غیره.
6
·        در دوران برده داری طبقه اجتماعی برده دار نه نیروئی مرتجع، بلکه نیروی اجتماعی اصلی پیشرفت اجتماعی در شرایط تاریخی مربوطه است.
·        طبقه ای انقلابی است.
·        در این شرایط، دفاع از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی اشتراکی اولیه نه در جهت توسعه تاریخی، نه به نفع بشریت، بلکه نشانه ارتجاع و بر خلاف منافع بشریت است.
·        در نگاه سرسری حیرت انگیز می نماید.
·        ولی برای تمیز ترقی از ارتجاع معیاری لنینی و مطلقا علمی وجود دارد و آن توجه اکید به ترمز و یا توسعه نیروهای مولده مادی جامعه است:
·        جامعه اشتراکی آغازین فرومی پاشد.
·        برای اینکه به مانعی در راه توسعه نیروهای مولده مادی جامعه بدل شده است.
·        نظام برده داری تشکیل می شود، برای اینکه به توسعه نیروهای مولده مادی جامعه بشری کمک می کند.
·        گیرم که به بهای خشونت و خون و زور و قلدری و جنگ و کشتار و سلب آزادی از اعضای همبود و جامعه باشد.
·        این روند عینی جامعه (تاریخ) است که تعیین کننده محتوای دوران است و نه این و آن.

7
·        پس از تشکیل و تحکیم و توسعه برده داری، در نقطه معینی از توسعه، مناسبات تولیدی برده داری به مانعی در راه توسعه  نیروهای مولده بدل می شود.
·        اینجا ست که طبقه حاکمه (برده دار) تحول کیفی منفی می یابد:
·        دورنمای تاریخی خود را از دست می دهد:
·        به درجه طبقه ای بی فردا، نومید و بی دورنمای آتی سقوط می کند.

8
·        در این نقطه طبقه انقلابی آغازین از ظرفیت انقلابی تهی می شود و به طبقه برده دار واپسین بدل می شود که از سر تا پا ارتجاعی، خردستیز، خصم پیشرفت اجتماعی و بشریت است.

9
·        اگر کسی به مکاتب مختلف فلسفه یونان توجه کند به مکاتب ارتجاعی و انقلابی برخورد می کند که اولی نماینده طبقات اجتماعی واپسین است و دومی نماینده طبقات اجتماعی آغازین.

10
·        تمایز کیفی میان طبقه برده دار آغازین و برده دار واپسین بر اساس همین تحول کیفی طبقه حاکمه صورت می گیرد.
·        نطفه های نظام فئودالی در بطن همین نظام برده داری تشکیل شده و اکنون رشد می کنند و برونی می شوند:
·        تضاد درونی نامرئی، برونی و مرئی می شود و دوران نوینی به نام دوران فئودالی آغاز می گردد:  
·        دوران تعیین کننده نیروی اجتماعی اصلی پیشرفت اجتماعی در شرایط تاریخی مشخص است.

·        در این لحظه تاریخی هنوز از نظام اجتماعی فئودالی خبری نیست.
·         ولی بی اعتنا به بود و نبود آن، دوران فئودالی آغاز شده است:
·        دورنمای فردا را دیگر نه طبقه برده دار واپسین همچنان قدرتمند، ولی بحران زده، بلکه نطفه های مبارز و انقلابی فئودالی تعیین م نمایندگی می کنند.

11


·        بورژوازی از اواخر قرن نوزدهم دیگر بورژوازی مترقی آغازین با نمایندگان غول آسائی از قبیل کانت و فیشته و هگل و فویرباخ نیست.
·        بلکه به بورژوازی واپسین استحاله یافته است.
·        اگر کانت و هگل و غیره خرد و فلسفه و پیشرفت و هومانیسم و روشنگری را بر پرچم انقلابات بورژوائی نقش کرده بودند، بورژوازی واپسین با فلاسفه ای از قبیل شوپنهاور و نیچه و هایدگر و غیره همه دستاوردهای فکری، فلسفی و فرهنگی بورژوائی آغازین را زنده بگور می کند و خردستیزی (ایراسیونالیسم)، هومانیسم ستیزی، روشنگری ستیزی و فلسفه ستیزی را توسعه می دهد، تئوریزه، توجیه و تدوین می کند و به دشمنی جنون زده، هار، خردستیز، ماجراجو و آشتی ناپذیر در مقابل بشریت بدل می شود.  

12


·        با تهی شدن بورژوازی از ظرفیت انقلابی، با بی دورنما و بی فردا گشتن آن، با درگیر شدن در بحران عمومی سرمایه داری دوران انقلابات سوسیالیستی آغاز می شود.
·        با پیروزی انقلاب اکتبر ناقوس تعویض محتوای دوران به صدا در می آید و تئوری جامه عمل می پوشد.
·        تعیین کننده محتوای دوران نه این و آن، بلکه پایان ظرفیت انقلابی بورژوازی و ورود طبقه کارگر به صحنه تاریخ است.
·        بود و نبود جنبش های بزرگ کارگری و کشورهای کمونیستی تغییری در محتوای عینی دوران نمی دهد.

13

·        ضمنا مفهوم «عصر» در باستان شناسی و اقتصاد و جامعه شناسی و غیره را نباید با مفهوم فلسفی «دوران» عوضی گرفت:
·        باستانشناسی و غیره برای تسهیل تحقیقات خود و طبقه بندی موضوع بررسی خود کشف هر عنصر شیمیائی و استعمال آن را در تولید وسایل تولید، وسایل آشپزخانه، خانگی، شکار و غیره عصر نامیده است:
·        عصر حجر (سیلیسیوم، سنگ)، عصر آهن، عصر مس، عصر مفرغ  

·        علوم منفرد دیگر تغییرات آب و هوا را با مفهوم عصر نامگذاری کرده اند:
·        عصر یخبندان و غیره  
14

 اثری از طراح محترم مجله هفته

·        با  مفاهیم و مقولات علوم منفرده نمی توان چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای عام جامعه بشری را درک کرد و توضیح داد.
·        فلسفه تاریخ (جامعه) ماتریالیسم تاریخی نام دارد که گنجینه عظیمی از  مفاهیم، مقولات، قوانین و تئوری ها را توسعه داده است. 
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر