۱۳۹۱ دی ۸, جمعه

سیری در شعری از م. سحر (1)

سرنوشت
بوم و برِ ظُلم ، زیر کشت است امروز
نادانی و جهل ، سرنوشت است امروز
زینگونه که زندگی جهنم کردند
بر خاک وطن، مرگ، بهشت است امروز!

·        نادانی و جهل هرگز نمی تواند سرنوشت کسی و یا ملتی باشد.

·        اصولا سرنوشتی به معنی فاتالیستی آن وجود ندارد. 

·        انسان ها در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) زندگی و کار می کنند.
·        هر روز که می گذرد، شعور انسانی توسعه می یابد و نتیجتا قلمرو اختیار (آزادی) او نیز پهناورتر می گردد.

·     این شعر م. سحر عزیز، ضمنا به خرافه های نیهلیسم (پوچیگرائی) و نومیدی و ستایش از مرگ سرشته است.

·        مرگ در همه فرم های آن، اصولا نه راه حل، نه نسخه نجات، بلکه فاجعه است.   
با پوزش

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر