۱۳۹۱ دی ۶, چهارشنبه

سیری در جهان بینی شاملو (22)

احمد شاملو (1304 ـ 1379)

شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مترجم

متانقدی بر سیری در جهان بینی شاملو (1)

خوب.

کلی مفهوم مجرد را توضیح دادید که چی ؟

من که نفهمیدم که به کجا رسیدید بالاخره.

منظور شاملو به عقیده شما چیست ؟

غیر از عشق که یک مفهوم روحی و یا عقلی است چه می تواند باشد.

به کلمه استفاده شده مجرد اعتراض دارید یا به کلا جستجوی عشق ؟

اینکه پای یک آدم دیگه را در چنین بحثی وارد می کنید که شاید عشق برایش آن دیگری است، چه معنایی دارد؟

می خواهید بگویید که این شعر سروته عشق را مثل آقای دکتر می بیند اما در زر ورق؟


آنگاه كه خوشتراش ترين تن ها را به سكه سيمي

توان خريد،

مرا

ـ  دريغا دريغ  

هنگامي كه به كيمياي عشق

احساس نياز

مي افتد

همه آن دم است .

همه آن دم است.


دراین جا شاعر به بهترین وجهی حس خود را به کیمیای عشق گفته و مرزخودرا با عشق های رنگی دیگر از نوع مورد نظر آقای دکتر بیچاره (به زعم شما) مشخص کرده.

اما شما از این گفتن زیبا و از ته دل گذشته اید .

چرا ؟

نمی دانم

حریف هماندیش

تحلیلی از شین میم شین

شاملو
من آن مفهوم مجــّرد را جسته ام.

·        شاملو در جست و جوی مفهوم است.
·        شاملو در جستجوی مدام مفهوم مجرد است.

·        مفهوم به چه معنی است؟

·        بگذارید به زبان ساده روند تشکیل مفاهیم را مورد تأمل قرار دهیم.
·        انسان سرو و صنوبر و سپیدار و غیره را می بیند، که از نقطه نظرهائی با هم فرق دارند.
·        بعد همه جنبه های خاص سرو و صنوبر و سپیدار و غیره را کنار می گذارد و جنبه ماهوی مشترک فی مابین را عمده می کند و مفهوم «درخت» را می سازد، که با شنیدنش همه درخت ها با خودویژگی های خویش در نظر انسان ها مجسم می شوند.

·        این عمل را به زبان فلسفی تجرید و یا انتزاع می گویند.

·        نتیجه عمل تجرید و یا انتزاع چیزی مجرد و یا انتزاعی است.
·        مفهوم «درخت» یک چیز انتزاعی و مجرد است.
·        همه مفاهیم و مقوله ها انتزاعی و مجردند.
·        همه مفاهیم و مقوله ها چیزهای فکری اند و فقط در کله انسان ها وجود دارند.

·        برای گذار از مجرد به مشخص باید از عالم روح به عالم ماده برگشت:
·        باید از مفهوم «درخت» که فقط در کله ما وجود دارد، به سرو و صنوبر و سپیدار که بطور عینی (یعنی مستقل از ذهن ما وجود دارند) برگشت.

·        این عمل را تعمیم می نامند:
·        مفهوم مجرد و انتزاعی درخت ببرکت عمل فکری تعمیم، به جفت دیالک تیکی خود ملحق می شود.

·        بدین طریق دیالک تیک مشخص و مجرد قوام می یابد که بسط و تعمیم دیالک تیک ماده و روح و یا دیالک تیک وجود و شعور است.
·        ما در روند تعمیم، راه رفته در جریان تجرید را در جهت مخالف در پیش می گیریم.
·        این بار از مفهوم  انتزاعی و مجرد درخت به سرو و صنوبر و سپیدار و غیره مشخص برمی گردیم.
·        بدین طریق،  دیالک تیک تجرید و تعمیم قوام می یابد.
·        بنابرین هر مفهومی یک چیز مجرد است که پس از پوشیدن جامه مادی، واژه می شود، دهن به دهن می گردد و روی کاغذ می نشیند.
·        روح همیشه ـ حتی در ناب ترین فرم وجودی خود ـ سایه ماده را بالای سر خود دارد:
·        مفهوم (روح) همواره سایه واژه (ماده) را بالای سر خود دارد.
·        اگر مفهوم به شکل واژه در نیاید، کسی به وجودش پی نمی برد.  
    
·        می توان گفت که میان واژه و مفهوم رابطه فرم و محتوا برقرار است:
·        واژه قالبی است که مفهوم آن را پر می کند:
·        واژه های درخت و آغاج و شجر و غیره قوالب مختلف برای مفهوم واحدی اند که درخت نام دارد.

·        اکنون این سؤال مطرح می شود که شاملو در پی چیست، وقتی که می گوید:
·        «من آن مفهوم مجرد را جسته ام.»

·        اگر همه مفاهیم مجرد و انتزاعی اند، پس حکم شاملو به چه معنی است؟

·        همین سؤال را دکتر خصوصی شاملو نیز از او می پرسد:
·        «آیا منظور از مجرد، عشق است؟» و خدا می داند که منظور دکتر از عشق چیست؟

·        شاملو شاید مفهوم را با واژه، عوضی می گیرد.
·        واقعیت این است که شاملو و نه فقط او دنبال واژه های تر و تمیز می گردند، دنبال واژه های بلیغ می گردند:

·        «نگران و تلخ می گوید:

·        «بر این باور است، شاید

·        (چه کند)

·        که حرفی به میان آوردن را

·        از سر خودنمائی

·        درگیر تلاش پر وسواس گزینش الفاظی هر چه فاخرترم؟

·         

·        گرفتار فضاحت دستیابی به فصاحتی هرچه شگفت انگیزتر

·        ...

·        نه آن را که در این وانفسا

·        احساس نیاز به بلاغت می کند.» 
(در جدال با خاموشی) 

مفهوم مجرد
من آن مفهوم مجــّرد را جسته ام.

·        مجرد همواره با مشخص همراه است.
·        مشخص جفت دیالک تیکی مجرد است.
·        مشخص و مجرد جوانب متضاد و دیالک تیکی روند شناخت و یا نتایج حاصل از آن (مفاهیم، احکام، تئوری ها) را تشکیل می دهند.
·        مشخص به صورت پدیده های محسوس بروز می کند و برای حواس پنجگانه قابل درک است.
·        شناخت با مشخص شروع به کار می کند.
·        شناخت نخست به تجزیه و تحلیل مشخص دست می زند و بکمک عمل انتزاع و یا تجرید به ساختن مفاهیم مجرد می پردازد که شرحش در بالا گذشت.
·        مفاهیم مجرد جوانب، جهات، خواص و روابط چیزهای مشخص را منعکس می کنند:
·        مجرد تصویر معنوی مشخص است.

·        شناخت بدین طریق از مرحله چیزهای مشخص وارد مرحله مفاهیم مجرد می شود.
·        ما دیالک تیک مجرد و مشخص را مستقلا و مفصلا توضیح خواهیم داد.

حریف هماندیش
خوب.

کلی مفهوم مجرد را توضیح دادید که چی ؟

من که نفهمیدم که به کجا رسیدید بالاخره.

منظور شاملو به عقیده شما چیست ؟

غیر از عشق که یک مفهوم روحی و یا عقلی است چه می تواند باشد.

به کلمه استفاده شده مجرد اعتراض دارید یا به کلا جستجوی عشق ؟

اینکه پای یک آدم دیگه را در چنین بحثی وارد می کنید که شاید عشق برایش آن دیگری است، چه معنایی دارد؟

می خواهید بگویید که این شعر سروته عشق را مثل آقای دکتر می بیند اما در زر ورق؟

·        با سپاس از حریف هماندیش!
·        ما برای اجتناب از خروج از موضوع و پرت و پلاگوئی، اظهارات حریف هماندیش را نیز نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم.

حریف هماندیش
خوب.

کلی مفهوم مجرد را توضیح دادید که چی ؟  

·        برای پاسخ به پرسش حریف هماندیش، بهتر است که برای چندمین بار بگوییم که ما به تجزیه و تحلیل اشعار و افکار بنی بشر روی آورده ایم و دل خوشی از کلی بافی و یاوه سرائی به قصد عوامفریبی نداریم.

1
·        ما از خطه علوم طبیعی آمده ایم و بسان مثلا زیست شناسان، لجنی را که از اعماق رودی به عنوان اوبژکت (موضوع) شناخت انتخاب کرده ایم، نخست تجزیه می کنیم و بعد ذره ذره زیر میکروسکوپ می نهیم تا محتوای باکتریولوژیکی آن را مورد بررسی قرار دهیم.
·        دلیل اینکه ما ـ قبل از همه ـ به توضیح مفهوم و بعد مجرد پرداخته ایم، این است که شعر شاملو چنین آغاز می شود:

من آن مفهوم مجــّرد را جسته ام.

·        در این حکم و یا جمله و یا مصراع شاعر، هم مفهوم و هم مجرد آمده است و خواننده از ما انتظار توضیح معنی آندو را دارد.
·        در غیر این صورت منظور شاعر معلوم نخواهد شد.

2
·        علاوه بر این، هدف ما از تجزیه و تحلیل اشعار و افکار این و آن، تمرین تفکر مفهومی و احیانا آموزش آن است.
·        ما دیری است که شیوه بررسی اسکولاستیکی، کلیشه ای، مرده، بی روح و بی خون را کنار نهاده ایم و به جای تکرار و نشخوار مشتی جملات قصار از این و آن، به کاربست زنده و شاداب مارکسیسم ـ لنینیسم در مسائل مختلف پرداخته ایم، در سنت منادیان اصلی این علم، مارکس و انگلس و لنین.

·        خود مارکس نیز فرماسیون سرمایه داری را به همین طرز و طریق آنالیزه (تجزیه و تحلیل) کرده است:
·        مارکس برای تحلیل فرماسیون سرمایه داری نخست به تجزیه آن پرداخته و لذا از ساده ترین عنصر متشکله آن، یعنی کالا شروع به تحلیل کرده است.
·        اگر او هم  قصد تحلیل شعر کسی را می داشت، بی کمترین شک و تردید بسان ما عمل می کرد.
·        اتفاقا او هم بسان ما ضمن تحلیل فرماسیون سرمایه داری به توضیح مفاهیم، مقولات، قوانین اسلوب دیالک تیکی پرداخته است.
·        ما خود را جزو روندگان راه فلاسفه پرولتاریا محسوب می داریم و حتی الامکان در سنت آنان هم عمل می کنیم.

حریف هماندیش
من که نفهمیدم که به کجا رسیدید بالاخره.

·        ما هنوز در آغاز راهیم و ظاهرا حریف هماندیش تنها کسی اند که نظری بر نتایج تلاش ما می افکنند.
·        مردم امروزه به دنبال چیزهای دیگری اند که خوشایندترند.
·        ما از این بابت سپاسگزار حریف هماندیش هم هستیم و گرنه از شدت کسادی بازار می بایستی در دکه حقیر خود را  تخته کنیم.
·        راستش را اگر بخواهد، بداند، ما هنوز به جائی نرسیده ایم.
·        انتظارش را هم هرگز و همچنان و هنوز نداشته ایم و نداریم.

حریف هماندیش
منظور شاملو به عقیده شما چیست ؟

غیر از عشق که یک مفهوم روحی و یا عقلی است چه می تواند باشد.  

·        ما نظر خود را نه از کله خود، بلکه از موضوع شناخت، یعنی از شعر شاملو استخراج می کنیم.
·        بررسی اوبژکتیف هم همین است.
·        به جای حدس و گمان به بررسی عینی چیزها پرداختن.
·        شاملو می گوید که در جست و جوی مفهوم مجرد است.
·        ما پس از توضیح معانی مفهوم و مجرد، به این نیتجه می رسیم که شاملو با گنده گوئی و مبهم بافی، دست به عوامفریبی می زند.
·        چون مفهوم مجرد فقط در کله لانه دارد و در بیرون نمی توان آن را جست.
·        اتفاقا شاملو در جواب به سؤال دکتر هوادارش مبنی بر اینکه منظورش از مفهوم مجرد عشق است، می گوید:
·        عشق و خیلی چیزهای دیگر.

·        شاملو که سواد فلسفی ندارد تا به هوادار عقب مانده اش پاسخ جامع و مانع دهد.

·        حالا حریف هماندیش از ما می پرسند که مفهوم مجرد به غیر از عشق چه می تواند باشد؟

·        ما به این پرسش حریف هماندیش پاسخ خود را داده ایم.


·        ایشان فقط با دقت کافی نخوانده اند:
·        «شاملو شاید مفهوم را با واژه، عوضی می گیرد.

·        واقعیت این است که شاملو و نه فقط او دنبال واژه های تر و تمیز می گردند، دنبال واژه های بلیغ می گردند:



·        «نگران و تلخ می گوید:

·        «بر این باور است، شاید

·        (چه کند)

·        که حرفی به میان آوردن را

·        از سر خودنمائی

·        درگیر تلاش پر وسواس گزینش الفاظی هر چه فاخرترم؟

·         

·        گرفتار فضاحت دستیابی به فصاحتی هرچه شگفت انگیزتر

·        ...

·        نه آن را که در این وانفسا

·        احساس نیاز به بلاغت می کند.» (در جدال با خاموشی)»   

حریف هماندیش
به کلمه استفاده شده مجرد اعتراض دارید یا به کلا جستجوی عشق ؟

·        ما نه به کلمه مجرد اعتراض داریم و نه به جست و جوی عشق و یا هر چیز دیگر.
·        ما فقط به تجزیه و تحلیل اشعار و افکار بنی بشر می پردازیم.
·        همین و بس.

حریف هماندیش
اینکه پای یک آدم دیگه را در چنین بحثی وارد می کنید که شاید عشق برایش آن دیگری است، چه معنایی دارد؟

می خواهید بگویید که این شعر سروته عشق را مثل آقای دکتر می بیند اما در زر ورق؟

·        ما قصد پیشداوری نداریم.
·        ما برای تعمیق درک خود، به گفت و گوی شاملو و هوادارش اشاره کرده ایم.
·        اینکه منظور شاملو از عشق چیست، باید در روند تحلیل اشعارو  افکار ایشان کشف شود.
·        ما شخصا فکر نمی کنیم که افرادی با جهان بینی شاملو عشقی جز به خویشتن خویش در دل پرورده باشند.
·        ولی این فکر خام ما نیز باید از کوره تحلیل اوبژکتیف سربلند بیرون آید، تا قابل قبول باشد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر