۱۳۹۲ تیر ۳۱, دوشنبه

چاله ها و چالش ها (295)



چه خوش گفت زرتشت 
که در مبارزه با سیاهی شمشیر نمی کشم، چراغی روشن می کنم.

سرچشمه:

 صفحه فیسبوک آرش برومند


آرش

زرتشت ـ هر چند بطور ناخودآگاه ـ اما کاملا دقیق زندگی را می شناخت.

·       آرش در این حکم (جمله)، از تئوری شناخت خویش پرده بر می دارند:
·       بزعم ایشان، زرتشت بطور ناخودآگاه، به شناخت دقیق زندگی نایل می آید.

·       منظور از مفهوم «ناخودآگاه» چیست؟

1

·       منظور آرش به احتمال قوی، این است که زرتشت بکمک شم تیز خویش به شناخت دقیق زندگی نایل می آید.

·       اما منظور از شم چیست؟
2

·       شاید منظور آرش این باشد که زرتشت ببرکت جمع بندی تجارب زندگی ـ چه تجارب شخصی، چه تجارب معاصران و چه تجارب تاریخی ـ به شناخت زندگی نایل می آید.

3

·       اگر آرش از شناخت دقیق دم نزده بودند، می شد تا حدودی به ایشان حق داد:
·       بنا بر تجارب انسانی می توان به شناخت تجربی دست یافت.
·       حتی کلاغان به محض خم شدن کودکان برای برداشتن سنگ در طرفة العینی پر می کشند.
·       می توان گفت که کلاغان نیز قادر به شناخت تجربی اند.

·       البته کلاغان چه بسا اشتباه می کنند.
·       چون هر خم شدن هر کودکی به معنی برداشتن سنگ نیست.

·       اگر منظور آرش همین باشد، ایراد نظر ایشان این است که  شناخت را در شناخت تجربی خلاصه می کنند.

·       شناخت تجربی به تنهائی نه وجود دارد و نه به درد می خورد.
·       با طناب شناخت حسی و تجربی نمی توان به چاه شناخت اندر شد و سالم و سلامت بیرون آمد.

4

·       آرش اما برای متد دیالک تیکی تره هم حتی خرد نمی کنند.

·       بنظر ایشان:

ضمنا سعی نکنیم همه چیز را با خط کش «دیالک تیک» بسنجیم.

·       این نظر آرش به چه معنی است؟ 
5

·       این نظر ایشان ماهیتا همان است که گفتیم:
·       تره خرد نکردن به دیالک تیک عینی و اسلوب دیالک تیکی که انعکاس دیالک تیک عینی است.

·       ولی این نظر ایشان را ضمنا می توان به معنی پذیرش نسبی دیالک تیک تلقی کرد:
·       این بدان معنی است که متد دیالک تیکی خوب است، ولی برای سنجش برخی چیزها و نه همه چیزها.

·       درست به همین دلیل همه مخالفان دیالک تیک از مفهوم واحد «خط کش» بهره بر می گیرند.

·       منظور از مفهوم «خط کش» چیست؟

6

 ضمنا سعی نکنیم همه چیز را با خط کش «دیالک تیک» بسنجیم.

·       واژه خط کش از تحقیر و تخفیف آکنده است.
·       واژه خط کش نوعی کلیشه را به خاطر آدمی خطور می دهد.
·       نوعی شابلون را.

·       بدین طریق، تحلیل دیالک تیکی چیزها به مثابه گذاشتن شابلون و فشار دادن پیف یاف رنگ قلمداد می شود:
·       نه تفکری، نه تأملی و نه خلاقیت فکری ئی.

·       اتوماتیسم محض.

7
ضمنا سعی نکنیم همه چیز را با خط کش «دیالک تیک» بسنجیم.

·       آرش تازه انسان مؤدبی اند.

·       خیلی ها همین نظر ایشان را بطرز دیگری فرمولبندی می کنند:
·       «به گردانندگان تارنمای «دایرة المعارف روشنگری!» و صفحه ی «شعر و شعور و شعار!»
·       پیشنهاد می کنم این نام های مطنطن و پرطمطراق را از روی تارنما و صفحه ی خود بردارید و نام های سازگار دیگری بر آن ها بگذارید.
·       مثلا «ژاندارم های عرصه ادبیات» یا «دیکتاتورهای ادبی» و از این قبیل.»

8

·       ما با نام نویسنده این اندرز دو روز پیش آشنا شده ایم.

·       ایشان به احتمال قوی حتی سطری از تحلیل های ما را نخوانده اند، ولی از کسانی که به احتمال قوی نه می خوانند و نه اگر بخوانند، می فهمند، شنیده اند که دایرة المعارفی ها «خودمحورند و به نام «ویرایش»، به قصابی و سلاخی آثار دیگران پرداخته و آن ها را از شکل و فرم انداخته اند.»


9
زرتشت ـ هر چند بطور ناخودآگاه ـ اما کاملا دقیق زندگی را می شناخت.

·       خوب. حالا چه باید کرد.
·       هر چند با ترس و لرز، ولی بالاجبار  باید بگوییم که شناخت از دو تنگه دیالک تیکی تنگ می گذرد:


الف

·       اولا از تنگه دیالک تیک حسی و عقلی

·       (دیالک تیک سنسوئال ـ راسیونال)



ب

·       ثانیا از تنگه دیالک تیک تجربی ـ نظری

·       (دیالک تیک امپیریکی ـ تئوریکی)

·       کشف این «خط کش دیالک تیکی» اما به چه معنی است؟

10


·       این بدان معنی است که زرتشت هرگز نمی توانست به شناخت دقیق زندگی نایل آید.

·       آنهم چنان شناخت دقیقی که پس از چند هزار سال فرزانه ای از جمله او جزمی بسازد و بر اساس ان جزم به تعیین «تنها ره رهائی» مبادرت ورزد و در سنت نیچه اعلام کند:

چه خوش «گفت زرتشت» 
که در مبارزه با سیاهی شمشیر نمی کشم، چراغی روشن می کنم.

·       جزم زرتشت بنظر ما به درد نمی خورد.

·       چون پیش شرط شناخت نسبتا درست چیزی، اولا بطور کلی، توجه اکید به دیالک تیک عینی هستی است.
·       ثانیا در این مورد بخصوص توجه اکید به  دیالک تیک حسی و عقلی و دیالک تیک تجربی و نظری است که دست در دست با یکدیگر می روند و همدیگر را مشروط می سازند.

·   زرتشت در بهترین حالت می توانست حقیقت تاریخی زمان خود را نمایندگی کند.
·       تازه شرط این امر نیز قرار داشتن او در جبهه طبقه ای است که رسالت تاریخی جامعه فردا را بدوش می کشد.
·   و گرنه نماینده طبقات مرتجع بودن، خود مانع جدی برای کشف حقیقت تاریخی خواهد بود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر