قصه
ی شهر سنگستان
از این اوستا
(1344)
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
کفتر دوم:
شبانی،
گله اش را گرگ ها، خورده
·
قهرمان قصه غصه از دید کفتر دوم،
به شبانی شباهت دارد که گله اش را گرگ ها دریده اند.
·
اخوان در این جمله، دیالک تیک سردار
و سپاه را به شکل دیالک تیک شبان و گله بسط و تعمیم می دهد.
·
در اینجا نیز رد پای سعدی به چشم می
خورد:
·
دیالک تیک گله ـ گرگ ـ شبان را
سعدی ـ البته با محتوای طبقاتی دیگری ـ فرمولبندی کرده است.
·
منظور سعدی از گله توده و از گرگ
عمال دولتی و از شبان سلاطین و خوانین است.
·
قهرمان قصه غصه اما سرداری است که سپاهیانش
را دشمن به قتل رسانده است.
1
و
گرنه تاجری، کالاش را دریا، فرو برده
·
قهرمان قصه غصه از دید کفتر دوم،
به تاجری شباهت دارد که کشتی اش در دریا غرق شده و دار و ندارش را از دست داده
است.
·
سرمایه کالائی تاجر وسیله امرار
معاش او ست.
·
از دست دادن سرمایه به معنی
بیچارگی تاجر است.
·
به معنی ورشکستگی او ست.
·
تاجر باید دوباره از صفر شروع کند.
·
اخوان بدین طریق، از نهایت استیصال
قهرمان قصه غصه پرده برمی دارد.
2
و
شاید عاشقی سرگشته ی کوه و بیابان ها
سپرده
با خیالی دل
نه
ش، از آسودگی، آرامشی حاصل
نه
ش، از پیمودن دریا و کوه و دشت و دامن ها
·
قهرمان قصه غصه از دید کفتر دوم،
به عاشقی شباهت دارد که مجنون صفت آواره کوه و بیابان است.
·
چون دل به خیالی سپرده است.
·
آن سان که نه از استراحت، آرامش کسب
می کند و نه از دریانوردی و دشت و کوه و دامن پیمائی.
3
·
اخوان در این بند شعر، تئوری عشق
خود را تبیین می دارد:
·
عاشق، گرفتار خیالی آرامش زدا تصور
و تصویر می شود.
·
رئالیسم و راسیونالیسم اخوان اینجا
نیز آشکار می گردد و تفاوت عظیم او با شعرای طبقه حاکمه نیز معلوم می شود:
·
اخوان در این جمله، دیالک تیک
ایدئال و رئال را به شکل دیالک تیک خیال و واقعیت بسط و تعمیم می دهد و از ایرئالیته
و ایراسیونالیته عشق پرده برمی دارد:
الف
·
این بدان معنی است که عاشق در آن
واحد، هم بی اعتنا به واقعیت عینی (رئالیته) است و هم بی اعتنا به خرد اندیشنده است.
ب
·
عشق از دید اخوان ضمنا به پریشانی
روحی و روانی عاشق منجر می شود.
·
آن سان که عاشق نه از استراحت کسب آرامش
روحی و روانی می کند و نه از فرار از شهر به بر و بیابان.
4
کفتر
اول:
اگر
گم کرده راهی، بی سرانجام است
مرا
به اش پند و پیغام است
در این آفاق، من گردیده ام، بسیار
در این آفاق، من گردیده ام، بسیار
نماندستم
(نمانده است، مرا)، نپیموده به دستی هیچ سویی را
نمایم
(نشانش می دهم) تا کدامین راه، گیرد پیش:
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر راهش را گم کرده و سرگردان است،
من می توانم راهنمائی اش کنم:
·
من سراسر این خطه را پیموده ام و
حتی وجبی خاک نیست که من ندیده باشم:
الف
از
این سو، سوی خفتنگاه مهر و ماه، راهی نیست
بیابان
های بی فریاد و کهساران خار و خشک و بی رحم است
·
معنی تحت اللفظی:
·
از این طرف تا محل غروب مهر و ماه
راهی نیست.
·
سراسر این منطقه از بیابان های بی سر
و صدا و از کوهساران خارزار و خشک و خشن تشکیل یافته است.
ب
وز آن سو، سوی رستنگاه ماه و مهر هم، کس را
پناهی نیست
یکی
دریای هول هایل (هراس انگیز) است و خشم
توفان ها
·
معنی تحت اللفظی:
·
از آن طرف، تا محل طلوع ماه و مهر
راهی نیست.
·
سراسر این منطقه از دریای هول
انگیز و خشم توفان ها تشکیل یافته است.
پ
سه
دیگر سوی تفته دوزخی پرتاب (سوزان)
·
معنی تحت اللفظی:
·
طرف سوم، منطقه ای به گرمی دوزخ
تابنده است.
ت
و آن
دیگر بسیط زمهریر (سرمای شدید) است و
زمستان ها
·
معنی تحت اللفظی:
·
طرف چهارم عرصه سرمای شدید و
زمستان ها ست.
ث
رهایی
را اگر راهی است
جز
از راهی که روید زآن، گلی، خاری، گیاهی نیست.
·
معنی تحت اللفظی:
·
راه رهائی، خود اگر وجود داشته
باشد، فقط می تواند راهی باشد که در آن، گل و خار و گیاه روییده است.
5
·
کفتر اول دوستدار قهرمان قصه غصه، بی
آنکه به روی خود آورد، در گنج دانش تجربی خود را به روی او می گشاید.
·
به در می گوید تا دیوار بشنود.
·
همین طرز خاص ابلاغ دانش تجربی به
همنوع، از ایده ئولوژی هومانیستی و انقلابی اصیل اخوان، از طراوت فکری، روحی و
روانی اش و از سطح متعالی شعور و شخصیتش پرده برمی دارد.
·
سؤال این است که ارواح کمیاب و
کیمیائی از این دست، چگونه تشکیل می شوند؟
·
اخوان به چه ترفندی به کسب کمالی اینچنین
متعالی نایل آمده است؟
·
این شخصیت شکوهمند چگونه و کجا تربیت
یافته است؟
6
کبوتر دوم:
نه،
خواهر جان، چه جای شوخی و شنگی است؟
غریبی،
بی نصیبی، مانده در راهی
پناه
آورده سوی سایه ی سدری
ببینش،
پای تا سر، درد و دلتنگی است
·
معنی تحت اللفظی:
·
نه، اینکه اینجا خوابیده، راهگمکرده
ای نیست.
·
غریب بی نصیب در راه مانده ای است
که به سایه سدری پناه آورده است.
·
ببین، از سر تا پا سرشته به درد و
دلتنگی است.
·
اگر کفتر اول دانش تجربی تمامی
عمرش را به شخصیت خوابیده در سایه سدر ارزانی می دارد، کفتر دوم بسان ابر مهربانی،
بارانی از مهر و همدردی بر او می بارد.
·
کشف دردمندی همنوع و همدردی با او،
هنر بزرگی است.
·
اگر دانش تجربی پس از نفوذ در جان
فرد مربوطه به قوه مادی بدل می شود، کشف درد او و همدردی بی ریا با او، روح و روان
او را طراوت می بخشد و تقویت می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر