پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان
شین میم شین
· هگل می نویسد:
۱
· «اختیار خود آگاهی
ـ همانطور که می دانیم ـ از زمانی که آن به مثابه نمود آگاه آن، پا به عرصه تاریخ
روح نهاده است، استوئیسم نام دارد...
۲
· حالا فرق نمی کند که ماهیت این خود آگاهی، هر
خودآگاهی دیگر و یا تجرید (انتزاع) محض «من» باشد، که دگرباشی ـ اما به مثابه یک
تفاوت اندیشیده ـ در آن سهیم است.
۳
· بدین طریق است که آن در دگرباشی خویش به خویشتن
خویش باز می گردد.
۴
· بدین طریق، این ماهیت آن ـ همزمان ـ فقط یک
ماهیت انتزاعی است.
۵
· اختیار خودآگاهی، اعتنائی به بود (هستی) طبیعی ندارد.
۶
· از این رو ست که آن را رها کرده و به حال خود
نهاده است و بازتاب یک بازتاب دوگانه است.
· (بازتابی است که خود را دوباره بازتاب داده است،
یعنی بازتاب بازتاب است. مترجم)
۷
· آزادی در اندیشه، تنها اندیشه محض را به مثابه
حقیقت خود دارد، که از واقعیت یابی زندگی خالی است.
۸
· و علاوه بر این، فقط مفهوم آزادی است و نه خود آزادی
زنده ....
۹
· از این رو ست که استوئیسم، وقتی که ازش، معیار
حقیقت بطور کلی را پرسیده اند، یعنی در واقع، محتوای خود اندیشه را پرسیده اند،
دست و پایش را گم کرده است.
۱۰
· استوئیسم در پاسخ به این پرسش که «چه چیزی خوب و
حقیقی است»، دوباره همان اندیشه بی محتوا را، به مثابه پاسخ، تحویل پرسنده داده
است:
· «خوبی و حقیقی در خردمندی است.»
۱۱
· اما این خودهمسانی تفکر فقط یک فرم محض است،
فرمی که از هر محتوائی تهی است.
· (فرمی توخالی است. مترجم)
۱۲
· کلمات عام خوبی، حقیقی و خردمندی سجایا، که
استوئیسم بر روی شان درجا می زند، به طورکلی شورانگیزند.
· ولی چون در عمل، قادر به گسترش محتوائی نیستند،
طولی نمی کشد، که دچار رخوت می شوند و خمیازه می کشند.»
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر