۱۳۹۲ مرداد ۷, دوشنبه

مدرنیسم (3)


پروفسور دکتر هاینتس پپرله
برگردان شین میم شین

·       مدرنیسم بلحاظ اشاعه و رواج، جنبشی بود که تقریبا کلیه کشورهای اروپا را در بر گرفته و در ایالات متحده آمریکا نیز طرفدارانی داشته است.
·       نمایندگان مهم مدرنیسم به شرح زیر بوده اند:

الف
در آلمان

1
·       شل

2
·       کراوس

3
·       ارهارد

4
·       فونک
5
·       مرکله
6
·       مولر
7
·       کیفل
8
·       اشنیتسر
9
·       زیکنبرگر
10
·       انگرت

ب
در فرانسه  

1
·       لابرتونیه
2
·       لروی
3
·       بلوندل
4
·       لوتس

ت
در انگلستان

 جورج تیرل (1861 ـ 1919)
تئولوگ (فقیه) و کشیش رومی ت کاتولیکی از ایرلند
از نمایندگان برجسته مدرنیسم
  
·       جورج تیرل

پ
در ایتالیا

1
·       مینوسیتی
2
·       بونالوتی
3
·       فوگالارو
4
·       موری

ث
در ایالات متحده آمریکا  
·       هکر

·       لوئیزی و جورج تیرل را می توان جزو رهبران مدرنیسم بطورکلی نام برد که به پیگیرترین وجهی عمل کرده و به سیستماتیزه کردن (تنظیم) تعالیم مدرنیستی پرداخته اند. 

·       مطالبات عمدتا عملی تعالیم مدرنیستی از قرار زیر بوده اند:

1
·       از بین بردن ممنوعیت ازدواج

2
·       از بین بردن مرکزیت رومی
3
·       عدول از روحانیت سیاسی
4
·       افزایش حقوق مقلدان
5

·       آموزش و پرورش جهانگرائی (ضد تارک الدنیا بودن) به  طلاب روحانیت

6
·       تلاش در جهت اتحاد فرق های مختلف مسیحیت.

·       تعالیم مدرنیستی را در صورتی که به نظرات فلسفی مربوط باشند، به دشواری می توان تحت یک فرمول کلی جمعبندی کرد.
·       برخی از تزهای عام مدرنیسم را فقط بدان سان می توان جمعبندی کرد که بگوییم که مدرنیست ها این قوانین اساسی را اغلب فقط بطور ناپیگیر و یا بصورت تغییر فرم یافته مورداستفاده قرار داده اند.

·       با توجه به این نکته می توان نگرش های مدرنیستی را به شرح زیر جمعبندی کرد:

1

·       خدا موضوع شناخت علمی نیست و لذا فلسفه اسکولاستیکی با امر مرکزی اش فاقد اعتبار است و باید بطورکلی مردود شمرده شود.

2

·       خدا فقط در انسان ها قابل درک است.
·       خدا خود را در انسان ها عیان می سازد و در خلوص مذهبی «تجربه» و «شناخته» می شود.
·       چنین شناختی در همه زمان ها و برای همه انسان ها امکان پذیر است
·       ارجحیت پیامبران تنها در میزان این تجربه و در اصالت تبیین آن است. 

3
·       عقیده و علم را باید اکیدا از هم جدا کرد.
·       موضوع علوم، جهان پدیده ها ست.
·       موضوع مذهب، اما برعکس، جهان ماورای حسی الهی است که هیچ علمی را بدان راه نیست.
·       از این رو نباید یکی را مبنای دیگری قرار داد.

4

·       جزمیات (دگم های) کلیسا علیرغم آن بی ارزش نیستند.
·       جزمیات اما برای عقلائی کردن خداشناسی آغازین بمثابه وسایل کمکی و سمبل های صرف هستند که برای موضوع واقعی تجربه مذهبی همواره نا مناسب خواهند بود.
·       و لذا تئولوژی (فقه) تنها بمثابه تئولوژی سمبلیک می تواند دوام بیاورد، یعنی حلقه واسط میان تئولوژی مثبت و منفی باشد.

5

·       میان عقیده و علم نمی تواند تضاد وجود داشته باشد.
·       تضادها تنها میان نتایج حاصل از علوم و نتایج حاصل از بازتاب عقلی جهان سمبلیک برمبنای تجربه مذهبی می توانند بروز کنند.
·       در این جور مواقع تئولوژی باید کوتاه بیاید و بیدرنگ به تغییر سمبل ها اقدام کند.

6

·       درک جدید از ماهیت عقیده پیامدهائی برای درک خالق مذهب مسیحی و درک نقش کلیسا دارد.
·       بنا بر آن کلیسا ساخته ماورای طبیعی مسیح نیست، بلکه همبود طبیعی مؤمنان است که باید به حفظ و اشاعه اعتقادات خویش بپردازند.
·       مسیح انسان ساده ای است، اگرچه دارای تجربه مذهبی ئی است که شاید هرگز نتوان بدان دست یافت.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر