۱۳۹۸ خرداد ۸, چهارشنبه

تأملی در «تزهايی راجع به فويرباخ» (۳۸)


تزهايی راجع به فويرباخ
کارل مارکس
اديت شده توسط انگلس
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۵ ـ ۷)

ترجمه و تحلیل
از
شین میم شین



تز یازدهم
فلاسفه
جهان
را
فقط
به
طرق مختلف
تفسیر کرده اند.
تعیین کننده
اما
تغییر جهان
است.
این
آخرین تز راجع به فویرباخ
است.
این
تز مارکس
معروفیت چشمگیری
کسب کرده است.
البته
بدون اینکه درک شود.
سرنوشت و سرگذشت افراد و افکار معروف
همیشه
همین
بوده است:
مثال

البرت اینشتین
را
همه می شناسند.

حتی
سرخپوستان امریکا و بومیان آسترالیا.

ولی
به
دشواری
می توان
از
یک میلیون اینشتین شناس
یک
نفر
پیدا کرد
که
از
تئوری او
سر در بیاورد.
منظور مارکس
از
این تز
چیست؟
۱
فلاسفه
جهان
را
فقط
به
طرق مختلف
تفسیر کرده اند.
تعیین کننده
اما
تغییر جهان
است.

آیا
منظور مارکس
این
است
که
فلاسفه ماقبل او
فقط
اهل حرف بوده اند؟
یعنی
دست
به
سیاه و سفید جهان
نزده اند؟
خیلی
از
بچه فئودال های عنقلابی مازوخیست
خیال می کنند
که
مارکس
در
این تز
قصد تحقیر تئوری
را
داشته است.
یعنی
مارکس
مبلغ عمل عنگلابی
بوده است.
یعنی
مارکس
مبلغ تئوری آخوندی برداشتن چوب و چماق و چکمه و تفنگ
توسط مشتی سیاهچل
و
زدن به سیاهکل و سیاهچال
بوده است.
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر