۱۳۹۸ مهر ۱۱, پنجشنبه

استوئیسیسم و نئو استوئیسیسم (۲) (بخش آخر)

 
 پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان
 شین میم شین
 
 
 
·      هگل می نویسد:
 ۱
·      «اختیار خود آگاهی ـ همانطور که می دانیم ـ از زمانی که آن به مثابه نمود آگاه آن، پا به عرصه تاریخ روح نهاده است، استوئیسم نام دارد...

۲
·      حالا فرق نمی کند که ماهیت این خود آگاهی، هر خودآگاهی دیگر و یا تجرید (انتزاع) محض «من» باشد، که دگرباشی ـ اما به مثابه یک تفاوت اندیشیده ـ در آن سهیم است.

۳
·      بدین طریق است که آن در دگرباشی خویش به خویشتن خویش باز می گردد.

۴
·      بدین طریق، این ماهیت آن ـ همزمان ـ فقط یک ماهیت انتزاعی است.

۵
·      اختیار خودآگاهی، اعتنائی به بود (هستی) طبیعی ندارد.

۶
·      از این رو ست که آن را رها کرده و به حال خود نهاده است و بازتاب یک بازتاب دوگانه است.

·      (بازتابی است که خود را دوباره بازتاب داده است، یعنی بازتاب بازتاب است. مترجم)

۷
·      آزادی در اندیشه، تنها اندیشه محض را به مثابه حقیقت خود دارد، که از واقعیت یابی زندگی خالی است.

۸
·      و علاوه بر این، فقط مفهوم آزادی است و نه خود آزادی زنده ....

۹
·      از این رو ست که استوئیسم، وقتی که ازش، معیار حقیقت بطور کلی را پرسیده اند، یعنی در واقع، محتوای خود اندیشه را پرسیده اند، دست و پایش را گم کرده است.

۱۰
·      استوئیسم در پاسخ به این پرسش که «چه چیزی خوب و حقیقی است»، دوباره همان اندیشه بی محتوا را، به مثابه پاسخ، تحویل پرسنده داده است:
·      «خوبی و حقیقی در خردمندی است.»

۱۱
·      اما این خودهمسانی تفکر فقط یک فرم محض است، فرمی که از هر محتوائی تهی است.

·      (فرمی توخالی است. مترجم)

۱۲

·      کلمات عام خوبی، حقیقی و خردمندی سجایا، که استوئیسم بر روی شان درجا می زند، به طورکلی شورانگیزند.
·      ولی چون در عمل، قادر به گسترش محتوائی نیستند، طولی نمی کشد، که دچار رخوت می شوند و خمیازه می کشند

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر