زهری از زبان زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون
محمد زهری
بدبختی است که مجال پرداختن به ذوقیات، کمتر دست می دهد.
عمر من در قفس خانه، در قفس اتومبیل، در قفس اداره و در قفس کلاس می گذرد .
به ناچار، آنچنان منظم است که از هم اکنون می توانم بگویم:
مثلا ساعت ۱۰، روز اول بهمن ماه، ۱۳۳۸ به چه کاری مشغول خواهم بود.
معنی تحت اللفظی:
بدبختی این است که برای ذوقیات (شعر و نقاشی و موسیقی و غیره) فرصتی نمی ماند.
عمر من در چارچوب های بسته ی خانه و اوتومبیل و اداره و کلاس سپری می شود.
چنان یکنواخت که می توانم بگویم در سال ۱۳۳۸ در چه ساعتی و در چه روزی چه خواهم کرد.
۱
اکنون باید در سن محمد زهری به هنگام این مصاحبه که قبلا ذکر شده، تجدید نظر کنیم.
این مصاحبه حد اکثر در سال ۱۳۳۷ صورت گرفته است.
یعنی در ۳۲ سالگی شاعر و نه در ۴۰ سالگی او.
۲
بدبختی است که مجال پرداختن به ذوقیات، کمتر دست می دهد.
شاعر در این شکوه بظاهر شخصی، عملا از فاجعه تقسیم کار و به عبارت دقیقتر از تضاد کار مادی و فکری پرده برمی دارد.
این تضاد میان کار مادی و فکری در اواخر جامعه کمونیستی آغازین تشکیل شده و پس از ورود بشریت به جامعه طبقاتی، جا افتاده، توسعه و تحکیم و تحجر یافته است.
دیری است که اعضای طبقه حاکمه، به کار عمدتا فکری و اکثریت اعضای جامعه به کار چه بسا یکنواختی (مونوتونی) مشغولند و عملا همه با هم می گندند و می پوسند.
الف
کار که ماهیت انسانی را تشکیل می دهد، در جامعه طبقاتی به روند ماهیت انسانی ستیزی استحاله می یابد.
انسان مولد و زحمتکش در روند کار، تعالی جسمی و روحی و روانی کسب نمی کند.
بلکه بر عکس.
بلحاظ جسمی و روحی و روانی تخریب می شود.
چارلی چاپلین ـ هنرمند ارگانیک زحمتکشان ـ در فیلمی تحت عنوان «عصر جدید» از این پدیده و روند پرده برداشته است.
چنگیز آیتماتوف نیز در یکی از قصه های خود روزهای پایانی و پیری تراژیک زحمتکشی را تصویر کرده است.
ب
کار که در داربست دیالک تیک ریاضت و لذت صورت می گیرد و اصولا منبع و سرچشمه لذت راستین باید باشد، در جامعه طبقاتی به ریاضت تهی از لذت تنزل می یابد.
به پدیده و روندی از جنس شکنجه و زجر و زحمت و رنج برای توده مولد و زحمتکش.
۳
بدبختی است که مجال پرداختن به ذوقیات، کمتر دست می دهد.
این فاجعه اما فقط در تخریب جسمی و روحی و روانی توده مولد و زحمتکش خلاصه نمی شود.
بلکه ابعاد و عواقب (پیامدهای) تمام اجتماعی، همه طبقاتی و همه بشری کسب می کند و به دنبال می آورد:
الف
این تضاد به مثابه فاجعه ای آنتی هومانیستی، کار را به جائی می کشاند که اقلیتی با کار مادی بکلی بیگانه گردد و از پر کردن معنامند زندگی خود عاجز بماند.
اینجا ست که نیهلیسم (تئوری پوچی) پا به عرصه می نهد و انتحار ـ به مثابه نسخه رهائی ـ تئوریزه، استه تیزه و تبلیغ می شود.
انتحار به مثابه «طغیان علیه پوچی» (البر کامو)
ب
اینجا ست که آوانتوریسم چپ و راست (چریکیسم، مجاهدیسم، فاشیسم، فوندامنتالیسم و غیره) پا به عرصه می نهند و تئوری جنگ و ترور و توحش و غیره ـ به مثابه بدیلی برای کار و لذت و معنا ـ تئوریزه، استه تیزه و تبلیغ می شود.
ت
در اثر تحجر (سنگواره گشتن) این تضاد است که خانه خرد به آتش خور و خواب و لهو و لعب و خشم و شهوت کشیده می شود.
یعنی دیالک تیک دیرین غریزه و عقل تخریب می شود.
عقل از خطه افراد و همبود و جامعه تبعید می گردد و غریزه تجلیل و حتی تقدیس می شود.
انسان به مثابه اشرف موجودات عملا انسانیت زدائی می شود.
انسان بدین طریق، در بهترین حالت دد واره، جانور واره می گردد و در بدترین حالت جماد واره.
پ
در پی تحجر این تضاد است که خردستیزی (ایراسیونالیسم) در فرم های مختلف، متفاوت و متنوع از مذهب و خرافه و یاوه یکه تاز میادین جامعه و جهان می شود.
آن سان که اعضای جامعه حتی واژه برای مبادله «نظر» نمی یابند و با جمله بندی چه بسا بیگانه می شوند.
در اثر این فاجعه است که تعداد واژه های افراد جامعه از تعداد حفره های اندام شان تجاوز نمی کند.
انسان بدین طریق و با این ترفند، از نعمت مغز اندیشنده محروم و عملا الکن و علیل و ذلیل می گردد و در عجز از تشکیل نظر و نتیجتا در عجز از تبیین نظر در فرم جمله، به ردیف کردن نقطه قناعت می ورزد.
از این رو ست که آدم واره های عصر بربریت مدرن، در تماس مدام با یکدیگرند، ولی حرفی برای گفتن نمی یابند.
خلأ خانه خرد باید هم به این فاجعه منتهی می شد.
۴
بدبختی است که مجال پرداختن به ذوقیات، کمتر دست می دهد.
در حالیکه اکثریت اعظم اعضای جامعه و جهان از لذت روحی و روانی بکلی و یا عمدتا محروم می مانند، اقلیت مفتخور و انگلی در بحر لذت غوطه می خورد و چه بسا حتی غرق می شود.
جامعه وارونه را در این زمینه نیز می توان به تماشا نشست و غرق تهوع و تنفر گشت.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر