نیما یوشیج
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
سعید
ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﻨﮕﻨﺎ، ﺑﺎ ﮐﻮﺭﻩ ﺍﺵ، ﺁﻫﻨﮕﺮ ﻓﺮﺗﻮﺕ
ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺑﺮ ﭘﺘﮏ
ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻋﺮﻭﻗﺶ ﺩﺳﺖ
ﺩﺍﺋﻤﺎً ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺍﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺗﻼﺵ ﺍﻭ :
«ﮐﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ
ﺁﻫﻦ ﻣﻦ، ﮔﺮﻡ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﻭ ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺮﻡ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﯾﺪ؟»
«ﺁﻫﻦ ﺳﺮﺳﺨﺖ،
ﻗﺪ ﺑﺮﺁﻭﺭ، ﺑﺎﺯ ﺷﻮ، ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺗﺎ ﺷﻮ، ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺗﺮ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﮐﻦ!»
ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﭼﻪ ﻫﻮﺳﻨﺎﮎ ﺍﺳﺖ، ﭼﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ!
ﭼﻪ ﺑﺮﻭﻣﻨﺪﯼ، ﺩﻣﯽ ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻥ،
ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺑﯽ ﺗﺮﺱ، ﺣﺮﻑ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺑﯽ ﺗﺮﺱ ﮔﻔﺘﻦ، ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ!
ﺍﻭ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﻢ ﺑﺎﺷﺪ
( ﺁﻓﺮﯾﺪﮔﺎﺭ ﺷﻤﺸﯿﺮﯼ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﭼﻮﻥ)
ﻭ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﺁﻓﺮﯾﺪﮔﺎﺭ ﺷﻤﺸﯿﺮﯼ ﻧﻤﯽ ﺗﺮﺳﺪ،
ﺯ ﺍﺳﺘﻐﺎﺛﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﺯﻧﮓ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺗﻌﻤﯿﺮ ...
ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ، ﮐﺎﻭ ﺭﺍ ﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ،
ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺍﻭ ( ﺁﻥ ﺁﻫﻨﮕﺮ )
ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ.
ﺍﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ، ﺩﺳﺖ، ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ .
ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﺎﺳﺎﺧﺘﻪ،ﯾﺎ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ،
ﺍﻭ، ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺑﺲ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ.
ﺍﻭ، ﺟﻬﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ.
پایان
میم
صفحه فیسبوک
سعید
ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﻨﮕﻨﺎ، ﺑﺎ ﮐﻮﺭﻩ ﺍﺵ، ﺁﻫﻨﮕﺮ ﻓﺮﺗﻮﺕ
ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺑﺮ ﭘﺘﮏ
ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻋﺮﻭﻗﺶ ﺩﺳﺖ
ﺩﺍﺋﻤﺎً ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺍﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺗﻼﺵ ﺍﻭ :
«ﮐﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ
ﺁﻫﻦ ﻣﻦ، ﮔﺮﻡ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﻭ ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺮﻡ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﯾﺪ؟»
«ﺁﻫﻦ ﺳﺮﺳﺨﺖ،
ﻗﺪ ﺑﺮﺁﻭﺭ، ﺑﺎﺯ ﺷﻮ، ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺗﺎ ﺷﻮ، ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺗﺮ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﮐﻦ!»
ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﭼﻪ ﻫﻮﺳﻨﺎﮎ ﺍﺳﺖ، ﭼﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ!
ﭼﻪ ﺑﺮﻭﻣﻨﺪﯼ، ﺩﻣﯽ ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻥ،
ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺑﯽ ﺗﺮﺱ، ﺣﺮﻑ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺑﯽ ﺗﺮﺱ ﮔﻔﺘﻦ، ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ!
ﺍﻭ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﻢ ﺑﺎﺷﺪ
( ﺁﻓﺮﯾﺪﮔﺎﺭ ﺷﻤﺸﯿﺮﯼ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﭼﻮﻥ)
ﻭ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﺁﻓﺮﯾﺪﮔﺎﺭ ﺷﻤﺸﯿﺮﯼ ﻧﻤﯽ ﺗﺮﺳﺪ،
ﺯ ﺍﺳﺘﻐﺎﺛﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﺯﻧﮓ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺗﻌﻤﯿﺮ ...
ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ، ﮐﺎﻭ ﺭﺍ ﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ،
ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺍﻭ ( ﺁﻥ ﺁﻫﻨﮕﺮ )
ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ.
ﺍﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ، ﺩﺳﺖ، ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ .
ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﺎﺳﺎﺧﺘﻪ،ﯾﺎ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ،
ﺍﻭ، ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺑﺲ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ.
ﺍﻭ، ﺟﻬﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ.
پایان
میم
نکته مهم در این شعر نیما چیست؟
سعید
به نظر من نقش تعیین کننده را از آن مردم مولد دانستن و اجتناب از اسطوره سازی
میم
اندیشه در خود شعر است.
رابطه آهنگربا آهن را ببینید
سعید
آهنگر وقتی آهن را می کوبد ، به این می اندیشد که چگونه می توان آنرا سست کرد و دو تکه کرد؟
با داغ کردن و کوبیدن.
همین را می خواهد به عنوان رمز پیروزی انقلابی و گستتن زنجیر بندگی مطرح کند.
چیز دیگری الان به فکرم نمی رسد.
میم
۱
چیزی را در ذهن خود اختراع می کنید و به شعر نسبت می دهید.
۲
حقیقت باید از خود شعر استخراج شود.
۳
به بیت زیر توجه کنید: «ﺁﻫﻦ ﺳﺮﺳﺨﺖ،
ﻗﺪ ﺑﺮﺁﻭﺭ، ﺑﺎﺯ ﺷﻮ، ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺗﺎ ﺷﻮ، ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺗﺮ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﮐﻦ!»
۴
آهن (اوبژکت کار) برای سوبژکت (آهنگر) مثل معشوقی است.
آهنگر التماس می کند.
درست بسان عاشقی که در مقابل معشوق زانو می زند و التماس می کند.
کلافه است از عشق.
سعید
آهن که نمی تواند معشوق باشد، آنچه تولید شده بدست آهنگر معشوقش می شود.
آهن من یعنی چه؟
چیز شبیه آهن سخت در آهنگر است که باید نرم شود ( راحت تر و با سختی کمتر، وگرنه باید از صیح تا شام آهن بکوبد) و با خیالش پرواز کند.
این سختی آهن درون، مانع از خیال پردازی و ( فکر به آزادی و رهایی است.) (ﮐﻠﯿﺪ ﻗﻔﻞ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﯼ) ﺯﻧﺠﯿﺮ ﺯﻧﮓﺁﻟﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺗﻌﻤﯿﺮ.
با داغ کردن و کوبیدن است که آهن دو تا می شود.
یا کلیدی می شود ( معشوق) که آهنگر آن را در اختیار مردم می گذارد.
داد و فریاد اول هم به همین دلیل نارضایتی از بند و سختی است
وگرنه کدام نجار عاشق چوب شده؟
میم
۱
حق با شما ست.مولود و یا محصول کار آهنگر نیز معشوق او ست.
آهنی هم که در دست او ست، محصول کار پیشین او ست:
آهن از مراحل تولیدی متعدد می گذرد.
از کوه به مثابه سنگ آهن استخراج می شود و پس از حرارت دادن، آهن ذوب می شود و از آلودگی ها تصفیه می شود.
آهن محصول کار پیشین او ست.
معشوق او ست.
۲
محصول کار بعدی از آهن، هر چه باشد، وسیله ای خواهد بود و ارزش مصرف معینی خواهد داشت.
مثلا وسیله کار و یا رزم خواهد بودد.
در هر صورت کالا خواهد بود.
چرا و به چه دلیل باید زنجیری بر دست و پای آهنگر گردد؟
کالا مولود مولد (آهنگر) است.
۳
ارابطه آهنگر با آهن مشابه با بخشی از رابطه والدین با فرزند است.
سعید
زنجیر زنگ آلوده چیست که می دهند برای تعمیر ؟
میم
احتمالا منظور نیما زنجیر زنگ زده است.
زنگ زدن آهن حاکی از اکسید شدن آهن است.
وسایل آهنی از هر نوع پس از اکسید شدن استحکام خود را از دست می دهند و خراب می شوند.
آهنگر آهن را دوباره احیا می کند.
آهن را از اکسید آهن جدا می کند.
آهن قبلا هم در طبیعت به صور مختلف اکسید آهن وجود داشته است و آهنگر پس از حرارت چه بسا ۱۰۰۰ درجه ای ذوبش کرده و استخراجش نموده است.
راوی
اگر قرار بود آهنگر در برابر آهن زانو بزند (یعنی تسلیم شود) که دیگر کار و فعالیت منتفی شده و از حرکت باز می ماند.
یعنی این رابطه بطور عینی از هم گسسته شده و معنا و مفهومی نداشته است.
یا بقول سعید، اهنگر باید از صیح تا شام آهن بکوبد و با خیالش پرواز کند.
در صورتی که شعر به نظر من تأکید خود را بر حرکت گذاشته و نه سکون.
حرکت اینجا یعنی ادغام و درهم امیزی مدام اوبژکت و سوبژکت (یا دقیقتر گفته باشم ذهنیت و ایده های شکل گرفته او در روند فعالیت و کار)
یا بقول شعر و شاعر «ﺑﺎﺯ ﺷﻮ، ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺗﺎ ﺷﻮ، ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺗﺮ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﮐﻦ »
این یکی تر زندگی کردن فقط در پرتوی تداوم این رابطه یعنی کار و تسلیم نشدن و عدم کلافگی و زانو زدن در برابر سختی اهن امکان پذیر بوده و تغییر شکل اوبژکت در راستای طرح و برنامه و ایده آهنگر (بر خلاف زنبور عسل) حاصل این فرایند که بالطبع خود سوبژکت هم از آن مستثنی نیست.
میم
نه.
۱
رابطه مولد و مولود همیشه از همین قرار است.
مولد شیفته مولود خویش است.
ضمن اینکه در تضاد با آن قرار دارد.
رابطه سوبژکت و اوبژکت رابطه ای دیالک تیکی است.
۲
زانو زدن در مقابل مولود به معنی تسلیم نیست. هر کس که چیزی تولید کند به این مسئله می رسد.
۳
شاید دلیل کشف این دیالک تیک عینی توسط نیما زحمتکش و مولد بودن خود او بوده است.
۴
طبیعت چیزی را داوطلبانه به بنی آدم و یا بنی حیوان نمی دهد.
طبیعت در روند کشمکش عرقریز تا حدی اهلی می شود و اندکی کوتاه می آید. مثال بارزش اهلی کردن اسب و غیره است
راوی
شاید تعبیر من از شیفته و زانو زدن اشتباه است.
مضاف بر اینکه رابطه اهنگر و اهن عینی است و در تحلیل نهائی برآمده از رفع نیاز.
اگر مولود نیازی را برطرف نسازد و مصرفی نداشته باشد، زاید شده و روح و روان هم آن را به فراموشی سپرده و گاه «عشق» اش به ضد خود تبدیل می شود.
میم
نه.
تعبیر شما اشتباه نیست.
۱
زانو زدن به معنی تسلیم هم است.
ولی زانو زدن عاشق در مقابل معشوق نه از فرط حقارت و تسلیم بلکه از فرط عشق است.
۲
در روابط والدین با فرزند می توان این فرم از تسلیم را مشاهده کرد.
۳
مثلا پدر می خواهد که فرزند به کودکستان و یا به دبستان برود، ولی کودک آغوش خانواده را ترجیح می دهد و مقاومت بخرج می دهد.
آنگاه پدر به التماس می افتد.
مثل معشوقی فرزندش را می بوسد، می فریبد، وعده و وعید توخالی می دهد. این هم نوع دیگری از زانو زدن است.
راوی
من این فرم از رابطه میان انسان ها را چندان درست نمی بینم
حتی بین والدین و اولاد
ولی حتی اگر این را درست بدانیم باید بین رابطه انسانها با یکدیگر و رابطه انسان با اشیاء تفاوت قائل شویم و نمی شود ارشد مخلوقات در برابر جسم بیجان زانو زده و تا حد بت وارگی نزول کند..
مگر فتشیسم چیست.
میم
فتیشیسم بت پرستی است و معنی دیگری دارد.
۱
این رابطه سوبژکت و اوبژکت است.
رابطه طبیعت دوم (انسان) و طبیعت اول و یا مادر است.
رابطه ای دیالک تیکی است.
۲
این رابطه از عاطفه سرشار است ولی تضادمند است.
اوج زیبائی است.
۳
خدا هم در کتب مقدس نه به سجده در مقابل حوا و آدم بلکه به سجده در مقابل مولود خویش که از قضا حوا و آدمند فرامی خواند.
رابطه خالق و مخلوق است.
۴
چرا و به چه دلیل؟
جواب این سؤال را فقط مارکسیسم داده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر