برگردان
فصل ششم
تولد جهان بینی نوین
وقتی
مارکس و انگلس
در اواخر تابستان سال ۱۸۴۴ پیمان دوستی با هم بستند،
جوان بودند:
مارکس ۲۶ سال داشت
و
انگلس تقریبا ۲۴ سال.
زندگی شان
هنوز
پیش رو
بود
و
نه
پشت سر.
آندو هم بسان هر کس دیگر
امید داشتند که زندگی سعادتمندانه ای داشته باشند.
البته
منظور آنها از سعادت، نه رفاه بود، نه شهرت جهانی و نه آسایش و راحت طلبی.
آندو با تصمیم به طرفداری از امر طبقه کارگر،
از همه اینها صرفنظر کرده بودند.
منظور آنها از سعادت،
در وهله اول،
زندگی پربار و حاصلخیز بود.
زندگی با سربلندی بود.
سربلندی
نه
به دلیل وقوف بر اینکه به لحاظ خرد، برتر از بقیه اند،
(از شمار کسان یک تن کم، وز شمار خرد، هزاران بیش)،
بلکه با وقوف به اینکه همه قوا و توانایی خود را باید وقف بهترین کار جهان کنند.
وقف عزت و رفاه خلق زحمتکش کنند.
گام های بعدی که در این زمینه می خواستند، بردارند،
در صفحات اول اثر مشترک شان ذکر شده بود:
«ما قبل از تحریر کتب مستقل در این زمینه، پیشاپیش اعلام می داریم که هر کدامیک از ما،
نظر مثبت خود را و لذا درک مثبت خود را از دکترین فلسفی و اجتماعی نوین اعلام خواهد داشت.»
(مارکس و انگلس، «خانواده مقدس»، «کلیات»، جلد ۲، ص ۸)
برنامه مارکس و انگلس
عبارت بود
از
تدوین گام به گام نظرات علمی خویش
راجع به قوانین حرکتی جامعه بشری
و
راجع به نقش تاریخی طبقه کارگر.
این کار
فقط
می توانست
در
چالش با تئوری های فلسفی و اجتماعی موجود باشد که البته هنوز ناقص بودند.
(مارکسیسم
تئوری انتقاد است.
حتی از بدو تولدش.
و این معیار عینی و علمی برای تمیز مارکسیسم از بقیه ایسم ها ست.
ماستمالان
بیگانه با مارکسیسم اند.
مترجم)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر