۱۳۹۱ دی ۱۰, یکشنبه

جهان و جهان بینی فروغ فرخزاد (8)

فروغ فرخزاد 
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966) 
من دلم می خواهد این لفظ ( باید ) از زندگی دور شود:
باید این کار را بکنی.
باید این طور لباس پوشید.
باید این طور راه رفت.
باید این طور حرف زد.
باید این طور خندید
آه !
همه اش باید ...
همه اش سلب آزادی و محدودیت .
چرا باید ؟!
می دانم که به من جواب خواهندداد:
زیرا قوانین اجتماع اجازه نمی دهد طور دیگری رفتار کنی.
اگر بخواهی برخلاف دیگران رفتار کنی، دیوانه و احیانا جلف و سبکسر خطاب خواهی شد.
من نمی فهمم این قوانین را چه کسی وضع کرده ...
کدام دیوانه ای بشر را به این زندگی تلخ و پر از رنج محکوم کرده ... 
اولین تپش های عاشقانه ی قلبم 
( نامه های فروغ فرخ زاد به همسرش، پرویز شاپور) 
به کوشش : کامیار شاپور و عمرا ن صلاحی، انتشارات مروارید، چاپ ششم . تهران (1387)   
 فروغ فرخزاد

·        چه روند و روالی، تارانتابابو!

·        ایرانی ها هر چیز بزرگ و کوچک فرنگی ها را مورد تقلید قرار داده اند، مگر چیزهای بدرد بخور آنها را!
·        نتیجه این شده که در دیار اهورا نه از روشنگری خبری هست، نه از رفرماسیون مذهبی و نه از پیشرفت علم و فن و فرهنگ:
·        حسابی عقب عقب رفته ایم و همچنان و هنوز عقب عقب می رویم.

1

·        یکی از این چیزها، سکه سازی از خصوصی ترین درد دل های دردمندترین دل ها ست!
·    حتی نامه های خصوصی    شاعری جوانمرگ که به احتمال قوی به دلیل جوانمرگی اش شهره آفاق شده،  به سکه بدل می شوند.

2

·        فروغ در مجموع 32 سال عمر کرده است.
·        حریف حواس پرتی می گفت که قاتل فروغ دربار بوده است.
·        ظاهرا فروغ خطری برای ثبات کشور اهورا بوده است.

·        این نوشته فروغ در هر صورت از فقر فلسفی هراس انگیز ایشان حکایت دارد و نه فقط ایشان.
·        چون عمران صلاحی که در شعری حتی سنگ حیدر عمواوغلی به سینه می زند، از دست اندر کاران انتشار این نوشته فروغ است.
·        بیگانگی با فلسفه علمی در دیار اهورا شیوع عام دارد.
·        بی کمترین تردیدی می توان گفت که روشنفکریت کشور عقب تر از فضلای قرون وسطی است.

·        چرا و به چه دلیل؟

·        دلیلش این است که دیالک تیک جبر و اختیار حتی برای خواجه شیراز، دیالک تیکی پیش پا افتاده بود، سعدی که جای خود دارد.
·        سعدی گنجینه عظیمی از شناخت افزارهای دیالک تیکی ستایش انگیزی را نه تنها داهیانه فرمولبندی کرده، بلکه آنها را به صدها فرم شگفت انگیزی بسط و تعمیم داده است.

3

·        اگر فروغ کمترین آشنائی با دیالک تیک جبر و اخیتار (ضرورت و آزادی) می داشت، هرگز قلع و قمع جبر (ضرورت) را آرزو نمی کرد و نمی گفت:
·        من دلم می خواهد این لفظ ( باید ) از زندگی دور شود!

·        در آنصورت می دانست که جبر طبیعی و اجتماعی اجتناب ناپذیر است.


·        به قول به آذین، آزادی انسان عبارت است از حرکت در لا به لای دیوارهای ضرورت (جبر)!


·        می توان گفت که اختیار (آزادی) همیشه دست در دست با جبر از سوئی و با آگاهی از سوی دیگر می رود.
·        بسان کسی که از دو سوی در دو جهت مخالف کشیده می شود.

·        شیوه نهائی زیست آدم ها نتیجه برآیند این دو نیرو ست.

پایان

۲ نظر:

  1. اگر شاعرکه همیشه با احساسش سروکار دارد دیالکتیک احساسش را بشتاسد نمیتواند براحتی اشعار نشًت گرفته از احساسش را بیان کند نوقت باید اشعارش مانند سلیاوش کسرایی نازنین از اب دراید واین کار هر کسی نیست اری جبر واختیار در دو سوی معادله زندگی قرار دارند هرگز دست در دست هم نخواهند گذارد دوخط متنافرند این نظر منست تایارجرا خواهد ونظرش بر چه باشد

    پاسخحذف
  2. خیلی ممنون ناهید عزیز از هماندیشی
    حق با شما ست.
    فروغ که تازه خیلی جوان بوده، امروزه شعرائی با دو و یا سه برابر سن ایشان جز اشاعه خرافه عملا کاری ندارند.
    ضمنا کلی احسنت و هورا و مرحبا درو می کنند.
    زنده باشید.

    پاسخحذف