۱۳۹۲ تیر ۱۷, دوشنبه

چاله ها و چالش ها (280)

 
سیری در جهان بینی مولوی (9)
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
 موسوم به گروه
«شعر و شعور و شعار»
مفاهیمی که مولانا برای تبلیغ و تحمیل تئوری خود به خدمت می گیرد، همه از دم، انتزاعی و غیرقابل تعیین مشخص اند.
با این ترفند است که هر خردستیزی به مقام عارف خردمند پخته ای ارتقا داده می شود و توده تاریخساز تا درجه مشتی خرفت و خر و خام تنزل می یابد.
همین سنت نخوت آمیز عرفان است که به توده ستیزان خرفت معاصر از قبیل هدایت و ال احمد و شاملو غیره به میراث مانده و رفته رفته تکمیل شده است.
در همین سنت است که شاملو خود را «بامداد اول و آخر»، «شرف کیهان» و غیره و غیره جا می زند
محمد رضا
شاملو و صادق هدایت توده ستیز خرفت!
ادبیات معاصر ایران مدیون شاملو ست.
اگر شعر نو اعتباری داشته باشه از شاملو هستش
حتی حافظ شناسی مثل بهاء الدین خرمشاهی که بسیار بسیار مخالفش است و عقاید شاملو رو نقد کرده به خصوص در باب حافظ در مدح شاملو شعر می سراید:

"بام ما بامداد ، شام ما شاملو"

بر سریر شعر دارد تاج و دست سروری
عنصری افزود بر هر چار ، مثل عنصری

می شناسم شعر او را مثل شعر انوری
قدر زر زرگر شناسد ، قدر گوهر گوهری

شعر نو چون تیغ هندی ، آب از طبعش گرفت
مطلعش خورشید پرور شد، شگفت اندر شگفت

شاملو  در شش هنر استاد بی مانند شد
دست او بر دامن سعدی و حافظ بند شد

مجمع البحرین وش نو و هن پیوند شد
هر که بود از هر هنر خشنود، از او خرسند شد

دوستدار نظم و نثرش بودم از چل سال باز
همچو شعر او ندیدم دردمند و حال ساز

نثر اون کآن ملاحت ، جاودان جادو سرشت
نفس مینای کلامش مانی و مینو سرشت

سرمه چشمان جادو پیشه اش آهو سرشت
گویی ایزد شعر را در طبع و جان او سرشت

چون "خـــــرابات مُغان" مستی بیاموز از درش
همچو جنت بنگری هر باب بِه از دیگرش

مثل حافظ هر پنج ده سال است طول شعر او
سنجه ذوق سخندانان ، قبول شعر او

وحی آورده است ، پنداری رسول شعر او
شامل کمتر کسی گشته شمول شعر او

از صمیم قلب می گویم به شعر او درود
کز کف هر عارف و عامی، دل و دین در ربود

منبع شعر:
«کتاب نبض شعر»
( مجموعه نقد بر هجده شاعر از شعر شاملو تا هیوا مسیح )
بهاء الدین خرمشاهی
نکته اینجاست که اگر عقیده مخالف هم داریم نباید درباره افرادی مثل شاملو اینطوری صبحت کرد .

·       خیلی ممنون.

1
·       حق با شما ست.
·       ما هرگز نگفتیم که شعر شاملو، قصه های هدایت و مقالات آل احمد بلحاظ فرم و ساختار معیوب اند.
·       ما ایدئولوژی آنها را یعنی محتوای فکری آثار آنها را نقد می کنیم.
·       شما می توانید تحلیل های ما را راجع به مثلا شاملو بخوانید و ایرادهای بینشی ما را یادآور شوید.
·       این آرزوی قلبی ما ست.

2

·       ضمنا بنظر ما شرط آدمیت آدمیان خوداندیشی است.
·       ما با طناب فتاوی مراجع تقلید از هر نوع به چاه تشکیل نظر اندر نمی شویم.
·       اینکه بزرگان منصب و مقام دار راجع به حافظ و یا هر کس دیگر چه گفته اند، برای ما ملاک حقیقت نیست.
·       ما به مشقتی چندین ده ساله به ساز و برگ تحلیل دست یافته ایم و باید هر اندیشه ای را و هر فتوائی را مورد تأمل و بررسی قرار دهیم تا به صحت و سقمش پی ببریم.

3

·       طرفداری از این و آن قبل از همه، علل طبقاتی دارد.
·       اگر احیانا علت معرفتی (شناختین) داشته باشد، می تواند مورد نقد قرار گیرد و تصحیح شود.
·       در غیر اینصورت طرفداری طبقات واپسین از هرنوع، مثلا از شعرای معین و یا از ایدئولوژی های معین بر اثر خواندن تحلیل تغییر نخواهد یافت.

4

·       شما اگر شاملو را فردی شعورمند تلقی می کنید، لطفا بگویید «من بامداد اول و آخرم» یعنی چی؟
·       «من شرف کیهانم» یعنی چی؟

5

·       اما در رابطه مدیحه قرون وسطائی آقای خرمشاهی:

 الف
قدر زر زرگر شناسد ، قدر گوهر گوهری

·       این مصراع از خود ایشان نیست.
·       سراینده این مصراع یا شاعر روشنگری به نام میرزا علی معجز است و یا احیانا یکی از شعرای کلاسیک قرون وسطی.
·       ما در دیوان شاعر دیار آتش ها  در ستیاش از جمهویت به این مصراع برمی خوریم.

میرزا علی معجز
قدر زر زرگر شناسد ، قدر گوهر گوهری
هر کس اولماز مشتری، کالای جمهوریته
(هر کس و ناکس نمی تواند طرفدار جمهوری باشد)

ب
شاملو  در شش هنر استاد بی مانند شد

·       این مصراع استاد حاوی اشتباهاتی است و بلحاظ وزن، تق و لق است.

ت
مجمع البحرین وش نو و هن پیوند شد

·       این مصراع استاد هم تق و لق است و از بی خبری استاد از ساده ترین قواعد شعری حکایت دارد.

پ
نثر اون کآن ملاحت ، جاودان جادو سرشت
نفس مینای کلامش مانی و مینو سرشت

سرمه چشمان جادو پیشه اش آهو سرشت
گویی ایزد شعر را در طبع و جان او سرشت

·       این دو بیت شعر از باور عمیق استاد به خرافات و از سطح نازل شعور ایشان حکایت دارد.
·       استاد حداقل 500 سال از قافله فلسفه روشنگری و عصر جدید عقب تر است.

ث
مثل حافظ هر پنج ده سال است طول شعر او
سنجه ذوق سخندانان ، قبول شعر او

·       مصراع اول این بیت هم بلحاظ صنعت شعری معیوب است.
·       مصراع دوم حاوی ایرادات نظری است:
·       استاد صحه سخندانان را ملاک ارزشمندی اشعار قرار می دهد.
·       این به معنی عجز از خوداندیشی و قضاوت مستقل است.

محمد رضا
منبع رو ذکر کنید تا منم بدونم، کجا شاملو اینو گفته
دوما اینکه بنده هم با شما از نظر تقلید و غیره و این چیزا موافقم و میدونم که درد ما اینه، ولی خب بنده درباره شاملو هم تعصب ندارم و با یه سری عقایدش مخالفم
ولی کلمه «خرفت» در ادبیات عامیانه ما توهین آمیزه

1
·       آره.
·       حق با شما ست.
·       کلمه ها هم طبقاتی اند.
·       کلمات عمله و حمال و کلفت و نوکر و پابرهنه و غیره همه دشنامواژه اند.

2
·       منبع نقل قول یاد شده:
·       «جدال با خاموشی» است.
·       البته اکثر آثار شاملو بلحاظ محتوا سرشته به خرافه و یاوه است. 

·       شاملو شاعر بی شعوری است.
3

·       ما کلمه «خرفت» را و هر کلمه دیگر را بنا بر محتوای معنوی اش بکار می بریم.
·       قصد توهین به هیچکس نداریم.
·       ما اصلا کسی نیستیم و بلد هم نیستیم به کسی توهین کنیم.
·       ما جزو توهین شدگان تاریخیم.
·       «ما بسان آسیاب ها عمری درشت ستانده ایم و نرم واپس داده ایم.» (احسان طبری)

4

·       ولی شما که با فتوا مخالفید، برای اثبات بطلان نظر ما از حریفی خرمشاهی نقل قول می آورید.


 پژمان صالحی
شاملو چندان دلِ خوشی از عرفان نداشته و حتی جایی خدا رو مربوط به غارنشین ها میدونه، نه انسان امروزی.
در بینش شاملو بالاتر از انسان و انسانی چیزی وجود نداره و این نگرش کمترین رنگ و بویی از عرفان توش نیست.
گیریم که ناخودآگاه متاثر شده باشه یا لحظه‌ای این اندیشه‌ ی عرفانی از ذهنش عبور کرده باشه، دلیل نمیشه که به یکی دو جمله‌ ی اینچنینی «توده ستیزان خرفت» نامیده بشن.
مگر نه اینکه شاملو خودشو از توده میدونست؟
حتی اگه عرفانی باشن مث سهراب یا خود مولوی، اشکالِ کار در آدمیان مقلد است و درک نکردنشون.

·       خیلی ممنون.

1
·       بهتر است از بحث کلی و انتزاعی بپرهیزیم.
·       جمله ای را از متنی گرفتن و بر اساس آن بحث کردن، کمکی به کشف حقیقت نمی کند.

2
·       ما کجا گفته ایم که شاملو طرفدار عرفان بوده؟
·       ما کی توده ستیزی شاملو را با عرفان پیوند داده ایم؟

3

·        شاملو اگزیستانسیالیست است و به قول شما انسان انتزاعی را ایدئالیزه می کند (آنتروپولوژیسم)

4
·       انسان انتزاعی اما وجود ندارد.
·       انسان مشخص وجود دارد.
·       انسان با جایگاه مشخص خود در تولید مادی جامعه وجود دارد.

5

·       ما کی باور به عرفان را اشکال برای کسی تلقی کرده ایم.
·       ما اشعار مولوی را تحلیل می کنیم.
·       شما اگر حوصله داشتید ایرادهای ما را برشمارید.
·       و گرنه هرکس حق دارد، هر نظری را نمایندگی کند و عملا هم نمایندگی می کند.

6

·       ضمنا چرا باید همه ی کاسه کوزه ها را بر سر مقلدین شکست و مراجع تقلید را تبرئه کرد؟
·        مقلد کذائی مصرفکننده است.
·       چه تقصیری دارد؟
·       مقلد همانقدر مقصر است که مصرف کننده کالاهای مختلف دیگر.
·       اگر به جای کالای خرافه، کالای علم تولید و توزیع شود، مصرفکننده از آن استفاده خواهد کرد.

پژمان صالحی
عرفان اساسن متناقض و گمراه کننده‌ س.
متن شما که یه کتاب 400 صفحه‌ای نبود که من یه جمله ‌شو گرفته باشم.
4 خط نوشتین یه خطش این بود که من پاسخش دادم وگرنه نتیجه‌ گیری‌تون رد اندیشه‌های شاملو و هدایت بوده...
اگه اینطوره چرا شعر و هنر رو تعطیل نکنیم و فقط دنبال علم و اختراع نریم؟
زودتر به مقصدِ نامعلوم می رسیم.
هنر (مثلن موسیقی)، این همه آهنگ و خواننده و نوازنده و دست‌ اندر کار داره ولی به زحمت، هنرمند راستین پیدا میشه. اون چیزی که ما امروزه به عنوان موسیقی می شناسیم یه نوعی ترویج کننده ی بی بند و باریه  و در بهترین شکلش یه صدا و یه ترانه ی نسبتن خوب که عمدتن کلیشه ای و تکرارین.

1

·       در زمینه ی تناقض مندی عرفان حق با شما ست.

2
·       خوب این چهار خط بریده ای از متنی است.
·       منظور ما بحث این چهار خط در پیوند با متن است.

3
·       ما راجع به شاملو شاید 20 مطلب نوشته ایم.
·       راجع به هدایت مطلبی از احسان طبری را تحلیل می کنیم.
·       اگر «غرب زدگی» جلال تهوع آور نبود، می خواندیم و تحلیلش می کردیم.

4

·       بحث کلی و انتزاعی اما هم آسان است و هم بی ثمر.
·       منظور ما همین بود.

5

·       ما شعر شاملو و زبان شاملو را بلحظ فرم و ساختار و حتی صدای شاملو را می ستاییم.
·       ولی محتوای ایدئولوژیکی و تئوریکی آثار هنری را مورد تأمل قرار می دهیم. 

·       هرچه سر سفره یافتیم، بی دغدغه نمی بلعیم.
·       تحلیل های ما بی شک و تردید باید تدقیق، تصحیح و یا حتی رد شوند. 

6

·       جامعه اما نمی تواند بدون شعور، ادامه حیات دهد.
·       شعر و موسیقی و غیره فرم هائی از شعورند.
·       به همین دلیل باید تحلیل عینی شوند تا زهر زدائی شوند و جنبه های بالنده و حیاتمندشان حفظ شود و توسعه داده شود. 
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر