۱۳۹۲ تیر ۳۰, یکشنبه

چاله ها و چالش ها (293)


 تجربه تاریخی نشان داد که حذف فیزیکی سیاه اندیشان (اعدام شیخ فضل الله نوری بدست مجاهدان مشروطه) به نابودی سیاهی منجر نخواهد شد.
چه خوش گفت زرتشت که در مبارزه با سیاهی شمشیر نمی کشم، چراغی روشن می کنم.
سرچشمه:
 صفحه فیسبوک آرش برومند


اختر
به راستی که تنها راه رهایی و نجات زنان از این افکار آلوده، پوسیده، کثیف و شیطانی و .... آموزش، آموزش و آموزش همه جانبه است.

میم

·       مبارزه باید مثل هر چیز دیگر، دیالک تیکی از مادی و معنوی باشد.
·       حق با انقلابیون مشروطه بوده که در یکدست مشعل روشنگری را حمل می کردند و در دست دیگر مسلسل روشنگری را.
·       ارتجاع را باید بلحاظ مادی و فکری (ایدئولوژیکی) در هم شکست.
·       مطلق کردن یکی از دو قطب دیالک تیک، خطای متافیزیکی خطیری است.
·       زردشت به احتمال قوی از دیالک تیک عینی هستی بی خبر بود.

آرش

·       نه خیر دوست عزیز.
·       زرتشت هر چند بطور ناخودآگاه اما کاملا دقیق زندگی را می شناخت.
·       ضمنا سعی نکنیم همه چیز را با خط کش «دیالک تیک» بسنجیم.
·       چون آن چیزی که امروز برای ما یقین جلوه می کند، فردا در برابر شناخت جدیدمان رنگ می بازد.
·       این دیالک تیکی که هگل تعریف کرد و مارکس آن را تکمیل، مربوط به سده 19 و همخوان با دانش بشر در آن دوران بوده است.
·       همینطور است تعریف های ما از مادی و معنوی و غیره.
·       فیزیک جدید کوانتومی شناختی ارائه می دهد که تعریف ما را از مقوله هایی مانند زمان و مکان، مادی و غیرمادی و «اصول دیالکتیک» به گونه ای انقلابی متحول می کند و عملا هم کرده است.
·       ضمنا منظور من نفی مبارزه مسلحانه مشروطه خواهان نبود، بلکه نقد آن بود.
·       متأسفانه جنبش مشروطه ایران موفق به تغییر بنیادی پایه های فرهنگی و شناختی در جامعه ما نشد.
·       مشکل ما در ایران سیاسی نیست، فرهنگی است و راه حل آن هم توپ و تفنگ نیست.
·       کما اینکه امروز هم مشکل جامعه ایران با توسل به سلاح حل نخواهد شد.
·       اگر منظور شما از «درهم شکستن ارتجاع هم به لحاظ مادی و هم فکری» حذف فیزیکی انسان هایی است که از دید این یا آن مرتجع هستند، باید بگویم که با شما بشدت مخالفم.
·       چون این طرز تفکر، درست عین عملکرد همان «مرتجعان» است.
·       چون آنان نیز دشمنان خود را «به لحاظ مادی و فکری» درهم می شکنند.
·       این همه شکنجه گاه، این همه اعدام و این همه خونریزی مبتنی بر چنین طرز تفکری است.
·       سرمایه داری و استالینیسم در تاریخ بشر دو روی یک سکه اند:
·       هر دو برای پیشبرد امر خود به حذف فیزیکی مخالفان خود می پردازند.
·       نتیجه آن بن بست هر دو سیستم است.
میم
·       خیلی ممنون.
·       ما برای پذیرش و یا احیانا رد نظرات شما  به تجزیه و سپس تحلیل آن مبادرت می ورزیم:

آرش
تجربه تاریخی نشان داده که حذف فیزیکی سیاه اندیشان (اعدام شیخ فضل الله نوری بدست مجاهدان مشروطه) به نابودی سیاهی منجر نخواهد شد.
·       ظاهرا ادعای درستی است.
1

 علی موسیو

·       ولی ترفند پنهان در این ادعای بظاهر درست، اولا این است که انگار مبارزان مشروطه ـ مثلا اجتماعیون ـ عامیون، خردمندانی از قبیل حیدر و سلطان زاده و علی موسیو و غیره ـ بر آن بوده اند که با حذف مهره ای می توان ارتجاع ریشه مندی را از بین برد.

2

·       ثانیا برداشت شما از مفهوم «تجربه تاریخی» دقیق نیست.
·       اعدام مرتجع منفردی را هرگز نمی توان  تجربه تاریخی قلمداد کرد.

3

·       ثالثا از شما چه پنهان که همه انقلابات بورژوائی (انقلاب مشروطه نیز انقلابی بورژوائی بوده است) شطی از خون خیلی خیلی متبرک فئودال ها، شاه ها، شاهزاده های نر و ماده و روحانیان در کوچه و خیابان به راه می انداختند.
·       گیوتین بزرگ ترین انقلاب بورژوائی در پاریس معروف خاص و عام است.
·       تجربه تاریخی اتفاقا برعکس ادعای شما، حاکی از آن است که امحای فیزیکی سران ارتجاع فئودالی ـ روحانی برای پیروزی روشنائی بر سیاهی ـ  به قول شما ـ الزامی بوده است.
·       این شیوه عمل دست خود روبسپیر و غیره هم نبوده است.
·       در هیچ کجای جهان، هیچ طبقه مرتجعی داوطلبانه بر امتیازات مادی و فرهنگی و غیره خود صرفنظر نکرده است.

·       بلکه درست برعکس، سرسختانه تر دست به مقاومت ضد انقلابی زده است.
·       و لذا برای انقلابیون چاره ای جز در هم شکستن قهرآمیز مقاومت ضد انقلابی نبوده است.

4


·       در همین قرن بیستم تجارب تاریخی بیشماری بر بطلان ادعای شما دلالت دارند.

·       مسیح سوسیالیستی به نام سالوادور آلنده در شیلی از طریق دموکراتیک ترین انتخابات در روی زمین به قدرت رسید و علیرغم هشدارهای پارتیزان خردمند پیر ـ فیدل کاسترو ـ حاضر به سازماندهی مقاومت قهرآمیز برای خنثی کردن توطئه های ضد قانونی و ضد انقلابی احتمالی نشد.
·       نتیجه اش کودتای خونین پینوچه با حمایت همه جانبه امریکا بود که به سلاخی بربرمنشانه و وحشیانه هزاران تن از دختران و پسران و پیران خلق منجر شد که از شنیدنش حتی روان آدمی به آشوب کشیده می شود.
·       این فقط به عنوان مشتی از خروار.

 آرش
چه خوش گفت زرتشت که در مبارزه با سیاهی شمشیر نمی کشم، چراغی روشن می کنم.

1

·       حیرت انگیز است که کسی در دهه دوم قرن بیست و یکم، برای توضیح پدیده ها و روندها دست به دامن زرتشت می شود.
·       حیرت انگیزتر از آن اما این است که همین کس، ضمنا از تجارب تاریخی دم می زند.
·       چون دست فرو بردن به کیسه پوسیده جزم های (دگم های) مذهبی، عملا به معنی بی اعتنائی به تجارب تاریخی بشری و دستاوردهای علمی و نظری گرانبهائی است که به ازای تحمل زجر و تحقیر و آزار و کشتار از سوی بهترین فرزندان خلق به دست آمده اند. 

·       اما معنی این حکم زرتشت چیست؟
2

·       زرتشت در این ادعای خویش، دیالک تیک مادی و معنوی را به شکل دوئالیسم شمشیر و چراغ بسط و تعمیم می دهد و بعد از آن، دوئالیسم هیچ و همه چیز سرهم بندی می کند:
·       بدین طریق، مبارزه مادی در همه فرم های آن تا حد هیچ و پوچ تنزل داده می شود و دور انداخته می شود و مبارزه فکری و معنوی (تبلیغ و نصیحت و اقتاع و امثالهم) ایدئالیزه می شود، به عرش اعلی برده می شود، مطلق می شود و به مثابه «تنها ره رهائی» کذائی به خورد خلایق داده می شود.

3

·       این اسلوب فکری زرتشت و پیروان او در عصر حاضر، به اسلوب (متد) متافیزیکی معروف است و به هر دردی به غیر از تحلیل مسائل می خورد.
·       اسلوب متافیزیکی ضد اسلوب دیالک تیکی است و ازریشه باطل است و فاقد کمترین ارزش علمی است.
·       این همان اسلوب فکری همه مذاهب بزرگ و کوچک است.
·       این اسلوب به معنی دیوار دلبخواهی کشیدن میان اقطاب دیالک تیکی، مطلق کردن یکی و دور انداختن دیگری است.

·       این متد فکری منحط در بهترین حالت به یکسونگری منجر می شود.

4


·    برخلاف پندار زرتشت و پیروان ایشان، سیاهی (ارتجاع)  خود دیالک تیکی از مادی و معنوی (ایدئولوژیکی) است.

·       به قول حریفی در اواسط قرن نوزدهم، قوه مادی را فقط می توان با توسل به قوه مادی، قهر مادی را فقط می توان با توسل به قهر مادی در هم شکست.

·       روشنگری (انتقاد اجتماعی) به تنهائی نمی تواند کاری کارساز به پیش برد.

·       با روشنگری فقط  می توان به نفی نظریات زمان ماضی نایل آمد و نه به سرنگونی حاکمیت طبقاتی و مادی.

·       برای سرنگونی حاکیمت طبقه ای چاره ای جز در هم شکستن ماشین دولتی آن طبقه وجود ندارد.

·       برای جنگ با سیاهی باید مشعل روشنگری در یک دست و مسلسل روشنگری در دست دیگر باشد.

·       صرفنظر بر یکی از ایندو به معنی شکست فاجعه بار و نابخشودنی خواهد بود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر