۱۳۹۹ شهریور ۲۹, شنبه

خود آموز خود اندیشی (۳۰۸)

 

شین میم شین

نه 
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
اندیشیدن مادر زادی.

اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۳۲)
 
حکایت دهم

 

۱    

چو اقبالش از دوستی سر بتافت

به ناکام، دشمن بر او دست یافت

 

معنی تحت االفظی:

وقتی در زمینه دوستی بخت یاری  اش نکرد

در مبارزه با دشمن ناکام ماند و شکست خورد.

 

سعدی

 در این بیت شعر،

برای توضیح شکست شاه زاده ظالم و مغلوب دشمن شدن او،

اولا

دیالک تیک دوست و دشمن

را

به خدمت می گیرد.

 

ثانیا

دیالک تیک ضرورت و تصادف

را

با توجه به ابیات قبلی

به خدمت می گیرد.

 

توضیح سعدی

توضیحی ماتریالیستی

است:

شاه زاده

خست به خرج می دهد

و

ثروت کلان موروثی

را

برای خود نکه می دارد و میان سپاهیان و فقرا تقسیم نمی کند.

در نتیجه

دوستانش پراکنده می شوند و وقتی دشمن حمله می آورد، به حمایتش نمی شتابند.

 

سعدی

این سیاست

را

بدبختی

قلمداد می کند.

 

یعنی

دیالک تیک ضرورت و تصادف

را

به

شکل دیالک تیک خست و بخت

بسط و تعمیم می دهد.

 

بخت و قسمت و سرنوشت و شانس و اقبال

به

قول انگلس

زیرمفاهیم تصادف اند.

 

مراجعه کنید به دیالک تیک ضرورت و تصادف

 

 سعدی

چه بسا

مفاهیم بخت و اقبال و غیره

را

یعنی

تصادف

را

ضرورت

تلقی می کند.

 

سعدی

عملا

 زندگی را از قانونمندی های عینی تهی می سازد و وابسته به اراده خدا می داند،

چون اقبال نیک و بخت بد در تئولوژی (فقه)

هر دو خدادادی و مقدر محسوب می شوند.

 

انسانها

بنا بر جزم «مشیت الهی»

خوشبخت و بدبخت

 از مادر زاده می شوند

و

تغییر خوشبختی و بدبختی همانقدر دشوار است

که تغییر بنیاد آنها:

 

سعدی، قلم به سختی رفته است و نیک بختی

پس هر چه پیشت آید، گردن بنه قضا را

(غزلیات سعدی)

 

معنی تحت اللفظی:

سعدی

خوشبختی و بدبختی

تقدیری

اند.

به قلم قضا بر پیشانی افراد نوشته شده اند.

بنابرین

تسلیم تصمیم قضا بشو.

 

فلسفه سعدی

مملو از تناقضات دست و پاگیر است.

 

سعدی

در مورد شاه زاده عادل و دست و دل باز

حرفی از مشیت الهی و نیک بختی او نزده است.

 

ولی

اکنون

در مورد شاه زاده ظالم

دست به دامن خرافه «روی بر گرداندن بخت از او» می شود.

 

مردم از شاه زاده روی برتافته اند و نه بخت.

 

عدم حمایت مردم از او

به

دلیل ذلت مردم بوده است

و

نه

به دلیل قلم و قضاوت قضای کذا و کذا.

 

هیچکس فلسفه سعدی را بهتر از حافظ درک، هضم و از آن خود نکرده است.

 

کسانی که سعدی را پیرو جبرگرائی (دترمینیسم) قلمداد می کنند، نه دترمینیسم را فهمیده اند و نه فلسفه سعدی را.

 

حافظ جزم «مشیت الهی» سعدی را در این بیت خلاصه می کند:

 

چون حسن عاقبت، نه به رندی و زاهدی است

آن به که کار خود به عنایت رها کنند.

 

معنی تحت اللفظی:

 عاقبت به خیر بودن اعضای جامعه

ربطی به رندی و زهد ندارد.

بلکه

وابسته به عنایت (لطف، اراده و مشیت مثبت الهی) است.

 

هستی در فلسفه حافظ

 از قانونمندی های عینی

تهی است.

 

به همین دلیل در تئوری شناخت حافظ

هیچ حادثه ای قابل شناخت و پیش بینی نیست.

 

رخداد حوادث پشت پرده غیب رقم می خورد:

 

برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو

راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود.

 

معنی تحت اللفظی:

همه چیز برای همیشه در مه غلیظی از اسرار

 فرو رفته است.

شناخت و پیش بینی چیزی امکان پذیر نیست.

 

حافظ در این بیت غزل،

عینیت حقیقت

را

انکار می کند

و

آن را به مثابه رازی در پشت پرده تلقی می کند که کسی را قدرت کشف آن نیست.

 

مخزن اسرار و عالم به اسرار 

خدای عالم الغیب است و بس.

 

اگر خدا بخواهد

راز

را

در  اختیار محرم راز قرار می دهد.

و

به

 قول سعدی

زبانش را بلا فاصله از حلقش بیرون می آورد و یا به جنونش می کشد تا مبادا راز را با نامحرمی در میان بگذارد.

 

ما از برون شده مغرور صد فریب

تا خود درون پرده چه تدبیر می کنند.

 

معنی تحت اللفظی:

اعضای جامعه

بیرون از پرده قرار دارند و مغروران فریب خورده ای بیش نیستند.

تصمیمگیر اصلی

پشت پرده نشسته است.

 

حافظ در این بیت غزل،

انسان را به طور کلی هیچکاره تلقی می کند که به خودفریبی گرفتار آمده است.

 

به نظر حافظ

 حوادث هستی در پشت پرده غیب رقم می خورند و انسان را به درون پرده غیب راه نیست.

 

این دعاوی خرافی حافظ

چیزی جز تکرار جزم «مشیت الهی»

 نیست.

 

پرده غیب الهی با اجنه و ملائکه مقرب

انعکاس پرده خوانین و سلاطین فئودالی با غلامان الکن و لال و ابله

است.

 

آسمان

آیینه زمین است و بس.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر