تزهايی راجع به فويرباخ
کارل مارکس
اديت شده توسط انگلس
کارل مارکس
اديت شده توسط انگلس
ترجمه و تحلیل
از
شین میم شین
تز اول
نقص اصلی ماترياليسم تاکنونی (به انضمام ماتریالیسم فويرباخ ) در آن است که
شیئ (موضوع)،
واقعيت عینی
و
حسیت
تنها
در فرم اوبژکت
و
يا در
فرم مشاهده
درک می شود.
ولی
نه به
مثابه کردوکار انسانی ـ حسی،
یعنی نه به مثابه پراتيک. نه به مثابه چیزی سوبژکتیو.
از این رو جنبه مبتنی بر کردوکار انسانی توسط ایدئالیسم
به طور انتزاعی توسعه داده می شود.
ایدئالیسمی
که
طبیعتا
بر خلاف ماتریالیسم
کردوکار واقعی
را
کردوکار حسی
را
به
مثابه کردوکار واقعی و حسی
نمی شناسد.
فویرباخ
در
صدد درک کردوکار حسی
است
که
با
اوبژکت های فکری
واقعا
تفاوت دارد.
او
او
اما
خود کردوکار انسانی
را
به
مثابه کردوکار شیئی (مادی)
درک نمی کند.
او
او
از این رو
در
اثرش تحت عنوان «ماهیت مسیحیت»
فقط
رفتار تئوریکی (نظری) آدمیان
را
به
مثابه رفتار انسانی اصیل
در نظر می گیرد.
در
حالیکه
پراتیک
فقط
در
فرم نمودین یهودی کثیفش
درک و ثبت می شود.
او
او
از این رو
از
درک معنای کردوکار «انقلابی»،
یعنی
کردوکار «پراتیکی ـ کریتیکی»
(«عملی ـ انتقادی»)
عاجز می ماند.
پایان
از
مفاهیم و فرمولبندی های مارکس
در
همین تز اول
خامی، نخراشیدگی، نتراشیدگی و ناپختگی
می تراود.
اگر
مفاهیم و فرمولبندی های فلاسفه مارکسیستی معاصر
را
با
مفاهیم و فرمولبندی های مارکس
مورد مقایسه قرار دهیم،
تفاوت فاحشی
آشکار می گردد.
این
بدان معنی است
که
مفاهیم و فرمولبندی ها
با
گذشت زمان
سوهان می خورند،
تدقیق و تکمیل می شوند،
توسعه و تکامل می یابند.
فویرباخ
در
صدد درک کردوکار حسی
است
که
با
اوبژکت های فکری
واقعا
تفاوت دارد.
مارکس در این جمله
از
مفاهیم کردوکار حسی و اوبژکت های فکری
بهره برمی گیرد.
این
مفاهیم
خام، نخراشیده، نتراشیده و ناپخته اند.
کردوکار حسی
به
چه معنی است؟
کردوکار آدمی
بر خلاف کردوکار جانوری
از مورچه و زنبور تا عنکبوت و سمور
به
قول خود مارکس در سال های بعد
جامه عمل پوشی اندیشه
(تجسم، جسمیت یابی فکر)
است:
عمله و بنا
قبل از بنای خانه،
مدل فکری خانه
(روح، اندیشه)
را
در
ذهن خود
می سازند.
بعد
با
مصالح ساختمانی
(خاک و آب و کاه و آهک و سنگ و سیمان و چوب و غیره)
مدل فکری خانه
را
شیئیت
(بیتیت، خانه وارگی)
و
یا
مادیت
می بخشند.
خانه
در
واقع
دیالک تیک ماده و روح
(دیالک تیک مصالح ساختمانی و اندیشه و احساس و دانش تجربی و عشق و غیره)
است.
کار حسی
فاقد وجود درخود است.
کار حسی
با
کار عقلی
توأم است.
۲
فویرباخ
در
صدد درک کردوکار حسی
است
که
با
اوبژکت های فکری
واقعا
تفاوت دارد.
کردوکار حسی
وجود درخود ندارد.
حتی
کردوکار جانوران
از
مورچه تا میمون
حسی مطلق نیست.
کردوکار جانوران
مبتنی بر مکانیسم های غریزی ـ ژنه تیکی اند.
یعنی
حسی و غریزی اند.
کردوکار انسانی
دیالک تیکی از حسی و عقلی
(سنسوئال و راسیونال)
از
سویی
و
دیالک تیکی از تجربی و نظری
(امپیریکی و تئوریکی)
از
سوی دیگر
است.
آدمیان
در
روند کار
مجبور به تفکر می شوند.
دست خودشان هم نیست.
کار یدی
همیشه
با
کار فکری
توأم
است.
به همین دلیل
خود مارکس و انگلس
به
این نتیجه منطقی می رسند
که
کار
موجب توسعه میمون به آدم
شده است.
در
روند کار
دیالک تیک دست و دل (روح، ذهن، ضمیر، مغز)
تشکیل می شود.
۳
فویرباخ
در
صدد درک کردوکار حسی
است
که
با
اوبژکت های فکری
واقعا
تفاوت دارد.
منظور مارکس
از
اوبژکت های فکری
شاید
چیزی از جنس مدل فکری خانه
باشد.
باید ببینیم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر