۱۳۹۹ مهر ۵, شنبه

درنگی در زباله ای در زر ورق شعر (۱)

 نشست نوبل خواني با شيمبورسکا در شهر کتاب برگزار مي شود


ویسلاوا شیمبورسکا
شاعر زن لهستانی
برنده‌ی نوبل ادبی ۱۹۹۶
 
زندگی فی‌البداهه
ترجمه:
علیرضا دولتشاهی و ایونا نویسکا 
 
 
زندگی فی‌البداهه
نمایشی بی تمرین
تنی بی پُرو
سری بی تأمل
 
از نقشی که بازی می‌کنم ناآگاه‌ام
فقط می‌دانم که از آن خودم‌ست، غیر قابل تعویض 
 
موضوع نمایش‌نامه را
درست روی صحنه باید حدس بزنم
 
برای افتخار زندگی هنوز آماده نیستم
سرعت جریانی را که بر من وارد می‌شود به سختی تاب می‌آورم
 
بدیهه می‌سازم، با آن که از بدیهه‌سازی بدم می‌آید
بر ناآگاهی‌ام هر گام سکندری می‌خورم
رفتارم بوی شهرستانی‌بودن می‌دهد
غریزه‌هایم نشان از تازه‌کاری دارند
ترس صحنه، علتی است برای تحقیرشدنم 
 
به گمانم موجبات تخفیف، ظالمانه است
واژگان و حرکات غیر قابل پس‌گرفتن
ستارگان، تا آخر شمرده نشده‌اند 
 
شخصیتم مثل پالتویی است که در حال دویدن دکمه‌هایش را می‌بندم
 
این هم نتایج تأسف‌بار این شتاب‌زدگی است
 
کاش دست کم، بشود چهارشنبه‌ای را از پیش تمرین کرد
پنج‌شنبه‌ای را تکرار کرد 
 
اما وای، دیگر، جمعه با نمایش‌نامه‌ای که نمی‌شناسمش از راه می‌رسد
می‌پرسم آیا این کار درستی است
(صدایم گرفته است
چون حتا نگذاشتند پشت پرده، سینه‌ام را صاف کنم)
 
گمراه‌کننده است که فکری کنی این امتحانی سرسری
در اتافی موقتی است، 
نه 
 
میان دکورها ایستاده‌ام و می‌بینم چه استوارند
دقت همه‌ی آکساسوارها مرا متعجب می‌سازد
صحنه‌ای گردان، دیری‌ست که می‌گردد
حتا دورترین سحابی‌ها روشن شده است
 
آه، شکی ندارم که این نخستین شب نمایش است
و هر کاری که می‌کنم
برای همیشه به کاری که کرده‌ام بدل می‌شود.
 
پایان
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر