۱۳۹۹ شهریور ۳۱, دوشنبه

درنگی در شعری از محمد نجفی (۶)


محمد نجفی
وکیل پایه یک دادگستری 
و 
فعال حقوق بشر 
 
تحلیلی 
از
یدالله سلطان پور
 

 
اباذر غلامی 
(۱۳۳۳ ـ ۱۳۹۰)
شاعر و ترانه سرای گیلانی
از روستای خمیران بندر انزلی
دانشگاه افسری 
(۱۳۵۱)
آثار:
رنج و برنج
سل کوله توسه دار
 
من و شما
(۱۳۷۹)
 
پس از آزادی از زندان
 وقتی گرفتیدم
 حیران خندیدم
 
 وقتی شیلنگ کف پایم سرخ کرد
 و 
کابل خونین
 گریه کردم:
 نیمی از درد
 نیمی برای شما
 
 وقتی قپانی بستیدم
 ناله کردم:
 نیمی از درد
 نیمی برای شما
 
 و اما وقتی سیبل مقابل تان بودم
  فریاد زدم
  (فقط برای شما):
 «شما شاعری را می کشید
  که
 قبل از میلادتان
  پیش از ظهورتان
  پیش از حضورتان
  دوست تان داشته است!»
 
  و پیش از فرمان آتش
  گریستم:
  فقط برای خود گریستم
  گریستم
 
پایان

اکنون
شعری از اباذر غلامی
را
زیر ذره بین تحلیل قرار می دهیم
که
به
لحاظ سمتگیری سیاسی
شباهت غریبی
به
این شعر محمد نجفی دارد. 

۱
من و شما
(۱۳۷۹)
 
عنوان این شعر اباذر غلامی
من و شما
ست
و
منظور او
 از 
من،
 اعضای حزب توده
و
از
 شما، 
هیئت حاکمه و شکنجه گران بی شرم و بی شعور طبقه حاکمه طویله جماران 
است.
 
۲
پس از آزادی از زندان
 وقتی گرفتیدم
 حیران خندیدم
 
دلیل خنده سرشته به حیرت اباذر به هنگام دستگیری 
موضع سیاسی خرکی حزب توده 
بوده است
که
از
طبقه حاکمه طویله جماران
ابلهانه
دفاع کرده است 
و
ضمنا
 فاتحه ای بلند بر حزب توده خوانده است.
 
از
زباله ای دفاع کردن و توسط زباله های زباله دستگیر شدن
هم
خنده دار
است
و
هم
حیرت انگیز.

حیرتی
که
بلافاصله
به
وحشت
سرشته می شود.

حیرت سرشته به وحشت
را
دهشت 
می نامند.

خدا
شمر لعین 
را
حتی
به
روز اعضای حزب توده
نیندازد.

حاج قاسم سلیمانی و دیگر شکنجه گران جماران
حتما
از
تماشای خریت توده ای ها
کیف خر کرده اند.
 
برخی از اعضای جان از هولوکاوست جماران به در برده
در
خاطرات شان
به 
این واکنش اجامر
اشاره کرده اند.

۳
 وقتی شیلنگ کف پایم سرخ کرد
 و 
کابل خونین
 گریه کردم:
 نیمی از درد
 نیمی برای شما
 
 وقتی قپانی بستیدم
 ناله کردم:
 نیمی از درد
 نیمی برای شما
 
 اباذر 
حتی
بدتر از نجفی
به
ازای دریافت گر سرب،
به
اجامر جماران
گل سرخ 
می دهد.
 
اباذر
در روند شکنجه
هم
از
درد
  می گرید
 و 
هم
 برای شکنجه گران می گرید.
 
این واکنش اباذر اما به  چه معنی و به چه دلیل
 است؟

چرا
باید
سرگرد توده ای
به
حال مأمور طبقه حاکمه مرتجع محض
  بگرید؟

همین موضع سیاسی اباذر
را
هم
به آذین 
داشته است
و
هم
سایه.

سایه 
در 
مرثیه ای در سوگ احسان طبری
خطاب به هیئت حاکمه و دیگر مأمورین شکنجه گر و جلاد آن
محتوای همین بند شعر اباذر را به شعر کشیده است:

۱

پیش روی ما گذشت این ماجرا

این کری تا چند، این کوری چرا؟

 

سایه خیال می کند که هیئت حاکمه جماران

کور و کر بوده است

و

به همین دلیل تیشه بر ریشه حزب توده زده است.

 

۲ 

بنگرید ای خام جوشان بنگرید

این چنین چون خوابگردان مگذرید

آه اگر این خواب افسون بگسلد

از ندامت خارها در جان خَلد

چشمهاتان باز خواهد شد ز خواب

سر فرو افکنده از شرم جواب

آن چه بود؟

 آن دوست

 دشمن داشتن

سینه ها از کینه ها انباشتن

 

آن چه بود؟

 آن جنگ و خون ها ریختن

آن زدن، آن کشتن، آن آویختن

 

سایه

خیال می کند که حزب توده

دوست طبقه حاکمه طویله جماران بوده است

و

جلادان جماران

دوست

را

با

دشمن 

عوضی گرفته اند

و

زجر کش کرده اند.

 

سایه

قیاس به نفس

می کند.

 

سایه 

هم

بسان اباذر

به

حال هیئت حاکمه 

می گرید.

 

 ۳

آن که او امروز در بند شما ست

در غم فردای فرزند شما ست

سایه خیال می کند که فکر و ذکر اعضای حزب توده
فردای توله های جماران بوده است
و
نه
توده های مولد و زحمتکش جامعه.
 
توهم
در 
کله سایه 
جای تفکر
را
پر کرده است.
 
اباذر در این شعر
توهم سایه
را
جامه عمل می پوشاند:
زیر شکنجه به حال امروز و فردای جانیان جماران می گرید.
 
تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی
را
هرگز نباید دستکم گرفت.
 
تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی
اسباب اصلی خروج خلایق از خریت است. 

۴

و اما وقتی سیبل مقابل تان بودم
  فریاد زدم
  (فقط برای شما):
 «شما شاعری را می کشید
  که
 قبل از میلادتان
  پیش از ظهورتان
  پیش از حضورتان
  دوست تان داشته است!»
 
  و پیش از فرمان آتش
  گریستم:
  فقط برای خود گریستم
  گریستم
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر