فصل چهارم
۱۲
· استالین، بعدها، درک کاملا دیگری از اصل «سانترالیسم دموکراتیک» ارائه داد.
۱۳
· آنگاه تمامی قدرت تصمیمگیری ـ چه در دولت، چه در حزب و چه در «سازمان های توده ای» و قبل از همه در سندیکاها ـ در «بالا» جمع شد و در محفل بسیار تنگی از رهبران واقعی تمرکز یافت.
· رهبرانی که به نوبه خود به همکاری آشکار و پنهان با یکدیگر می پرداختند.
۱۴
· اصل انتخابات عمومی و حتی امکان عزل فونکسیونرها، آن سان که مارکس در مثال کمون پاریس خاطرنشان شده بود، از بین رفت.
۱۵
· سانترالیزه کردن مقامات از خارج، نه تنها انتخاب ارگان های واحدهای محلی، منطقه ای و جمهوری های شوروی را، بلکه علاوه بر آن، انتخاب عالی ترین مقامات نظامی اتحاد شوروی و سرانجام تشکیل کنفرانس های حزبی را بی ارزش و بی اعتبار کرد.
۱۶
· برای اثبات این ادعا کافی است که به نکات زیر اشاره شود:
الف
· فاصله پلنوم هجدهم (پلنوم وحدت) (در سال ۱۹۳۹ میلادی) و پلنوم نوزدهم (در سال ۱۹۵۲ میلادی) کمتر از ۱۳ سال نبود.
ب
· و فاصله کنگره سندیکاها (در سال ۱۹۳۲ میلادی) و کنگره بعدی (در سال ۱۹۴۷ میلادی) ـ حتی ـ ۱۵ سال بوده است، در حالیکه کنگره سندیکاها ـ قبلا ـ هر سال یک بار برگزار می شد.
پ
· استقلال یابی نسبی رهبر از پایگاه اجتماعی اش، که در نکات فوق الذکر، خود را عیان می سازد، نمی تواند فقط ناشی از ضرورت عینی و کمبود «کادرها» و غیره باشد.
ت
· چون همزمان با آن، نهادهای کنترل خلقی فونکسیونرها، که در زمان لنین پدید آمده بودند، نابود شدند
· (مراجعه کنید به مصوبه کنترل کارگری در ۱۴. ۱۱. ۱۹۱۷):
۱
· در سال ۱۹۳۴ میلادی «بازرسی کارگری ـ دهقانی» تجدید سازمان داده شد و همانطور که پراودا در ۴. ۷. ۱۹۳۴ گزارش می دهد، به یکی از «اجزای بخش اداری» بدل شد.
۲
· همزمان با از بین رفتن کنترل خلقی، قانون انضباط کاری دراکنی افراطی ئی توسعه داده شد که تا درجه کار اجباری توده ای دامنه می یافت.
· قانون انضباط کاری ئی که مراجع صدور دستورالعمل نیز تابع آن بودند.
· (مراجعه کنید به ورنر هوفمن، «قانون کار اتحاد شوروی»، ۱۹۵۶)
· (دراکن قانونگذار یونان باستان، که قوانینش سخت، بی رحمانه و قساوت آمیز بوده اند. مترجم)
۱۷
· دلیل توسعه ای از این دست، اگرچه بی تردید، عظمت تاریخی وظایف، به ویژه وظایف اقتصادی بوده، ولی برای اثبات بیهودگی و «ضرور» نبودن فرم افراطی آن، کافی است که به طور ساده، به قانون اساسی اجتماعی و کاری یوگوسلاوی از اوایل سال های ۵۰ بنگریم.
۱۸
· بدین طریق تعادل میان دستورالعمل و اعتقاد، اطاعت و کنترل ـ آن سان که در تصور لنین، می بایستی به مثابه آماجی برای جامعه ای مراعات شود، که کلیه اعضای آن به طور روزافزون در اداره اش شرکت می ورزند ـ تخریب و تار و مار شد.
· (هوفمن در این حکم، از سوئی، دیالک تیک پراتیک و تئوری و یا دیالک تیک عمل و آگاهی را به شکل دیالک تیک صدور دستور و اشاعه آگاهی بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر دیالک تیک رهبر و توده را به شکل دیالک تیک اطاعت و کنترل توسعه و تعمیم می دهد. مترجم)
۱۹
· وقتی که عوامل نهادنی صرفنظر ناپذیر تصحیح از «پائین» در میان نباشد، آنگاه نوع (تیپ) فونکسیونر راهبر نیز تغییر می یابد.
۲۰
· بدین طریق، ایدئال لنینی مبتنی بر محکمه خلق، در پشت سر «تیپ رئال» واحدهای شبه نظامی رنگ باخت، که نسبت به «پائین» رفتاری حق به جانب و از خود راضی داشتند و خود را با مقامات کنترل از «بالا» ـ حتی الامکان ـ دمساز می ساختند.
۲۱
· استالین می گفت:
الف
· «سه تا چهارهزار نفر، ژنرال های حزب ما را تشکیل می دهند.
ب
· سی تا چهل هزار نفر فرماندهان بخش افسری حزب اند.
پ
· و بالاخره، صد تا صد و پنجاه هزار نفر رهبران حزبی میانی اند که به اصطلاح سرگروهبان های حزب محسوب می شوند.»
· (حزب کمونیست بدین طریق به سربازخانه تنزل می یابد.
· یعنی طویله می شود.
· مترجم)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر