۱۳۹۲ آبان ۲۸, سه‌شنبه

سیری در گلستان سعدی (92 )

 
 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت هفتم
(گلستان با ب اول، ص 27 ـ 28) 
تحلیلی از شین میم شین

قدر عافیت، کسی داند، که به مصیبتی گرفتار آید.

·        معنی تحت اللفظی:
·        پیش شرط قدر دانی از سلامتی، تجربه کردن مصیبتی است.

·        در این حکم (جمله) موجز شیخ شیراز یکی از مهمترین کشفیات کلاسیک های مارکسیسم تبیین می یابد:
·        کشف یگانه ای با اهمیت معنوی دوگانه ای.

·        کدام کشف یگانه ای با کداماهمیت معنوی دوگانه ای؟

1
·        سعدی در این حکم، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک تجربه مصیبت ـ قدر دانی از عافیت بسط و تعمیم می دهد و بدرستی نقش تعیین کننده را از آن پراتیک (تجربه مصیبت)  می داند.
·        به نظر سعدی پیش شرط درک عافیت، تجربه شخصی مصیبتی است.

·         این اما به چه معنی است؟

2
·        این بدان معنی است که دانش هر کس، نتیجه تجربه شخصی او ست.
·        این نظر سعدی فی نفسه نادرست نیست، ولی انعکاس حقیقت نیم بندی است و نه حقیقت تام و تمام.
·        چرا؟
3
·        برای اینکه منشاء دانش علاوه بر تجربه شخصی، تجربه نوعی هم است:
·        تجربه نوعی در تجربه ای تبلور می یابد که افراد و گروه های انسانی در طول تاریخ از سر گذرانده اند، ثبت کرده اند و برای کل بشریت به میراث نهاده اند.
·        به همین دلیل تاریخ بشری در عین حال آموزشگاهی به وسعت دنیا ست.
·        بنی بشر حتما نباید تجربه ای را شخصا کرده باشند تا به دانش حاصل از آن دست یافته باشند.
·        بنی بشر می توانند تجارب بشریت را و دانش حاصل از آن را نیز به خدمت گیرند.

4
·        به همین دلیل است که ما نه با دانش افراد منفرد، بلکه با سیر دایره وار دانش بشری سر و کار داریم:
·        مثلا برای تولید داروئی چه بسا دانش نسل های متوالی به خدمت گرفته می شود:
·        انگار در آزمایشگاهی تاریخی نسل های متوالی از شیمیدان ها به کار می پردازند و هر کدام بخشی از دارو را تولید می کنند و پس از ترکیب بخش های مختلف، داروی مربوطه تشکیل می یابد. 

5
قدر عافیت، کسی داند، که به مصیبتی گرفتار آید.

·        این بدان معنی است ک منشاء تئوری نه کله خالی بنی بشر، بلکه پراتیک زنده زندگی است.
·        این بدان معنی است که مغز بشر نه چشمه اندیشه، بلکه ارگان اندیشیدن است، به همان سان که قلب ارگان پمپاژ خون به شاهرگ ها ست ونه چشمه خون.
·        به همان سان که پا ارگان رفتن و در رفتن است و نه چشمه رفتن و در رفتن.
·        این اما به چه معنی است؟

6
·        این بدان معنی است که مغز سیگنال های حسی ارسالی از سوی حواس را مورد حلاجی (آنالیز) قرار می دهد و اندیشه، نتیجه حاصل از این حلاجی است:
·        اول کودک بارها دست به آتش می زند و دستش می سوزد و بعد مغز سیگنال های حسی مربوطه را تجزیه و تحلیل می کند و به این اندیشه می رسد که طبیعت آتش سوزاندن است.

·        این اما بلحاظ فلسفی به چه معنی است؟

7
·        این بدان معنی است که شناخت حسی بر شناخت عقلی و شناخت تجربی بر شناخت نظری تقدم دارد:
·        این بدان معنی است که در دیالک تیک حسی و عقلی نقش تعیین کننده از آن حسی است و در دیالک تیک تجربی و نظری، نقش تعیین کننده از آن تجربی است .
·        این اما بدان معنی نیست که شناخت عقلی و نظری هیچ واره و هیچ کاره اند.
·        شناخت عقلی و نظری توأم با شناخت حسی و تجربی تشکیل می شوند و به داد شناخت حسی و تجربی می رسند:
·        می توان گفت که حواس و مغز همیشه دست در دست با هم کار می کنند.
·        یعنی یکی بدون دیگری ول معطل است:
·        یعنی میان شان رابطه دیالک تیکی بر قرار است:
·        ضد یکدیگرند، ولی همیشه با هم اند.
·        یعنی بر همدیگر متقابلا تأثیر می گذارند و از همدیگر تأثیر برمی دارند.
·        رابطه دیالک تیکی به همین رابطه می گویند.
·         
·        مراجعه کنید به دیالک تیک حسی و عقلی، دیالک تیک تجربی و نظری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

8
قدر عافیت، کسی داند، که به مصیبتی گرفتار آید.

·        کودک برای اولین بار به آب نباتی برخورد می کند.
·        نمی داند خوردنی است و یا نه.
·        از مغز کوچک خود می پرسد.
·        مغز ولی عالم الغیب نیست.
·        مغز به کودک توصیه می کند که آب نبات را با حتیاط تمام مزمزه کند تا سیگنال حاصل از مزمزه را بتواند حلاجی کند و به ماهیت آن پی ببرد.
·        وقتی کودک بار دوم به آب نبات رسید، مغز به سؤال کودک بلافاصله جواب می دهد و خوردنش را توصیه می کند.

9
·        بنابرین در دیالک تیک پراتیک و تئوری (تجربه مصیبت و قدر دانی از عافیت) نقش تعیین کننده از آن پراتیک (تجربه، آزمون، آزمایش، عمل، کار) است.

·        این یکی از کشفیات بزرگ مارکس است.   

10


·        حالا حتما حریفی خواهد پرسید:
·        پس چرا از کشف یگانه ای با اهمیت معنوی دوگانه ای سخن گفتیم؟  
·        دلیلش این است که پراتیک نه تنها منشاء تئوری (دانش، قدر دانی از چیز و یا کسی)، بلکه ضمنا محک تعیین صحت و سقم تئوری (نظر، اندیشه) است.

·        حافظ هم به این حقیقت امر واقف بوده است:

خوش بود، گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود، هر که در او غش باشد

·        تجربه در قاموس حافظ محک تعیین صحت و سقم دعاوی است:
·        تئوری وقتی حقیقی است که از کوره پراتیک سربلند بیرون آید.
·        اندیشه «آب در فشار جو در صد درجه سانتیگراد می جوشد» به شرطی درست است که واقعا هم در صد درجه بجوشد (پراتیک).
·        حکم یاد شده در غیر این صورت باطل تلقی خواهد شد.
·        نتیجه حاصل اینکه پراتیک (تجربه) هم منشاء تئوری (اندیشه، دانش) است و هم محک آزمون صحت و سقم تئوری، اندیشه و یا دانش است.     

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر