۱۳۹۵ خرداد ۱۷, دوشنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (44)


قصه ی شهر سنگستان
از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

کفتر دوم:

شبانی، گله اش را گرگ ها، خورده

·        قهرمان قصه غصه از دید کفتر دوم، به شبانی شباهت دارد که گله اش را گرگ ها دریده اند.

·        اخوان در این جمله، دیالک تیک سردار و سپاه را به شکل دیالک تیک شبان و گله بسط و تعمیم می دهد.

·        در اینجا نیز رد پای سعدی به چشم می خورد:
·        دیالک تیک گله ـ گرگ ـ شبان را سعدی ـ البته با محتوای طبقاتی دیگری ـ فرمولبندی کرده است.
·        منظور سعدی از گله توده و از گرگ عمال دولتی و از شبان سلاطین و خوانین است.
·        قهرمان قصه غصه اما سرداری است که سپاهیانش را دشمن به قتل رسانده است.
   
1
و گرنه تاجری، کالاش را دریا، فرو برده

·        قهرمان قصه غصه از دید کفتر دوم، به تاجری شباهت دارد که کشتی اش در دریا غرق شده و دار و ندارش را از دست داده است.
·        سرمایه کالائی تاجر وسیله امرار معاش او ست.
·        از دست دادن سرمایه به معنی بیچارگی تاجر است.
·        به معنی ورشکستگی او ست.
·        تاجر باید دوباره از صفر شروع کند.
·        اخوان بدین طریق، از نهایت استیصال قهرمان قصه غصه پرده برمی دارد.
  
2
و شاید عاشقی سرگشته ی کوه و بیابان ها
سپرده با خیالی دل
نه ش، از آسودگی، آرامشی حاصل
نه ش، از پیمودن دریا و کوه و دشت و دامن ها

·        قهرمان قصه غصه از دید کفتر دوم، به عاشقی شباهت دارد که مجنون صفت آواره کوه و بیابان است.
·        چون دل به خیالی سپرده است.
·        آن سان که نه از استراحت، آرامش کسب می کند و نه از دریانوردی و دشت و کوه و دامن پیمائی.
   
3
·        اخوان در این بند شعر، تئوری عشق خود را تبیین می دارد:
·        عاشق، گرفتار خیالی آرامش زدا تصور و تصویر می شود.

·        رئالیسم و راسیونالیسم اخوان اینجا نیز آشکار می گردد و تفاوت عظیم او با شعرای طبقه حاکمه نیز معلوم می شود:
·        اخوان در این جمله، دیالک تیک ایدئال و رئال را به شکل دیالک تیک خیال و واقعیت بسط و تعمیم می دهد و از ایرئالیته و ایراسیونالیته عشق پرده برمی دارد:

الف
·        این بدان معنی است که عاشق در آن واحد، هم بی اعتنا به واقعیت عینی (رئالیته) است و هم بی اعتنا به خرد اندیشنده است.

ب
·        عشق از دید اخوان ضمنا به پریشانی روحی و روانی عاشق منجر می شود.
·        آن سان که عاشق نه از استراحت کسب آرامش روحی و روانی می کند و نه از فرار از شهر به بر و بیابان.

4
کفتر اول:

اگر گم کرده راهی، بی سرانجام است
مرا به اش پند و پیغام است
در این آفاق، من گردیده ام، بسیار
نماندستم (نمانده است، مرا)، نپیموده به دستی هیچ سویی را
نمایم (نشانش می دهم)  تا کدامین راه، گیرد پیش:

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر راهش را گم کرده و سرگردان است، من می توانم راهنمائی اش کنم:
·        من سراسر این خطه را پیموده ام و حتی وجبی خاک نیست که من ندیده باشم:

الف
از این سو، سوی خفتنگاه مهر و ماه، راهی نیست
بیابان های بی فریاد و کهساران خار و خشک و بی رحم است

·        معنی تحت اللفظی:
·        از این طرف تا محل غروب مهر و ماه راهی نیست.
·        سراسر این منطقه از بیابان های بی سر و صدا و از کوهساران خارزار و خشک و خشن تشکیل یافته است.

ب  
وز آن سو، سوی رستنگاه ماه و مهر هم، کس را پناهی نیست
یکی دریای هول هایل (هراس انگیز)  است و خشم توفان ها

·        معنی تحت اللفظی:
·        از آن طرف، تا محل طلوع ماه و مهر راهی نیست.
·        سراسر این منطقه از دریای هول انگیز و خشم توفان ها تشکیل یافته است.

پ
سه دیگر سوی تفته دوزخی پرتاب (سوزان)

·        معنی تحت اللفظی:
·        طرف سوم، منطقه ای به گرمی دوزخ تابنده است.

ت
و آن دیگر بسیط زمهریر (سرمای شدید)  است و زمستان ها

 ·        معنی تحت اللفظی:
·        طرف چهارم عرصه سرمای شدید و زمستان ها ست.

ث
رهایی را اگر راهی است
جز از راهی که روید زآن، گلی، خاری، گیاهی نیست.

 ·        معنی تحت اللفظی:
·        راه رهائی، خود اگر وجود داشته باشد، فقط می تواند راهی باشد که در آن، گل و خار و گیاه روییده است.

5
·        کفتر اول دوستدار قهرمان قصه غصه، بی آنکه به روی خود آورد، در گنج دانش تجربی خود را به روی او می گشاید.
·        به در می گوید تا دیوار بشنود.

·        همین طرز خاص ابلاغ دانش تجربی به همنوع، از ایده ئولوژی هومانیستی و انقلابی اصیل اخوان، از طراوت فکری، روحی و روانی اش و از سطح متعالی شعور و شخصیتش پرده برمی دارد.

·        سؤال این است که ارواح کمیاب و کیمیائی از این دست، چگونه تشکیل می شوند؟

·        اخوان به چه ترفندی به کسب کمالی اینچنین متعالی نایل آمده است؟

·        این شخصیت شکوهمند چگونه و کجا تربیت یافته است؟
      
6
کبوتر دوم:

نه، خواهر جان، چه جای شوخی و شنگی است؟

غریبی، بی نصیبی، مانده در راهی
پناه آورده سوی سایه ی سدری
ببینش، پای تا سر، درد و دلتنگی است

·        معنی تحت اللفظی:
·        نه، اینکه اینجا خوابیده، راهگمکرده ای نیست.
·        غریب بی نصیب در راه مانده ای است که به سایه سدری پناه آورده است.
·        ببین، از سر تا پا سرشته به درد و دلتنگی است.

·        اگر کفتر اول دانش تجربی تمامی عمرش را به شخصیت خوابیده در سایه سدر ارزانی می دارد، کفتر دوم بسان ابر مهربانی، بارانی از مهر و همدردی بر او می بارد.

·        کشف دردمندی همنوع و همدردی با او، هنر بزرگی است.

·        اگر دانش تجربی پس از نفوذ در جان فرد مربوطه به قوه مادی بدل می شود، کشف درد او و همدردی بی ریا با او، روح و روان او را طراوت می بخشد و تقویت می کند.
   
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر