۱۳۹۲ مرداد ۲, چهارشنبه

جهان و جهان بینی فروغ فرخزاد (24)


فروغ فرخزاد 
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)

عصیان خدایی

ای دریغا لحظه ای آمد که لب هایم
سخت خاموشند و بر آنها کلامی نیست

خواهمت بدرود گویم تا زمانی دور
زانکه دیگر با تو ام شوق سلامی نیست

·       معنی تحت اللفظی:
·       افسوس، در این لحظه دیگر حرفی برای گفتن ندارم.
·       می خواهم تا مدت مدیدی با تو وداع گویم.
·       برای اینکه دیگر کمترین شوق گفتگو با تو ندارم.

·       فروغ در این دو بیت، با خدای آسمانی و انتزاعی وداع می گوید.


·       حرف دیگری برای گفتن ندارد و فایده ای هم در اطاله کلام نمی بیند.

زانکه نازیبد زبون را این خدایی ها
من کجا وز این تن خاکی جدایی ها

من کجا و از جهان ـ این قتلگاه شوم ـ
ناگهان پرواز کردن ها، رهایی ها

·       معنی تحت اللفظی:
·       برای اینکه خداوارگی زیبنده زبونی از قماش من نیست.
·       برای اینکه توان رهایش از این تن خاکی را در خود نمی بینم.
·       برای اینکه توان پرواز ناگهانی و رهائی از این جهان را، از این قتلگاه شوم و نحس را در خود نمی بینم.

·       فروغ 25 ساله در این دو بیت به انتقاد از خود می پردازد:

1
زانکه نازیبد زبون را این خدایی ها

·       انتقاد از خود او اولا این است که زبون است و زبون زیبنده خدای خاکی گشتن نیست.
·       بنظر فروغ، پیش شرط تبدیل شدن به خدای خاکی با سجایای ذکر شده، رهائی از زبونی است.

·       زبونی به چه معنی است؟

·       ما سری به فرهنگ واژگان فارسی می زنیم.

2
زانکه نازیبد زبون را این خدایی ها

·       زبون به معانی زیر آمده است:
·       بیچاره
·       عاجز
·       خوار
·       زیردست

·       در فلسفه اجتماعی فروغ، پیش شرط ارتقا به درجه خودمختار (فلسفه روشنگری، فلسفه کلاسیک بورژوائی، کانت و غیره)، رهائی از بیچارگی، عجز، خفت و خواری و زیردست این و آن بودن است.


·       کانت ـ رسول بزرگ روشنگری ـ در شباهت شگرفی به فروغ، روشنگری را به معنی «خروج انسان از کودک وارگی می داند، کودک وارگی ئی که نه به دلیل عقب افتادگی جسمی و فکری، بلکه به دلیل نداشتن جسارت استفاده از مغز خویش بدون دستیاری دیگران» است.

·       فروغ هم به همین سان:
·       دلیل نداشتن لیاقت خدائی را در عجز خود از خوداندیشی، خود چاره جوئی، خودرهانی از بندگی می داند.

3
من کجا وز این تن خاکی جدایی ها

·       دلیل دیگر فروغ و انتقاد از خود دیگر او ناتوانی از رهایش خویش از تن خاکی است.
·       شاید منظور او صرفنظر از وابستگی های طبیعی و غریزی (حوایج نفسانی) باشد.


·       به آذین در یادمانده های خود تحت عنوان «میهمان این آقایان» با یادآوری خانواده، همسر، غذاهای خوشمزه و لذات زندگی (اگر درست به خاطر داشته باشیم) می نویسد:
·       «زندگی حق خود را می خواست.»

·       آدم که برای زیستن در دوزخ شکنجه و زجر مدام زاده نشده است.
·       این حق او ست که از زندگی و زیبائی های آن لذت ببرد.

·       ولی دیالک تیک جانسخت زندگی امان به کسی نمی دهد:
·       لذت همواره با ریاضت همراه است.
·       نوش با نیش!
·       گنج با مار!
·       گل با خار! (سعدی)

4
من کجا و از جهان ـ این قتلگاه شوم ـ
ناگهان پرواز کردن ها، رهایی ها

·       فروغ در این بیت، انتقاد از خود دیگری را به تبیین می نشیند:
·       عجز خود از پرواز ناگهانی و رهائی از جهان به مثابه قتلگاهی شوم را.

·       در این ابیات واپسین شعر معلوم می شود که فروغ جوان هنوز به نقش تاریخساز توده واقف نیست.

·       فروغ با توجه به کل همین شعر بلند، دیالک تیک شخصیت و توده (ماتریالیسم تاریخی) را به شکل دیالک تیک خدای خاکی و خلق بسط و تعمیم می دهد، ولی در سنت طرفداران تز موسوم به «درک ایدئالیستی تاریخ»، نقش تعیین کننده را از آن شخصیت (خدای خاکی) می داند.

·       این شعر در سال 1338 یعنی 6 سال پس از سرکوب جنبش ملی ـ توده ای سروده شده است.

·       علیرغم اینکه حزب توده در مدت کوتاه تقریبا دو ساله ای به روشنگری عظیم ارزشمندی دست می زند، ولی این مدت برای اشاعه  و تفهیم مارکسیسم به معنی حقیقی کلمه، بشدت کوتاه بوده است.

5

·       به دلیل همین وارونه سازی دیالک تیک شخصیت و توده، به دلیل عدم درک و هضم کشف بسیار بزرگ مارکس تحت عنوان «درک ماتریالیستی تاریخ»، درک ایدئالیستی تاریخ که رواج هزاران ساله داشته، تفوق کسب می کند و زمینه ساز انحرافات ایدئولوژیکی خانمان براندازی از قبیل آوانتوریسم، چریکیسم، اگزیستانسیالیسم، فاشیسم، فوندامنتالیسم و غیره می گردد.

6

·       فروغ نیز ظاهرا اسیر همین وارونه بینی است:
·       سوبژکت تعیین کننده آسمانی ـ انتزاعی (خدا) را از آسمان به زیر می کشد، ولی نه با خدای حقیقی زمینی، یعنی نه با توده مولد و زحمتکش، بلکه با شخصیت (خدای خاکی) جایگزین می سازد و در این ابیات پایانی شعر بلند خویش، به سبب بی معجز بودن امامزاده «خدای خاکی»، دست به انتقاد از خود زند و در راه حل خویش تجدید نظر می کند.

·       در تئوری اجتماعی فروغ، توده در هر صورت منفعل، تماشاچی و منتظر می ماند.

·       این یکی از معایب جهان بینانه بزرگ فروغ شاید باشد.

·       ما در روند تحلیل دیگر اشعار ایشان این گرایش و یا انحراف جهان بینانه را نیز مورد بررسی دقت مند قرار خواهیم داد.

 می نشینم خیره در چشمان تاریکی
شب فرو می ریزد از روزن به بالینم

آه حتی در پس دیوارهای عرش
هیچ جز ظلمت نمی بینم، نمی بینم

·       معنی تحت اللفظی:
·       خیره در چشمان ظلمت نشسته ام و شب بسان شطی از قیر از روزن به بالینم جاری است.
·       آه.
·       حتی در پس دیوارهای عرش، چیزی جز ظلمت نمی بینم.

·       این نهایت نومیدی شاعر است.
·       در نظرگاه شاعر، دیالک تیک عینی هستی بکلی از هم  گسیخته است.
·       تار و پود جهان را ظلمت فراگرفته است.
·       حتی در ورای دیوارهای عرش الهی روزنه امیدی به چشم شاعر نمی خورد.

 
ای خدا، ای خنده ی مرموز مرگ آلود
با تو بیگانه است دردا، ناله های من

من تو را کافر، تو را منکر، تو را عاصی
کوری چشم تو، این شیطان خدای من

·       معنی تحت اللفظی:
·       ای خدا، ای خنده مرموز مرگ آلود.
·       تو با ناله های من بیگانه ای.
·       من ناسپاس، منکر و عاصی تو ام و به کوری چشم تو به ابلیس ایمان می آورم.

1
ای خدا، ای خنده ی مرموز مرگ آلود

·       از این دو بیت واپسین می توان دریافت که فروغ به نحوی از انحاء به وجود خدا ایمان دارد.
·       یعنی بلحاظ جهان بینی (فلسفه) ایدئالیست است.

2

·       اختلاف نظر فروغ با خدا در این است که بنظر فروغ خدا بشرستیز است.
·       ونتیجتا باید با خدای خاکی هومانیستی جایگزین شود.
·       خدای خاکی ئی که از سر تا پا ضد خدای آسمانی باشد.

3
ای خدا، ای خنده ی مرموز مرگ آلود

·       خدای آسمانی در این مصراع شعر به مثابه موجود قسی القلبی تصور و تصویر می شود که مظهر سادیسم و انسان ستیزی است، خنده مرموز مرگ آلودی است.


4
با تو بیگانه است دردا، ناله های من

·       فروغ در این مصراع برای اثبات صحت ادعای خود، به ارائه دلیل می پردازد:
·       دلیل فروغ این است که خدا اعتنائی به ناله های دختر عاصی خود نمی کند.

·       بار دیگر ضحاک آسائی خدا از دید فروغ مورد تأکید قرار می گیرد.

·       اکنون این سؤال پیش می آید که با چنین خدای ضحاک آسائی چه باید کرد؟

5
من تو را کافر، تو را منکر، تو را عاصی
کوری چشم تو، این شیطان خدای من

·       فروغ پاسخ به این پرسش را بلافاصله می دهد:
·       حالا که امکان جایگزینی خدای آسمانی با خدای خاکی، سادیسم با هومانیسم، بیداد با داد از بین رفته، پس باید دست به عصیان زد.

·       فروغ هم همین کار را می کند:
·       دست به کفرگوئی، ناسپاسی، انکار علنی وجود خدا می زند.

·       بسان عاصی خشمگینی لب به پرخاش می گشاید تا لج خدا را در آورد.
·       و علنا اعلام می دارد که به جای او، ضد دوئالیستی اش را، یعنی شخص شخیص ابلیس را می پرستد.

·       این اما به چه معنی است؟

6

·       این بدان معنی است که اگر جایگزینی خدای آسمانی با خدای خاکی امکان پذیر نیست، آلترناتیو و بدیلی دیگر هست و آن جایگزینی خدای آسمانی با ابلیس کذائی است.

·       ما فکر می کنیم که فروغ جوان برای در آوردن لج خدای کذائی چنین می گوید.
·       ولی باید در روند تحلیل دیگر اشعار ایشان به چند و چون محتوای این بیت آخر بپردازیم.

7

 کوری چشم تو، این شیطان خدای من

·       اما ابلیس کیست و چرا خدا باید با ابلیس جایگزین شود؟

·       ویژگی اصلی ابلیس به روایت قرآن، نافرمانی او از فرمان الهی است.

·       ابلیس به فرمان خدا در رابطه با سجده در برابر حوا و آدم تن در نمی دهد.

·       ابلیس اما از ملائکه مقرب و نورچشمی خدا بوده است.
·       یعنی با سجده مدام در برابر خود خدا مشکلی نداشته است.

·       ابلیس مظهر آزادی خواهی نبوده است.
·       ابلیس مخالف نظام مبتنی بر بندگی نبوده است.

8
کوری چشم تو، این شیطان خدای من

·       ابلیس حاضر به سجود در برابر حوا و آدم نمی شود، برای اینکه حوا و آدم منشاء خاکی دارند، ولی خود او بسان اجنه و ملائکه منشاء آتشین دارد.


·       بنظر ابلیس آتش عالی تر از خاک است.
·       به زبان امروزی می توان گفت که ابلیس نژاد پرست بوده است.
·       فاشیست بوده است.

9
کوری چشم تو، این شیطان خدای من

·       شاید تصور فروغ از ابلیس ناقص و نارسا و معیوب و مخدوش بوده است.

·       شاید فروغ نافرمانی ابلیس را به معنی عصیان تفسیر کرده است.

·       ولی بر خلاف پندار فروغ (اگر واقعا این تصور را داشته باشد)، ابلس نه مظهر عصیان، بلکه مظهر راسیسم بوده است.
·       ابلیس راسیست تمامعیار بوده است.

·       توضیح این مسئله در هر صورت باید در روند تحلیل دیگر اشعار فروغ، تعمیق شود.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر