۱۳۹۱ مرداد ۲۱, شنبه

سیری در شعری از مسعود دلیجانی (2)

بهار

مسعود دلیجانی
سرچشمه:

• هیبت و بزرگیِ بهار
• چه رام گام می کشد
• صبور و کاری و شگرف و مست
• به سبزه زار و کوه و دشت و باغ!

• سخن زِ زندگی است در کلام ِ او،
• خشی، خشونتی، شقاوتی
• نه در بهار جلوه می کند

• که اندرونِ آن ز واژه هایِ دیگری پر است:

• واژه هایِ دلکشی،

• زایش و جوانه و شکفتن و نوایِ دلکشِ پرندگان

• سبزه و شکوفه و نگاه پر زِ شوقِ مردمان

• جوشش و ترانه و امید و نو شدن
• مستی و لبی به جام بردن و نگاه عاشقانه را طلب شدن

• هیبت و بزرگیِ بهار را ببین
• نه با ستم
• که رام و مهربان و با سلامت و وزین

• از میانِ سوز و سردیِ زمان

• راه خود به سمتِ نو شدن چگونه می کشد!

1
حا


• با سلام
• این شعر از دیرباز، ذهن مرا به خود مشغول داشته.

• اگر خودویژگی های منحصر به فرد آن را مورد صرفنظر قرار دهیم، شعرای دارنده بینش های ماقبل علمی نیز می توانستند، با همین محتوا در خطوط کلی اش، همین موضع فکری را نمایندگی کنند.


• فرهاد عرفانی دهها شعر ـ البته نه به این نیرومندی ـ در باره نوروز و بهار دارند.


• بهار در این شعر، در نگاه شاعر پرسونالیزه می شود و بسان فرمانفرمائی «صبور و کاری و شگرف و مست» گام می کشد.

• شاعر ـ خواه بخواهد و خواه نخواهد ـ میان بهار و فصول دیگر دیوار متافیزیکی می کشد و ان را ایزوله می کند.

• در حالیکه پیوند ناگسستنی میان فصول برقرار است و یکی نتیجه و ادامه تحولات به عمل آمده در قبلی است.

• بهار هومانیزه شده در نگاه شاعر، ایدئالیزه می شود و از خش و خشونت و شقاوت و غیره تهی می گردد.

• مراجعه کنید به ایدئالیزاسیون، دیالک تیک رئال و ایدئال در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• آنگاه اندرون بهار از واژه های دلکشی و زایش و رویش و غیره پر می شود.

• این اوصاف به نحوی از انحاء می توانند قابل قبول باشند.

• ولی روندهای جاری در همه فصول در واقع نه سیاه وسفید، بلکه دیالک تیکی اند.
• همان رویش بهاری در یخبندان زمستان هم در اعماق، در حال وقوع بوده و ضمنا با مرگ معینی همبستر، همه جا و همیشه.
• این حقایق امور را شاعر بهتر از هرکسی می دانند.

• ظاهرا چنین خرده گیری هائی به شاعر، کار نسنجیده ای است، ولی چه می توان کرد، وقتی که طرفداران بمب و باروت دیروزین و مخالفان حتی پخش اعلامیه ای بی محتوا بدون شلیک مسلسل، امروزه از مدافعان سرسخت مسالمت مطلق گشته اند و با عریان شدن ظاهر وباطن خشونت خیز سرمایه در گل مانده اند.

• چنین شعری می تواند مائده ای برای آنان باشد و همین ایدئالیزاسیون از عرصه طبیعت به عرصه جامعه انتقال داده شود.

• آدمی از نگرش تلخ و خرده گیرانه به شعری با اینهمه زیبائی دچار شرم می شود.

• اما چه می شود کرد، که ایده و اندیشه (تئوری) به قفس شعر خو نمی کند، بلکه دیر یا زود، داربست قفس را می ترکاند و بیرون می زند و چه بسا برای پذیرش ایدئولوژی های ارتجاعی، زمینه و یا پیش زمینه ذهنی می سازد.


• بی آنکه شاعر بخواهد، ناگهان قهر (خشونت) با ستم مترادف می گردد و
خواننده ـ چه بسا حتی بی آنکه خود ملتفت شود ـ به این نتیجه باطل می رسد که خشونت و قهر یعنی ستم.

• دیالک تیک عینی ـ اما ـ شاعر خردگرای تیزبین مترقی را در پایان به زانو درمی آورد و اراده آهنین خود را به او تحمیل می کند.
• آن سان که شاعر همه رشته های خود را پنبه می کند:
• «هیبت و بزرگیِ بهار را ببین
• نه با ستم
• (بل) که رام و مهربان و با سلامت و وزین
• از میانِ سوز و سردیِ زمان
• راه خود به سمتِ نو شدن چگونه می کشد!»

• این همان دیالک تیک عینی جاری در تمامت هستی است:
• راه خود از میان سوز و سردی زمان، به سمت نو شدن کشیدن، حاکی از ستیز قهرآمیز (قهر به مثابه یک مقوله مارکسیستی ـ لنینیستی) بهار و زمستان با گرایش های مخالف پیشرفت و نوشدن است.
• با پوزش

2
مسعود دلیجانی

• در این شعر بیش از آنکه اندیشه مدونی را مبلغ باشم، به دنبال مسکنی می گردم تا در آن سال های سیاه هفتاد، اثرات خرد کننده خشونت عریان را از جانب ستم پیشگان، تسکینی بجویم.

• درست مانند کسانی که در دوران افول جنبش به سوی اندیشه های عرفانی رو می آورند، بدون اینکه تا آخرین لحظه، پیوند استواری با عرفان داشته باشند و به محض آنکه جنبش رو به فراز می گذارد، تمامی این نوع دکان ها برچیده می شوند.


• ضمنا بایستی اضافه نمایم که شعری ساخته شده، همچون عمارتی، عمارتی که در هوایی سرد، متناسب با هوایی استوایی طراحی شده است.

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر