ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
رعیت چو بیخ اند و سلطان درخت
درخت، ای پسر، باشد از بیخ، سخت
مکن تا توانی دل خلق، ریش
وگر می کنی، می کنی بیخ خویش
·
معنی تحت اللفظی:
·
حتی المقدور از مردم آزاری بپرهیز.
·
در غیر این صورت، تیشه بر ریشه
خویشتن خویش فرود خواهی آورد.
1
مکن تا توانی دل خلق، ریش
وگر می کنی، می کنی بیخ خویش
·
سعدی این هشدار سرشته به اخطار را
از زبان نوشیروان به هرمز می گوید.
·
سعدی عملا به در می گوید، به نیت
نیوشیدن دیوار.
2
مکن تا توانی دل خلق، ریش
وگر می کنی، می کنی بیخ خویش
·
در این بیت شعر دیالک تیک طبقه
حاکمه و هیئت حاکمه شعله ور است:
·
از همین لحن سعدی می توان به فونکسیون
طبقاتی او پی برد:
·
سعدی به نمایندگی از طبقه حاکمه (اشرافیت
بنده دار و فئودال و روحانی) با رئیس هیئت حاکمه گلاویز می شود.
·
به خطای کوچکی، خطر آن در بین است
که سر سعدی بر باد رود.
·
برخورد سعدی با رؤسای هیئت حاکمه، یعنی
با سلاطین و خوانین، از شخصیت او و احساس مسئولیت عمیق او پرده برمی دارد.
2
·
خیلی از مشاوران سلاطین و خوانین ـ
به مثابه نمایندگان ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه، به مثابه «روشنفکران ارگانیک طبقه» (گرامشی)
ـ به دلیل همین شخصیت و شهامت اعدام شده
اند.
·
مراجعه کنید به «سیری در حماسه داد»
بخش مربوط به وزیران (دستوران) در تارنمای
دایرة المعارف روشنگری
3
·
دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه
و نقش «روشنفکران ارگانیک طبقه» از مهمترین مفاهیم و دیالک تیک های ماتریالیسم تاریخی در
همه فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی است.
·
یکی از دلایل فساد و فروپاشی
اردوگاه سوسیالیسم واقعا موجود را می توان با استفاده از این مفهوم و دیالک تیک توضیح
داد:
·
تضعیف توان «روشنفکران ارگانیک طبقه
حاکمه (توده های مولد و زحمتکش)» و وارونه سازی دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه
به احتمال قوی یکی از صدمات مخرب استالینیسم بوده است.
·
بدین طریق، طبقه حاکمه (توده های
مولد و زحمتکش) در جامعه شوروی عملا ناک اوت شده و زمینه برای یکه تازی هیئت حاکمه
هموار گشته است.
·
آن سان که به هنگام بحران، طبقه
حاکمه قادر و مایل به ورود به میدان رویاروئی طبقاتی نشده و فاتحه بلندی بر سوسیالیسم
واقعا موجود خوانده شده است.
4
·
در کشورهای امپریالیستی نیز می
توان همین تضاد درونطبقاتی را، همین دیالک تیک طبقه حاکمه امپریالیستی و هیئت
حاکمه امپریالیستی را و عرض اندام «روشنفکریت ارگانیک طبقه حاکمه» را همه روزه در
رسانه ها شاهد بود.
·
این تضاد درونطبقاتی اما دیالک
تیکی از جنگ و نیرنگ است:
·
این بدان معنی است که روشنفکریت
ارگانیک طبقه حاکمه امپریالیستی هم با انتقاد از هیئت حاکمه دست به عوامفریبی می
زند و هم هشدار می دهد.
·
به همین دلیل ـ در تحلیل نهائی ـ حاکمیت
طبقه حاکمه را تحکیم می کند.
5
·
برخورد سعدی با هیئت حاکمه نیز دیالک
تیکی از جنگ و نیرنگ است:
·
سعدی هم از هیئت حاکمه انتقاد می
کند تا خریت و جنایت و ستم بر خلق از حد نگذرد، هم چپ نمائی می کند تا کسب محبوبیت
کند و توده را خام و خر و رام و آرام سازد و هم حاکمیت طبقه حاکمه را حفظ و تحکیم کند.
·
تناقضات منطقی در آثار و افکار
سعدی به دلیل همین فونکسیون ایده ئولوژیکی بغرنج سعدی اند.
·
سعدی به مثابه حلقه واسط چند جانبه
عمل می کند:
الف
·
سعدی به مثابه نماینده طبقه حاکمه (اشرافیت
بنده دار و فئودال و روحانی)، از سوئی حلقه واسط و میانجی میان دولت و طبقه حاکمه،
میان سلطنت و اشرافیت است.
ب
·
سعدی اما ببرکت «انتقاد» از هیئت
حاکمه، به برکت چپنمائی و تظاهر به توده گرائی، حلقه واسط میان توده و طبقه حاکمه از
سوئی و حلقه واسط میان توده و هیئت حاکمه از سوی دیگر است.
·
به برکت این توهم است که سعدی، ایده
ئولوژی طبقه حاکمه را بسان شرنگ طبقاتی به حلق خلق می ریزد.
ت
·
سعدی ضمنا مأمور طبقه حاکمه و هیئت
حاکمه برای شناسائی عمیق اپوزیسیون ضد فئودالی است.
·
تماس های سعدی با اصحاب تصوف و عرفان
(مولانا و غیره) محتوائی از این دست دارد.
·
تفاوت میان سعدی و حافظ در این زمینه از زمین تا آسمان است.
پ
·
حافظ خصم آشکار و عیان اپوزیسیون ضد
فئودالی است:
·
تار و پود دیوان حافظ به تخریب اعتبار اپوزیسیون ضد فئودالی
(اصحاب تصوف و عرفان) اختصاص یافته است.
·
مبانی اصلی برنامه عمل استراتژیکی
حافظ در این زمینه را اما نه خود او، بلکه سعدی تدوین و تنظیم کرده است.
·
حافظ جیزی ندارد که از سعدی نگرفته
باشد.
·
حافظ همه عناصر ایده ئولوژیکی منفی
سعدی را از آن خود کرده است.
·
بدون اینکه نامی از منبع (سعدی)
ببرد.
بیا که رأیت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید
جمال بخت ز روی ظفر، نقاب انداخت
کمال عدل به فریاد دادخواه رسید
سپهر، دور خوش اکنون کند که ماه آمد
جهان، به کام دل اکنون رسد که شاه رسید
ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسید
عزیز مصر
ـ به رغم برادران غیور
ـ
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید
کجا ست صوفی دجال فعل ملحد شکل
بگو:
«بسوز که مهدی دین پناه رسید.»
صبا بگو که چه ها بر سرم در این غم عشق
ز آتش دل سوزان و دود آه رسید
ز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراق
همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید
مرو به خواب، که حافظ
ـ به بارگاه قبول ـ
ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
6
کجا ست صوفی دجال فعل ملحد شکل
بگو:
«بسوز که مهدی دین پناه رسید.»
دجال
مسیح دروغین
آنتی کریست
(ضد مسیح)
شخصیت
شیطانی که پیش از روز رستاخیز ظهور می کند
و
وانمود می کند که مسیحا (منجی موعود) است.
·
معنی تحت اللفظی:
·
صوفی دجالفعل و ملحدشکل کجا ست؟
·
به او بکویید که بسوزد.
·
چون مهدی موعود دین پناه آمد.
·
این شعر حافظ احتمالا به مناسبت
برگشت شاه فراری سروده شده و خوانده شده است.
·
حافظ در این شعر از زجری که از دست
اپوزیسیون ضد فئودالی (عرفانی) در غیاب شاه دیده، گزارش می دهد.
·
صوفی در این شعر به مثابه منجی موعود
قلابی (دجال) افشا می شود و شاه به عنوان منجی موعود اصیل (دین پناه) قلمداد می
شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر