۱۳۹۹ شهریور ۲۸, جمعه

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۴۱۱)


 
جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
Bild
 
دستور العمل شهردار تهران:
کوتاه کردن شمشادها برای ارتقای امینت زنان


هی ضعیفه علیله خلیفه

برای تأمین امنیت زنان
عرشادها
را
باید کوتاه کنید
و
نه
شمشادها
را

شمشادها
هوای کثیف طویله را فیلتریزه می کنند
گاز و گوز آخوندهای پرخور انگل مضر را
می مکند
و
در عوض
اکسیژن اعلی
به جو طویله
پمپاژ می کنند.

اکسیژنی
که
مایه حیات است
و
مفرح ذات
 
هی فروغ فیلسوف
خلایق اکنون در حسرت آن دوره به سر می برند

جهان طویله شده.

خوش به حالت که نیستی تا ببینی و حالت از همه چیز به هم بخورد

ابنای بشر
فروتر رفته اند
نه
پیش تر
 
آینه دنیا
کیوان شاهبداغ خان
 
نه تو می مانی
نه اندوه
و نه،
هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود، قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم ، خواهد رفت
آن چنانی که فقط، خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان
هرگز

تو به آیینه
نه
آیینه به تو،
خیره شده است

تو اگر خنده کنی،
او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا،
که چه ها خواهد کرد

گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا،
همه
ای کاش
ای کاش

ظرف این لحظه
ولیکن خالی است
ساحت سینه، پذیرای چه کس خواهد بود

غم که از راه رسید، در این سینه بر او باز مکن
تا
خدا،
یک رگ گردن باقی است
تا
خدا مانده، به غم وعده این خانه مده

پایان

شاهبداغی
این شعر
را
احتمالا تحت تأثیر شعری از سهراب سپهری سروده است:

نه تو می پایی، و نه کوه
سهراب سپهری

نه تو می پایی، و نه کوه
سهراب سپهری

نه تو می پایی، و نه کوه.
میوه این باغ: اندوه، اندوه.

گل بتراود غم، تشنه سبویی تو.
افتد گل، بویی تو.

این پیچک شوق ، آبش ده، سیرابش کن.
آن کودک ترس، قصه بخوان، خوابش کن.

این لاله هوش، از ساقه بچین.
پرپر شد، بشود.
چشم خدا تر شد، بشود.

و خدا از تو نه بالاتر.
نی ، تنهاتر، تنهاتر.

بالاها، پستی ها یکسان بین.
پیدا نه، پنهان بین.

بالی نیست،
آیت پروازی هست.

کس نیست،
رشته آوازی هست.

پژواکی :
رویایی پر زد و رفت.

شلپویی:
رازی بود، در زد و رفت.

اندیشه :
کاهی بود، در آخور ما کردند.

تنهایی:
آبشخور ما کردند.

این آب روان،
ما ساده تریم.

این سایه،
افتاده تریم.

نه تو می پایی، و نه من،
دیده تر بگشا.

مرگ آمد،
در بگشا

پایان
 
نون شین
 
در این مورد که زنان از خانه کنده شده اند و به خیابان آمده اند؛ فکر می کنم 
سقوطی اتفاق افتاده 
نه صعودی
 
 اینکه زنان دیگر قانع و راضی نیستند که کلفتی مادام العمر باشند 
صحیح است
 ولی
 اگر 
جایگاه زن 
به جای کارخانه و مزرعه و آموزشگاه و دانشگاه یا هر کار تولیدی مؤثر برای پیشرفت جامعه
 به 
خیابان 
 انتقال یابد
جای تأثر است و تأسف
و
 بالندگی اتفاق نیفتاده است.
 
ترک برداشتن سفال سروری مردان 
هم
 از این طریق افتخاری نیست. 
 
میم
 
آره. 
در سقوط فکری و فرهنگی و اخلاقی جامعه و جهان 
تردیدی نیست. 
 
ولی هر تحولی در طوایل طبقاتی جهان از قبیل جماران و غیره
 بی بنیاد و صوری و فرمال و سطحی و بند تنبانی 
صورت می گیرد. 
 
شرایط ایدئال مورد نظر شما
  باید تدارک مادی و عینی و علمی دیده شود 
که
 در صورتی میسر می شود
 که
 طبقه حاکمه،
 انقلابی و مردمی باشد 
و 
نه
 ضد مردمی و مرتجع 
 
پوشش
 چیزی فرمال است.
 پوشش برای عوامفریبی است.
 
 فاشیسم و فوندامنتالیسم
 به چیزی اعتقاد ندارد. 
 
 فاشیسم و فوندامنتالیسم
فقط به توده احتیاج دارد
 تا جامعه را جهنم کند و در توحش میخکوب سازد. 
 
 فاشیسم و فوندامنتالیسم
حجاب
 را
 به
 توده
 به
 عنوان دفاع از غیرت و ناموس و عفت و غیره 
 قالب می کنند.
 
 توله های خودشان در سواحل کانادا و غیره لخت می گردند 
و 
به هر کثافتکاری دست می زنند. 
 
حجاب برای روحانیت کثافت
 مثل آب حیات است.  
 
درنگی در اندرزی از جو روبینشتاین
جان به در برده از اردوگاه های مرگ نازیسم

به زندگی عشق بورزید.
به همدیگر عشق بورزید.
مهم همین است و بس.

۱
عشق به چیزی و یا کسی
نه
ارادی و اختیاری است
و
نه
امری و اجباری

۲
عشق
پدیده ای خود به خودی و غیر ارادی و تحمیلی است.

۳
نمی توان به اجامر فاشیست و فوندامنتالیست
اندرز عشق ورزی به توده زحمت داد.

۴
به توده زحمت هم نمی توان اندرز عشق به لاشخورهای فاشیسم و فوندامنتالیسم داد.

۵
مگر اینکه ادم
خر باشد
و
از هوش موشی حتی محروم باشد.

۶
جامعه و جهان
میدان کارزار طبقاتی است.

۷
کسی که نمی جنگد
پیشایپش
باخته است.

۸
به همین دلیل
دولت خلق یهود
گلوله را با گلوله پاسخ می دهد
و
نه
با
بوسه.

۹
بهتر هم همین است.
راسیونالیته هم همین است.

۱۰
آدم باید خر باشد و به لاشخور عشق بورزد و نه نفرت و کین.

۱۱
فاشیسم و فوندامنتالیسم
را
نمی توان دوست داشت و نباید دوست داشت.
بلکه باید ریشه کن کرد.
 
درنگی در محتوای ترانه «مرا ببوس»

۱
ترانه «مرا ببوس»
یکی از سرمایه های هنری ـ عاطفی ـ «انقلابی» چپ های از هر نظر، فقیر کشور ما بوده است.

۲
شعر این ترانه
به نیابت از یکی از افسران محکوم به اعدام حزب توده
سروده شده است.

۳
خسرو روزبه
در زندان
از کسب محبوبیت این ترانه در طویله
با خبر شده است
و
سخن گفته است.

۴
ناخدا افضلی و نسل جدید افسران حزب توده
همه
شیفته سینه چاک این ترانه بوده اند.

۵
رژیم انقلاب سفید
برای تخریب این ترانه
همین شعر را با آهنگی دیگر و با خواننده ای دیگر
منتشر می کند
و
بر آن افتابه برمی دارد.
۶
محتوای شعر ترانه «مرا ببوس»
خرافی
ارتجاعی
ضد عقلی
ضد توده ای
و
ضد انقلابی است
۷
حیرت انگیز این است
که
تا کنون
احدی این زباله را تحلیل نکرده است

۸
در حالیکه باید تحلیل شود
تا
جلوی مسمومیت ایده ئولوژیکی توده گرفته شود.
 
درنگی در ضرب الاطفال عرعری

الف
یه فلفل میده به دخترک معصوم تا در ازای خوردنش پول بگیره.
 
۱
فلسفه این کردوکار چیست؟
 
۲
شاید
فلسفه این کار
تقویت خرکی مقاومت دخترک باشد.
 
۳
شاید
فلسفه این کار
افزودن تجربه ای دردآور بر تجارب زندگی او باشد.
 
۴
شاید
فلسفه این کار
با وقوف به ویتامین موجود در فلفل
تقویت بدنی دخترک باشد
 
۵
شاید
فلسفه این کار
شاید لذت ناشی از درد دو اشک خترک باشد
سادیسم و غریزه حیوانی
 
۶
دادن پشیزی به دخترک برای خوردن فلفل
فرم مطلوبی از اعمال اجبار است
 
۷
حریف خر
می توانست به عوض دادن پشیز
سیلی محکمی بر صورت دخترک زند
و او را به خوردن فلفل مجبور سازد.
 
۸
حریف
می توانست به عوض پشیز
عروسکی، عسلی، آب نباتی، اسباب بازی ئی به دخترک وعده دهد.
 
ب
طفلک با همان چشم‌های معصومی که دارد اشک می‌ریزد و به صورت زشت ثروت لبخند می‌زند.
 
۱
دلیل لبخند توأم با درد و اشک دخترک
می تواند
احساس غرور کودکانه او باشد.
 
۲
می تواند اسباب جلب رضایت حریف خر باشد.
 
۳
پشیز
چه ربطی به ثروت دارد؟
 
۴
ثروت اصلا به چه معنی است؟
 
۵
از کجا معلوم است که دخترک فقیر است و محتاج پشیز؟
 
پ
ثروت چه زشته وقتی از خون فقر می‌مکد؛
قلبم شکست
 
۱
اولا
این خریت عربی
چه ربطی به ضرب المثل های ایرانی دارد؟
 
۲
اصلا
ضرب المثل به چه می گویند؟
 
۳
ثانیا
چه ربطی به دیالک تیک فقر و ثروت دارد؟
 
۴
ثالثا
پشیز از خون دخترک می مکد و نه از خون کذایی فقر.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر