حریف
در
مورد مشروط سازی و مستثنی سازی اقطاب دیالک تیکی
مثال بیاورید:
اقطاب دیالک تیکی
در
تأثیر متقابل
اند.
ناگزیر
از
همزیستی
اند.
مشروط کننده یکدیگر
اند
و
در عین حال
مستثنی کننده یکدیگر
اند.
۱
حافظ
سمن بویان
غبار غم
چو بنشینند
بنشانند
پری رویان
قرار از دل
چو بستیزند
بستانند
معنی تحت اللفظی:
ماهرویان معطر به عطر یاسمن
اگر
بنشینند،
غبار غم
در
دلها
بنشانند.
پری رویان
اگر
بستیزند،
قرار
از
دل ها
بستانند.
۲
سمن بویان
غبار غم
چو بنشینند
بنشانند
پری رویان
قرار از دل
چو بستیزند
بستانند
خواجه
در
این بیت غزل
از
سویی
دیالک تیک نشستتن و نشاندن
را
مطرح می سازد
و
از
سوی دیگر
دیالک تیک ستیزیدن و ستاندن
را.
برای خواجه
قبل از هر چیز
استه تیک کلام
تعیین کننده
است:
برای خواجه
حروف مشترک بنشینند و بنشانند و بستیزند و بستانند
تعیین کننده
اند.
شیوایی و دلنشینی خارق العاده این غزل خواجه هم به همین دلیل است.
خود خواجه
نه
از
دیالک تیک
خبر دارد
و
نه
کمترین میانه ای
با
دیالک تیک
و
خرد کل اندیش
دارد.
خودویژگی آثار هنری
اما
انعکاس عینی واقعیت عینی
در
آنها
ست.
یعنی
وقوف و عدم وقوف هنرمند
تعیین کننده محتوای فکری آثار هنری
نیست.
۳
سمن بویان
غبار غم
چو بنشینند
بنشانند
کسی
که
بسان یاسمن،
معطر و خوشبو
ست
با
ورود
به
مجلسی
مولکول های شیمیایی مربوطه
را
بسان غبار معطر
در
فضای مجلس
پراکنده می سازد.
بدین طریق
«مبارزه» ای میان
غبار عطر و غبار غم
در می گیرد
و
نهایتا
غبار عطر بر غبار غم چیره می شود.
یعنی
دیالک تیک غبار غم و غبار عطر
به
نفع غبار عطر
حل می شود.
غبار غم
از
فضا و هوای مجلس
نشست می کند
و
جا
برای یکه تازی غبار عطر
باز می شود.
خواجه
نشست غبار غم
را
با
نشست ماهروی یاسمن بو
در
رابطه مستقیم قرار می دهد:
خود این تصور و تصویر خواجه
دیالک تیکی
است:
زیبارویی معطر
می نشیند
و
با
نشست او
غبار غم
از
فضای دل ها
فرو می نشیند
و
جای خالی آن
را
عطر شادی
می گیرد.
خواجه این روند و روال دیالک تیکی
را
سوبژکتیویزه می کند
(فاعلیت می بخشد):
ماهروی یاسمن بو
به
مثابه سوبژکت (فاعل)
می نشیند
و
با
نشست خود
غبار غم از فضای دل ها
(به مثابه اوبژکت)
را
می نشاند.
بدین طریق
دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت
به
شکل دیالک تیک سمن بو و غبار غم
بسط داده می شود.
اگر
این
شاهکار نیست،
چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر