۱۳۹۹ مهر ۱, سه‌شنبه

نیچه، باز هم نیچه (۱)

 

ابربشر نیچه 

 

نیچه

باز هم نیچه (۱)

یورگن مایر

عصر ما

(حزب کمونیست آلمان)

(۱۱ سپتامبر ۲۰۲۰)

برگردان

شین میم شین

 

چرا ایده ئولوگ های بورژوایی

مرتب به نیچه که هموار کننده راه  فاشیسم بوده است،

برمی گردند؟

 

می خواهند افکار نیچه را مد کنند و مطرح سازند؟

 

یادم نمی رود که ما در سال ۱۹۶۹ فکر می کردیم

که

نیچه انقلابی اصیلی بوده است

که

در صدد غلبه

بر

ترس از خدا

خصومت با سکس

و

سرکوب و ستم بر فرد

بوده است.

در زیر سنگفرش، ساحل آرمیده است: تأملاتی در باب میراث مکتب فرانکفورت | آسو

وقتی ماکس هورکهایمر (استاد محبوب ما در مکتب فرانکفورت)

در

مجله اشپیگل

اعلام داشت

که

نیچه

احتمالا

متفکری برتر از کارل مارکس بوده است،

ایمان مان به نیچه راسخ تر گشت.

 

ما در آثار نیچه

دنبال سمتگیری می گشتیم.

 

نیچه می گفت:

«تو باید کسی شوی که هستی»

 

سؤال این بود که چگونه باید کسی شویم که هستیم؟

 

نیچه می گفت:

«اخلاق کهنه

یعنی اخلاق کانت

که از افراد می خواست که چنان عمل کنند که خودشان  از دیگران انتظار چنان عملی را دارند

(آنچه بر خود نپسندند، بر دیگران هم نپسندند)

چیز سست بی پایه ای است.»

 

فکر می کردیم که حق با نیچه است.

 

نه

خدا

می تواند

فردی از بشریت

را

قوی کند

و

نه

اخلاق.

 

فرد

باید

خودش خودش را قوی کند.

 

ما

دیگر نمی خواستیم

در قنداق تواضع، تبعیت از مادر و پدر، کشیش، استاد و مقامات دولتی بمانیم.

 

می خواستیم

آن باشیم

که

 قبل از شروع به شورش

 مجاز به آن شدن نبودیم:

می خواستیم

خودسر باشیم

خودآگاه

و

اوتوریته ستیز.

 

برای نیچه

«هر موجود فردی

حاوی اهمیت و معنای غول اسایی ست.»

 

ما از این نظر نیچه خوش مان می آمد.

 

نیچه

همزمان به ما می گفت که هسته فرد چه باید باشد:

«در هر فرد همیشه حق با غریزه است.

هر جا که این غریزه تضعیف شود،

هر جا که فرد خدمت به دیگری را ارج نهد،

می توان یقین داشت که از انهدام و انحطاط سر در می آورد.»

 

شعار زیر با این حکم نیچه دمساز بود:

«هر کس دوبار با شخص واحدی خوابید، جزو استبلیشمنت (متنفذین، صاحبان امتیاز و پست و مقام) است.»

 

چون هر کس که غرایز را برتر از عمل به نفع بشریت و چیزهای بشری قرار دهد،

به ماهیت بیولوژیکی (حیوانی) خود می رسد.

 

برای چنین کسی

اخلاق وجود ندارد.

برای اینکه «در اخلاق، بنی بشر به مثابه ایندیویدیوم (فرد، چیز کامل غیر قابل قسمت) عمل نمی کند.

بلکه به مثابه دیویدیوم (نافرد، چیزی ناقص و تقسیم پذیر) عمل می کند.

یعنی به مثابه چیزی قابل تقسیم عمل می کند

که

بر خلاف فرد

دیگر کاملا با خویشتن خویش و غرایز خویش نیست.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر