۱۳۹۸ خرداد ۲, پنجشنبه

تأملی در «تزهايی راجع به فويرباخ» (۳۲)


تزهايی راجع به فويرباخ
کارل مارکس
اديت شده توسط انگلس
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۵ ـ ۷)

ترجمه و تحلیل
از
شین میم شین


تز هشتم
 
کل حیات جامعه ای (اجتماعی)
ماهیتا
پراتیکی 
(عملی)
است.
 
کلیه اسراری
که
تئوری
را
به 
عرفان
سوق می دهند،
راه حل راسیونال (عقلی) خود
را
در
پراتیک بشری
می یابند 
و
در
درک این پراتیک
می یابند.
۱
کلیه اسراری
که
تئوری
را
به 
عرفان
سوق می دهند،
راه حل راسیونال (عقلی) خود
را
در
پراتیک بشری
می یابند 
و
در
درک این پراتیک
می یابند.
مارکس
در
این جمله تز هشتم
از
اعجاز پراتیک
پرده برمی افکند:
۱
پراتیک
و
درک پراتیک
فاتحه بلند بالایی
بر
  اسرار و عرفان
است.
پراتیک
و
درک پراتیک
تئوری
را
از
افتادن به منجلاب اسرار و عرفان
بازمی دارد.
عرفان چیست؟
عرفان
مکتب خریت و خردستیزی
است.
عرفان میان خر و خدا و خورجین و خرما
علامت تساوی می گذارد:
عرفان طویله وحدت بود و نبود
است.

مارکس درست به همین دلیل
مفهوم راسیونال (عقلی)
را
در
این جمله 
به
خدمت می گیرد:

کلیه اسراری
که
تئوری
را
به 
عرفان
سوق می دهند،
راه حل راسیونال (عقلی) خود
را
در
پراتیک بشری
می یابند 
پراتیک
و
درک پراتیک
برای قفل اسرار 
کلید راسیونال 
عرضه می دارد.
چرا و به چه دلیل؟
اولا
به
این دلیل
که
پراتیک
و
درک پراتیک
زادگاه و پرورشگاه تفکر مفهومی
است:
در
اثر پراتیک و درک پراتیک 
و 
در 
روند پراتیک و درک پراتیک 
است
که
مفاهیم و احکام
تشکیل می یابند
و
البسه کلام
می پوشند.
ثانیا
به 
این دلیل
که
پراتیک و درک پراتیک 
معیار رشوه نگیر تعیین صحت و سقم افکار
است.
خواجه شیراز
صدها سال
قبل از تولد مارکس
می دانست:
خوش بود
گر
محک تجربه (پراتیک)
آید
به
میان
تا
سیه روی
شود
هر چه
(و هر که)
در
آن
(و در او) 
غش 
باشد.

معنی تحت اللفظی:
پراتیک
محک مطمئن 
برای تعیین صحت و سقم افکار و صدق و کذب افراد
است.

هنر
نزد شیرازیان 
بود
و
نیست.

پایان
تز هشتم
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر