۱۳۹۲ تیر ۲۵, سه‌شنبه

جهان و جهان بینی فروغ فرخزاد (16)


فروغ فرخزاد (1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)

عصیان خدایی
  
گر خدا بودم دگر این شعله عصیان
کی مرا، تنها سراپای مرا می سوخت

ناگه از زندان جسمم سر برون می کرد
پیشتر می رفت و دنیای مرا می سوخت

·       معنی تحت اللفظی:
·       اگر خدا بودم، شعله عصیان، دیگر فقط مرا از سر تا پا به آتش نمی کشید.
·       اگر خدا بودم، شعله عصیان از زندان تنم بیرون می زد، پیش می رفت و دنیای مرا به آتش می کشید.

1

·       در این دو بیت، تصور و تصویر فروغ از خویشتن خویش در مقام خدائی تبیین می یابد:
·       در صورت خدا واره گشتن فروغ، شعله عصیان فقط سراپای خود دختر 25 ساله عاصی را نمی سوزاند، بلکه دنیای او را به آتش می کشد.

·       می توان گفت که فروغ در این دو بیت، برای توضیح همه جانبه منظور خویش، چندین شناخت افزار دیالک تیکی بسیار ارزشمند زیر را بسط و تعمیم می دهد:

2
گر خدا بودم دگر این شعله عصیان
کی مرا، تنها سراپای مرا می سوخت

ناگه از زندان جسمم سر برون می کرد
پیشتر می رفت و دنیای مرا می سوخت

·       فروغ قبل از همه، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک جسم و شعله عصیان بسط و تعمیم می دهد تا نشان دهد که فرق انسان وارگی با خداوارگی از چه قرار است:

الف

·       انسان به مثابه بنده و وابسته ی خدایان زمینی و آسمانی، یعنی در درگیری با تضادهای چرکین جهنم جامعه طبقاتی، عاصی می شود و در آتش عصیان درونی خویش مادام العمر می سوزد.
·       این بدان معنی است که بندگی و وابستگی به تخریب درونی و نتیجتا برونی انسان منجر می شود.

ب

·       انسان خدا واره، یعنی انسان آزاد از قید و بند خدایان زمینی و آسمانی، اما به جای بیچارگی در چنگ شعله عصیان درونی، به برونی سازی شعله عصیان دست می زند.
·       یعنی به جای  خودسوزی به دنیای خود سوزی مبادرت می ورزد.

3
گر خدا بودم دگر این شعله عصیان
کی مرا، تنها سراپای مرا می سوخت

ناگه از زندان جسمم سر برون می کرد
پیشتر می رفت و دنیای مرا می سوخت

·       فروغ در این دو بیت، ضمنا مقوله ی فلسفی بسیار مهم «تجسم» را   به شکل برون آئی شعله عصیان از زندان جسم بسط و تعمیم می دهد.

·       مراجعه کنید به تجسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

4

·       شعله عصیان در زندان تن، پدیده ای روحی ـ روانی است.
·       پدیده ای نامرئی است.
·       پدیده ای است که درون دختر 25 ساله عاصی را به آتش می کشد.
·       انسان بنده و وابسته مادام العمر در آتش این شعله درونی می سوزد و خاکستر می شود.
·       نتیجه این «سوخت و ساز» درونی، اختلالات روانی و نابسامانی های روحی و تخریب جسمانی است.
·       به همین دلیل انسان جامعه طبقاتی کم و بیش بیمار جسمی و بیمار روحی و روانی است.

5

·       اما با گذار انسان بنده واره به مرحله خدا وارگی، با کسب آزادی از قید و بند بندگی و وابستگی، عصیان درونی او برونی می شود، تجسم می یابد، جسم واره می شود، مادیت می یابد:
·       مثلا زره کلام به خود می پوشد.
·       در فرم های مختلف هنری تجسم می یابد:
·       در فرم شعر و موسیقی و مجسمه و نقاشی و ترانه.
·       در فرم شعار و فلسفه و سیاست و حقوق و غیره  

6

·       به زبان فلسفی، روح (عصیان) در این مرحله از تعالی، مادیت می یابد:
·       مرئی و ملموس می شود:
·       مثلا در فرم شعر دهن به دهن، سینه به سینه، نسل به نسل منتقل می شود.

7

·       مقوله فلسفی تجسم حاکی از همین روند و روال است.

·       کار انسانی هم در حقیقت، تجسم روح است.
·       گاوآهن در حقیقت، جسمیت یابی ایده و اندیشه گاوآهن است که در کله آهنگر تشکیل یافته بود.
·       گاوآهن فقط آهن محض نیست.
·       گاوآهن فقط طبیعت محض نیست.

·       گاوآهن آمیزه طبیعت اول و طبیعت دوم (انسان) است:
·       گاوآهن آمیزه ماده و روح است.
·       در گاوآهن روح نوعی آهنگر تجلی می یابد، مادی و عینی می شود.
·       گاوآهن تجلیگاه نفوذ روح در ماده است، روحی که ماده را تحول می بخشد و برای جامعه و همبود بشری مفید می سازد.

8
گر خدا بودم دگر این شعله عصیان
کی مرا، تنها سراپای مرا می سوخت

ناگه از زندان جسمم سر برون می کرد
پیشتر می رفت و دنیای مرا می سوخت

·       فروغ در این دو بیت، ضمنا تئوری نفوذ ایده و اندیشه در توده را جامه استه تیکی می پوشاند و به توده می آموزد:
·       با گذار انسان از مرحله بندگی و وابستگی به مرحله خدا وارگی و یا سوبژکت وارگی، شعله عصیان (ایده و اندیشه انقلابی و دگرگونساز) خطه درون را ترک می گوید و در توده نفوذ می کند.

·       نفوذ شعله عصیان در جامعه و همبود، به تشکیل توده عاصی منجر می شود، به تشکیل توده ایده مند و اندیشه مند و ایدئال مند (آرمان مند) منجر می شود.

9

·       این همان اندیشه از سر تا پا علمی و تجربی کارل مارکس است:
·       تئوری به محض نفوذ در توده به قدرت مادی بدل می شود.
·       توده ببرکت نفوذ تئوری است که خدا واره می شود و به مقام رفیع سوبژکت تاریخساز  ارتقا می یابد.

10


·       منظور فروغ از به آتش کشیدن دنیای من، دگرگونسازی بنیادی جامعه و جهان است.

·       فروغ از شاگردان تیزاندیش ابوالقاسم لاهوتی است.

·       او در مصاحبه ای حساب لاهوتی را از شعرای یاوه پرداز جدا می کند و بر سرمشق وارگی، الگو وارگی شاعر پرولتاریا تأکید می ورزد.

·       مفهوم «سوزاندن دنیا»، ترجمان استه تیکی همان مفهوم «تخریب جهان کهنه و پی افکندن جهان نوین» لاهوتی است.
·       یاد خروشانش به یاد باد!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر