۱۳۹۲ مرداد ۹, چهارشنبه

چاله ها و چالش ها (303)


حمید آقائی
 رهبران فاقد چشم انداز، عامل مرگ و سقوط ملت ها
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com    

مسعود بهبودی

·       در این سر تیتر مقاله آقای آقائی «رهبران فاقد چشم انداز، عامل مرگ و سقوط ملت ها» هسته ای کمرنگ از حقیقت هست، ولی این سر تیتر گمراهساز و عوامفریبانه است.
·       چون بیانگر تمامت حقیقت عینی نیست.

1
·       حقیقت همیشه به مثابه کل، حقیقت است و نه در فرم دمبریده، مثله و مخدوش.

2
·       برای درک و توضیح نقش «رهبران» باید دیالک تیک جزء و کل را در مد نظر داشت.

3
·       دیالک تیک جزء و کل یکی از شناخت افزارهای ماتریالیسم دیالک تیکی است و شامل حال کل هستی (طبیعت، جامعه و تفکر) می شود.
4
·       در گذر از کل هستی به هستی اجتماعی باید از عرصه ماتریالیسم دیالک تیکی وارد عرصه ماتریالیسم تاریخی شد:
5
·       دیالک تیک جزء و کل در عرصه جامعه به اشکال مختلف بسط و تعمیم می یابد:

الف
·       مثلا به شکل دیالک تیک شخصیت و توده

ب
·       دیالک تیک فرد و جامعه

ت
·       دیالک تیک حزب و تشکیلات

پ
·       دیالک تیک رهبر و ملت

ث
·       دیالک تیک سردار و لشکر  و الی آخر.

6

·       سعدی در سطر سطر آثار خود با تردستی دیالک تیسینی زبردست، هر شناخت افزار فلسفی را به صدها نوع مختلف بسط و تعمیم داده است.
7
·       آثار سعدی در زمینه آموزش اسلوب دیالک تیکی خیلی مناسب و درس آموز اند.

8

·       در دیالک تیک جزء و کل، نقش تعیین کننده از آن کل است.

9
·       در نتیجه، در عرصه جامعه بشری به مثابه زیرعرصه ی کل هستی، در همه دیالک تیک های یاد شده (دیالک تیک شخصیت و توده، فرد و جامعه، حزب و تشکیلات و الی آخر) نقش تعیین کننده از آن  جامعه، توده، ملت و امثالهم خواهد بود.
·       بی آنکه جزء (شخصیت، رهبر، نخبه، فرد، حزب، سردار و غیره) هیچ واره و هیچکاره تلقی شود.

10
·       حال به سر تیتر مقاله ی آقای آقائی برمی گردیم:
·       «رهبران فاقد چشم انداز، عامل مرگ و سقوط ملت ها»

·       آقای آقائی در این سر تیتر، دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک فرد و جامعه و به عبارت دقیقتر به شکل دیالک تیک رهبر و ملت بسط و تعمیم می دهند و بلافاصله وارونه می سازند:
11
·       یعنی نقش تعیین کننده را نه از آن  کل (جامعه، ملت)، بلکه از آن جزء (فرد، رهبر) قلمداد می کنند.

12
·       این درک از تاریخ که ایشان نمایندگی می کنند به «درک ایدئالیستی تاریخ» معروف است و بلحاظ نظری (تئوریکی) باطل و نادرست است.

13
·       به صدها دلیل تجربی نیز می توان به بطلان آن پی برد:
الف
·       رهبران اولا از متن جامعه، از میان طبقات اجتماعی برمی خیزند.
·       مهر و نشان مادی و معنوی جامعه و ملت و طبقه را با خود دارند.
ب
·       مترقی و یا مرتجع بودن آنها از مترقی و مرتجع بودن طبقه اجتماعی مربوطه نشئت می گیرد.
ت
·       این طبقه اجتماعی فئودالی ـ بنده داری ـ بورژوائی است که بلحاظ تاریخی مرتجع است و نتیجتا نمایندگان مرتجع برمی گزیند و بر سر ملت آوار می کند.

پ
·       رهبران هر جامعه، آئینه شعور طبقه اجتماعی مربوطه نیز هستند.
ث
·       چشم انداز آنها چشم اندازی طبقاتی است و نه فردی و شخصی محض.
ج
·       رهبر در دیالک تیک فرد و طبقه اجتماعی وجود دارد.
ح
·       نظرات خود آقای آقائی نیز مهر طبقاتی بر پیشانی خویش دارند و به همین دلیل با نظرات مسعود بهبودی تضاد دارند. 
خ
·       مطالعه تجربی مسئله را می توان ادامه دارد و به نادرستی  سر تیتر «رهبران فاقد چشم انداز، عامل مرگ و سقوط ملت ها» پی برد.
14
·       سخن کوتاه:
·       این حاکمیت طبقه اجتماعی ارتجاعی است که جامعه را به قهقرا سوق می دهد و نه شخص رهبر.

15
·       رهبر در بهترین حالت بیانگر اراده و خواست طبقه است. 
16
·       ولی کشف این حقیقت امر آسان نیست.
·       چون رهبران از استقلال نسبی برخوردارند.
·       ولی این استقلال نسبی در نهایت با مداخله طبقه تصحیح می شود.
17

·       بحران هر جامعه همیشه در اعماق شکل می گیرد:
·       در دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
·       نه در کله رهبران  
18

·       این مناسبات تولیدی عقب مانده است و به عبارت دقیقتر این مناسبات مالکیت بر وسایل اساسی تولید است که برای توسعه نیروهای مولده تنگ است و جامعه را به بحران می کشد.
19
·       بحران در روبنای ایدئولوژیکی جامعه از زیربنای آن نشئت می گیرد.
·       برای رهائی از بحران نیز باید زیربنای جامعه (مناسبات تولیدی حاکم) و قبل از همه مناسبات مالکیت عوض شود.
·       با پوزش        
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر