۱۳۹۸ خرداد ۴, شنبه

تشبثات «تئوریکی» سوبژکتیویستی ـ پراگماتیستی سپیداران (۱۴)


تضاد اصلی، تضاد فرعی
احمد سپیداری
 
منبع:
نوید نو
 
تحلیلی
از
یدالله سلطانپور
 
۱
تضاد اصلی، تضاد فرعی
 
سؤال
این بود
که
چرا
فقط تضاد اصلی و تضاد فرعی
توسط احمد سپیداری  
برجسته 
می شود؟

چرا
به
تضادهای دیگر
حتی
اشاره ای 
نمی شود؟

چون
اگر
هر 
 دیالک تیکی
را
تضاد دیالک تیکی
محسوب داریم،
می توان 
میلیاردها
تضاد دیالک تیکی
را
نام برد.
 
ما
قبل
از
ادامه تحلیل
به
تعدادی
 از 
تضادهای دیالک تیکی مهم
اشاره می کنیم
و
تعریف مختصری از آنها 
و
ضمنا
از
تضاد اصلی
عرضه می داریم:
 
۱
تضادهای ساختاری و روندی
(دیالک تیک ساختار و روند)
 
۲
تضاد های داخلی و خارجی
(دیالک تیک داخلی و خارجی، درونی و برونی)
 
۳
تضادهای ماهوی و غیرماهوی
(تضاد های اصلی و فرعی، عمده و غیرعمده، اساسی و غیراساسی)
(دیالک تیک ماهیت و پدیده، بود و نمود، ظاهر و ذات)

۴
تضادهای آشتی پذیر و آشتی ناپذیر 
(غیر آنتاگونیستی و آنتاگونیستی)
 
۵
تضادهای سیستم نگهدار و سیستم برانداز (سیستم ستیز)

هر
 تضاد دیالک تیکی 
عبارت
 است 
از 
پیوند عینی (وحدت) اضداد واقعی،
که 
همدیگر
 را 
از 
سوئی
 مستثنی می دارند 
و 
از 
سوی دیگر
 پیش شرط 
قرار می دهند:
 
مراجعه کنید
 به
 قانون وحدت و «مبارزه» اضداد
 
تضادهای دیالک تیکی 
 در 
چیزها، پدیده ها، روندها، سیستم ها و غیره، 
هم
 تعیین کننده وجود کیفی خود ویژه آنها، ساختار و ثبات آنها 
هستند 
و 
هم
 تعیین کننده حرکت و توسعه آنها.

مراجعه کنید
 به 
تئوری توسعه

۱
دلیل کیفیت، ساختار و ثبات چیزها، پدیده ها و سیستم ها

دلیل وجود کیفیت خودویژه، ساختار و ثبات هر چیز، هر سیستم و غیره 
در 
وابستگی و اشتراط متقابل اضداد، 
در 
همبائی و در وحدت، 
یعنی 
در 
تعادل نسبی تأثیر متقابل اضداد 
نهفته است.

۲
دلیل حرکت و توسعه چیزها، پدیده ها و سیستم ها

دلیل حرکت و توسعه چیزها، پدیده ها و سیستم ها 
اما
 ـ برعکس ـ 
به 
سبب مستثنی سازی متقابل اضداد، 
به 
سبب ستیز و «مبارزه» اضداد،
 که 
خود 
را 
در 
تلاش برای از بین بردن قطب مخالف نشان می دهد،
 به وجود می آیند.

تضاد دیالک تیکی 
حالتی ایستا وتغییرناپذیر
 ندارد.
 
تضاد دیالک تیکی 
در 
حرکت و توسعه مدام 
است.
 
با 
پیدایش اضداد در درون چیزها 
تأثیر متقابل و «مبارزه» آنها 
آغاز می شود.
 
با 
توسعه متفاوت هر کدام از اضداد، 
بالاخره
 یکی از دو قطب مخالف نیرومندتر از قطب دیگر می گردد،
 این
 امر 
به
 انفجار وحدت اضداد 
منجر می شود، 
به 
جهش
 از 
کیفیت موجود
 به 
کیفیت جدید
منجر می شود، 
 که
  به
نوبه خود 
وحدت تضادمند جدیدی 
را 
تشکیل می دهد 
و 
راه 
را 
برای پیدایش کیفیت آتی جدید 
می گشاید.

از آنجا که کلیه فرم های ساختار، حرکت و توسعه ماده 
حاوی تضاد دیالک تیکی اند، 
تضاد دیالک تیکی
 خصلت عام و مطلق 
کسب می کند.
 
اما 
به
دلیل این
که
 هر فرم ماده 
حاوی تضاد دیالک تیکی خاص خویش 
است، 
می توان گفت 
که 
تضاد دیالک تیکی 
خصلت نسبی 
دارد.

چون ماده از نظر کمی و کیفی، 
لایتناهی و بی پایان است، 
پس 
نتیجتا 
تضادهای دیالک تیکی عینی موجود 
حاوی تنوع بی پایان 
اند.
 
اما 
علیرغم آن،
 از 
تعداد بیشمار تضادهای دیالک تیکی 
می توان گروه های زیر را عمده کرد:

گروه های مهم تضادهای دیالک تیکی

مثلا
 تشخیص تضادهای فوق الذکر
برای فهم علمی،
یعنی
 ماتریالیستی ـ دیالک تیکی واقعیت عینی 
و 
برای کردوکار عملی انسان ها 
از
 اهمیت بسزائی برخوردار است:

۱
تضادهای ساختاری و روندی
 
هر سیستم مادی جولانگاه دیالک تیک ساختار و روند است.
دیالک تیک ساختار و روند 
ما 
را 
به 
یاد دیالک تیک فرم و محتوا می اندازد. 

تضاد دیالک تیکی 
می تواند 
هم 
میان ساختارها 
و 
هم 
میان روندها 
تشکیل شود.

تضادهای ساختاری
 میان ساختارها 
تشکیل می شود
 و 
تضادهای روندی 
میان روندها.
 
اما 
در 
عین حال 
میان ساختارها و روندها 
نیز 
تضاد دیالک تیکی 
وجود دارد. 

بدین طریق هر سیستم مادی می تواند به دلایل ساختاری زیر تضادمند باشد:

الف
به
دلیل تضادمندی ساختار دو زیرسیستم آن

اصطلاح «زیرسیستم»
را
به
تقلید
از
اصطلاح مته متیکی «زیرمجموعه»
می سازیم.

ب
و
 یا 
به
دلیل تضادمندی فونکسیون های ناشی از این ساختارهای تضادمند.

در 
هر 
سیستم 
و
 در
 هر 
زیرسیستم، 
میان ساختار و فونکسیون رابطه دیالک تیکی بر قرار می شود، 
ضمن این
که 
میان خود فونکسیون ها 
نیز
 تضاد دیالک تیکی 
هست. 

به 
همین سان، 
دو سیستم می توانند 
به
دلیل ساختار متضادشان 
ضد یکدیگر
 باشند:
مثلا سیستم سرمایه داری و سیستم سوسیالیسم 
بر
 ساختار مناسبات تولیدی متضاد 
بنا می شوند.

این تضاد ساختاری میان دو سیستم سرمایه داری و سوسیالیسم، 
شالوده فونکسیون های متضاد و شیوه های رفتار متضاد آندو 
در 
کلیه عرصه های دیگر حیات اجتماعی 
است.

اینجا 
از 
دیالک تیک ساختار و فونکسیون 
سخن می رود.
 
در
 دیالک تیک ساختار و فونکسیون 
نقش تعیین کننده از آن ساختار
 است.
 
ساختار هر جامعه 
مناسبات تولیدی 
و
یا
زیربنای اقتصادی آن جامعه
را
تشکیل می دهد 
و
چگونگی فونکسیون ها و شیوه های رفتار آن 
را 
تعیین می کند، 
ضمن این
که 
فونکسیون ها 
نیز 
متقابلا
 ساختار
را
تحت تأثیر 
قرار می دهند. 

تضادهای روندی
 ـ برعکس ـ
 وقتی مطرح می شوند 
که
 سیستم واحدی 
حاوی دو روند حرکتی و تکاملی متضاد 
باشد:
مثلا روند توسعه بورژوازی، 
ناگزیر 
به
 پیدایش پرولتاریا
 می انجامد 
که
 منافع طبقاتی اش با منافع بورژوازی
 کاملا
 متضاد اند.

تفاوتگذاری میان تضادهای ساختاری و تضادهای روندی 
را 
نباید مطلق کرد.
 
همانطور 
که 
روند و ساختار، 
شدن و دگر شدن 
در 
واقعیت عینی
 تفکیک ناپذیر اند، 
به 
همان سان 
نیز 
تضادهای ساختاری و تضادهای روندی 
در 
وجود و توسعه سیستم های مادی، 
وحدتی 
را 
تشکیل می دهند.

می توان گفت 
که 
ساختار و روند
 دیالک تیکی 
را 
تشکیل می دهند،
 دیالک تیکی 
که 
ما 
را 
به یاد 
دیالک تیک فرم و محتوا 
می اندازد.
 
ساختار 
فرم و قالبی 
است 
که 
روند
 در
 درون آن 
جاری می شود.
 
ساختار و روند 
در 
یکدیگر تأثیر متقابل 
می گذارند.
 
در
 دیالک تیک ساختار و روند، 
نقش تعیین کننده 
از 
آن روند 
است.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر