۱۳۹۹ شهریور ۲۷, پنجشنبه

خود آموز خود اندیشی (۳۰۷)

 

شین میم شین

نه 
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
اندیشیدن مادر زادی.

اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۳۲)
 
حکایت دهم
 

۱   

شنیدند بازارگانان خبر

که ظلم است در بوم آن بی هنر

 

بریدند از آنجا خرید و فروخت

زراعت نیامد، رعیت بسوخت

 

رکود کشاورزی در کلیه رشته های اقتصادی کشور

تأثیر مخربی به جا می گذارد و صنعت و تجارت را مختل می سازد.

 

ستم بر بازرگانان و غصب اموال آنان،

این وضع وخیم را تشدید می کند و به دنبال تجارت داخلی، تجارت خارجی نیز مختل می شود.

 

این تحلیل اجتماعی سعدی،

در قرون وسطی در قرن سیزدهم میلادی،

نه تنها نبوغ آمیز، بلکه اعجاب انگیز است

و

ما را بی اختیار یاد تحلیل رسولان رهائی نهائی، مارکس و انگلس می اندازد.

 

تحلیل سعدی نه تنها ماتریالیستی، بلکه ماتریالیستی ـ تاریخی است.

 

در این تحلیل شگرف سعدی

 نطفه های جدی کشف تاریخساز مارکس،

«درک (۱)»

به چشم می خورند.

 

جواب

 

در این تحلیل شگرف سعدی

 نطفه های جدی کشف تاریخساز مارکس،

«درک (ماتریالیستی تاریخ)»

به چشم می خورند.

 

سعدی با تحلیل اقتصادی جامعه و طبقات مختلف

آن آغاز می کند و به ارگان سرکوب و اعمال قهر (سپاه) می رسد،

به عبارت دیگر،

 دیالک تیک (۲)  جامعه را در نظر می گیرد.

 

جواب

 

سعدی با تحلیل اقتصادی جامعه و طبقات مختلف

آن آغاز می کند و به ارگان سرکوب و اعمال قهر (سپاه) می رسد،

به عبارت دیگر،

 دیالک تیک (زیر بنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی)  جامعه را در نظر می گیرد.

 

شنیدند بازارگانان خبر

که ظلم است در بوم آن بی هنر

 

سعدی

ضمنا

برای توصیف پادشاه ظالم،

 مفهوم «بی هنر»

را

به کار می برد.

 

مفاهیم «باهنر»، «هنرمند»  و «بی هنر»

از

مفاهیم مهم تئوری بنیاد سعدی

محسوب می شوند.

 

بنا بر تئوری بنیاد،

پادشاه زاده باید نیک بنیاد بی چون و چرا باشد،

ولی اکنون استثنائا،

 پادشاه زاده ای در کل کاینات پیدا شده،

که

به

قصد تکثیر ثروت،

ستم

پیشه کرده است

و

 این امر

با

بنیاد نیک انسانی

منافات دارد.

 

سعدی با این معضل در زمینه های دیگر نیز مواجه می شود:

 

از مایه بیچارگی، قطمیر (سگ اصحاب کهف)، مردم می شود

ماخولیای (مالیخولیا، حماقت، خام اندیشی) مهتری، سگ می کند بلعام (دانشمند بنی اسرائیل که سگ می شود) را.

 

سگ اصحاب کهف،

فروتنی (بیچارگی) پیشه می کند و تحول کیفی می یابد و انسان می شود:

بد بنیاد بی چون و چرا (سگ)

به

درجه اشرف مخلوقات

ارتقا می یابد.

 

ماخولیای مهتری

 موجب تنزل بلعام دانشمند (نیک بنیاد) به درجه سگ (بد بنیاد) می گردد.

 

زن لوط و پسر نوح هم به همین سان تغییر بنیاد می دهند

و

بد بنیاد می گردند.

 

چنین تغییری بر خلاف قوانین آهنین تئوری (۳) است،

که گویا بنیاد نیک و بد در روز الست به قلم قضا مقرر می شوند،

جبلی، ذاتی، ماهوی، طبیعی، خدادادی، مادرزادی و تغییر ناپذیرند.

 

جواب

 

چنین تغییری بر خلاف قوانین آهنین تئوری (بنیاد) است،

که گویا بنیاد نیک و بد در روز الست به قلم قضا مقرر می شوند،

جبلی، ذاتی، ماهوی، طبیعی، خدادادی، مادرزادی و تغییر ناپذیرند.

 

سعدی باید راه حل و توجیه تئوریکی برای این مسئله پیدا کند و گر نه تئوری بنیاد باطل اعلام خواهد شد

و

پایه های (۴)  فئودالیسم

به لرزه در خواهند آمد.

 

جواب

 

سعدی باید راه حل و توجیه تئوریکی برای این مسئله پیدا کند و گر نه تئوری بنیاد باطل اعلام خواهد شد

و

پایه های (تئوریکی)  فئودالیسم

به لرزه در خواهند آمد.

 

از این رو ست که سعدی تبصره ای را وارد تئوری بنیاد می کند، همانطور که بنائی تنه درختی را به عنوان تکیه گاهی، برای حفظ دیواری از سقوط عنقریب به کار می گیرد.

 

سعدی

به طبقه بندی «درون ـ سیستمی» در چیزها، پدیده ها و سیستم ها (انسان های) نیک بنیاد و بد بنیاد دست می زند.

 

بدین طریق

چیزها، پدیده ها و سیستم ها (انسان های)  نیک بنیاد و بد بنیاد

به دو زیرطبقه هنرمند (باهنر) و بی هنر تقسیم بندی می شوند.

 

ما مفهوم زیرطبقه

   به

تقلید از مفهوم مته متیکی «زیرمجموعه» می سازیم.

 

سگ اصحاب کهف که بد بنیاد هنرمندی است،

با نیکان همراه می شود و انسان می شود.

 

پسرنوح و زن لوط و بلعام که نیک بنیادان بی هنر اند،

در اثر همنشینی با بدان و یا گرفتاری به مالیخولیای مهتری

تغییر بنیاد می دهند و بد بنیاد می شوند.

 

ریسمانی که سعدی برای بیرون کشیدن خود از چاه تئوری بنیاد انتخاب کرده،

ریسمان پوسیده ای

 است.

 

چون این تبصره سعدی،

 در هر صورت،

تغییرناپذیری دگم بنیاد

را

زیر علامت سؤال می برد.

 

اکنون دیگر نمی توان با فراغت خاطر حکم اعدام بنده و رعیت و راهزنی را صادر کرد

و

 گفت

که

گردنش بزن که خبیث و بد بنیاد

 است.

 

از کجا معلوم که آنها هم مثل قطمیر، بد بنیاد هنرمند نباشند و در اثر همنشینی با نیکان تغییر بنیاد ندهند؟

 

منظور سعدی از حکم «که ظلم است در بوم آن بی هنر»

 این است که پادشاهزاده نیک بنیاد

دستخوش تحول بنیادی  شده است و بد بنیاد شده است.

 

تئوری بنیاد سعدی و حافظ

تئوری فاشیستی 

 است

و

اجامر مرتجع جماران

بر اساس این تئوری فاشیستی

هر مخالفی

را

شکنجه و اعدام می کنند.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر