۱۳۹۸ خرداد ۱, چهارشنبه

تأملی در «تزهايی راجع به فويرباخ» (۳۱)


تزهايی راجع به فويرباخ
کارل مارکس
اديت شده توسط انگلس
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۵ ـ ۷)

ترجمه و تحلیل
از
شین میم شین


تز هشتم
 
کل حیات جامعه ای (اجتماعی)
ماهیتا
پراتیکی 
(عملی)
است.
 
کلیه اسراری
که
تئوری
را
به 
عرفان
سوق می دهند،
راه حل راسیونال (عقلی) خود
را
در
پراتیک بشری
می یابند 
و
در
درک این پراتیک
می یابند.
 
۱
کل حیات جامعه ای 
ماهیتا
پراتیکی 
است.
 
برای 
پیدا کردن پاسخ علمی و عینی
به
پرسش مطروحه در بخش قبلی این تحلیل
باید
به
مفاهیم و فرمولبندی مارکس
دقت دوچندان داشت:
 
۲
کل حیات جامعه ای 
 
مارکس
با
این 
مفهوم
میان حیات طبیعی و حیات جامعه ای
مرزبندی می کند.
 
این
ضمنا
بدان معنی است
که
 
کل حیات طبیعی
ماهیتا
پراتیکی 
نیست.
 
این
مرزبندی میان طبیعت اول و طبیعت دوم (جامعه بشری)
اما
ضمنا
بدان معنی است
که
مفهوم پراتیک 
نه
مفهومی از مفاهیم ماتریالیسم دیالک تیکی (مربوط به کل هستی)،
بلکه
مفهومی از مفاهیم ماتریالیسم تاریخی (مربوط به کل جامه بشری)
است.
 
یعنی
پراتیک
یکی 
از
عام ترین مفاهیم خاص جامعه بشری
است.
 
چون
ماتریالیسم تاریخی
عام ترین قوانین و قانونمندی های جامعه بشری
را
تماتیزه می کند.
 
یعنی
موضوعیت می بخشد.
 
این
ضمنا
بدان معنی است
که
 کشف پراتیک
بدون
کشف تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» توسط مارکس
امکان پذیر نبوده است.

مراجعه کنید
به
درک ماتریالیستی تاریخ
درک ایدئالیستی تاریخ
پراتیک
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۳
کل حیات جامعه ای 
ماهیتا
پراتیکی 
است.
 
مفهوم مهم و تعیین کننده دیگر
در
این حکم (جمله) مارکس
مفهوم «ماهیتا»
است.
 
کل حیات جامعه ای 
ماهیتا
پراتیکی 
است.
 
جواب سؤال مطروحه در بخش قبلی این تحلیل
در
همین مفهوم
است:
 
برای درک بهتر این اندیشه
باید
پرسید:
ضد دیالک تیکی ماهیت (ذات) چیست؟
 
ضد دیالک تیکی ماهیت (ذات)،
پدیده، نمود (ظاهر) 
است.

این
بدان معنی است
که

کل حیات جامعه ای 
ماهیتا
و
ذاتا
پراتیکی 
است
و
نه
ظاهرا.
 
سؤال
اکنون این است
که
پدیده های فکری 
را
چگونه می توان پراتیکی تلقی کرد؟
 
تفکر بشری
چه
ربطی
به پراتیک (کردوکار عملی) بشری
دارد؟
 
برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش
باید
کردوکار آدمی
را
مورد بررسی دقتمند قرار داد:
 
اعجاز کار مادی
به کار انداختن مغز آدمی 
است.
 
به محض شروع به انجام کاری
مغز آدمی
بسان ساعت پر سر و صدایی
شروع به کار (تیک تاک) می کند.

تیک تاک ساعت مغز
را
گاهی 
حتی
می توان
شنید.

۴
 
کل حیات جامعه ای 
ماهیتا
پراتیکی 
است.

مثال:
تبری
 بر دارید 
و 
بر 
تنه درختی
فرود آورید.
 
زدن تبر 
بر
تنه درخت
همان،
جریان سیلی از سیگنال ها
به
کارخانه مغز
همان
و
به
کار افتادن کارخانه مغز
همان.
 
دهقان
با
زدن تبر بر تنه درخت
یعنی
با
پراتیک
شروع به تحول مادی و فکری می کند:
 
۱
دهقان
به
پوکی و خشکی و تری و سلامت درخت
پی می برد.
 
یعنی
پراتیک
سرچشمه شناخت و شعور
است.
 
یعنی
پراتیک
زادگاه شناخت اوبژکت (درخت)
توسط
سوبژکت 
(دهقان)
است.
 
۲
دهقان
به
تیزی و کندی تیغه تبر
پی می برد.

۳
دهقان
به
کوتاهی و درازی و اندازه بودن دسته تبر
پی می برد.
 
۴
دهقان
به
نحوه درست و نادرست فرود آوردن تبر بر تنه درخت
پی می برد.
 
یعنی
در
اثر پرایتک
هم
وسیله کار 
توسعه و تکامل می یابد و تکمیل می شود
هم
نحوه کار
و
هم
بضاعت معرفتی (شناخت) و دانشی ـ تجربی (شعور) دهقان.
 
۵
دهقان
به
صحت و سقم تصورات خویش
 راجع 
به
 تیزی و کندی تیغه تبر،
 اندازه دسته تبر، 
نحوه فرود آوردن تبر، 
چند و چون تنه درخت و خود درخت
پی می برد.
 
یعنی
دهقان
در
اثر پراتیک
به
خودشناسی
و
به
لیاقت معرفتی (شناخت) خودشناسی
می رسد
و
به
قابل شناخت بودن طبیعت و پدیده های طبیعی 
و 
جامعه و چیزهای جامعه ای (مثلا تبر و خود انسان)
پی می برد.
 
حالا
می توان 
به
عظمت و اهمیت و غنیمت و غنای همین تز مارکس
 
کل حیات جامعه ای 
ماهیتا
پراتیکی 
است.

اندکی پی برد.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر