۱۳۹۱ دی ۹, شنبه

تمرین تفکر مفهومی (113)

سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 92 ـ 93 )  
نه مطرب که آواز پای ستور

سماع است، اگر عشق داری و شور

·        معنی تحت اللفظی این بیت:
·        اگر عشق و شور داشته باشی نه فقط مطرب، بلکه صدای پای چهارپا نیز در گوشت سماعی (آواز خوشی)  خواهد بود.

·        این ادعای سعدی حاوی ذراتی از حقیقت است و او بی تردید به تجربه شخصی به این نظر رسیده است:
·        اگر کله کسی از عشق و شور لبریز باشد، از هر چیزی می تواند به وجد آید.

·        ترفند ایدئولوژیکی سعدی نیز همیشه همین است:
·        حقیقت نیم بند، مثله و مخدوشی را برای اثبات اندیشه باطلی اجیر کردن!

·         چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟


1

نه مطرب که آواز پای ستور

سماع است، اگر عشق داری و شور

·        برای پاسخ به این پرسش بهتر است، دیالک تیکی را کشف کنیم که سعدی در این بیت به خدمت می گیرد.
·        برای کشف این دیالک تیک باید مفاهیم موجود در این بیت را در نظر بگیریم:
·        مطرب، آواز پای ستور، سماع، عشق و شور

·        بعد باید رابطه فی مابین مفاهیم را کشف کنیم:
·        رابطه مطرب و سماع را
·        رابطه پای ستور و سماع را

2

·        چه رابطه ای میان مطرب و سماع وجود دارد؟
·         
·        مطرب یعنی به ‌طرب آورنده، نوازنده ‌یا خواننده‌ یا رقاص.
·        رامشگر
·        می توان گفت که مطرب مولد سماع است.
·        پس میان مطرب و سماع  رابطه مولد و مولود، علت و معلول برقرار است.
·        می توان گفت که سعدی دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک مطرب و سماع بسط و تعمیم می دهد.

3

·        از سوی دیگر، همان دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک پای ستور و سماع بسط و تعمیم می دهد و میان هر دو دیالک تیک علامت تساوی می گذارد:
·        ساز و آواز و رقص رامشگر ـ اگر کسی عاشق باشد ـ به همان خوشایندی خواهد بود که صدای پای ستور.
·        در فرم استدلال دیالک تیکی سعدی کمترین عیب و نقصی به چشم نمی خورد.
·        ایراد اصلی در محتوای نظر او ست:
·        در هویت (یکسانی) مطرب و ستور.
·         
·        ایراد نظری و اسلوبی سعدی از چه قرار است؟

4

·        ایراد اول استدلال سعدی در انکار عینیت مطرب و ستور است.
·        برای سعدی ساز و آواز مطرب با صدای ستور یکسان است، اگر شنونده عاشق باشد.
·        به این ترتیب راه برای هر سفسطه ای باز می شود:
·        فقط کافی است که کسی عاشق  باشد تا عینیت چیزها، پدیده ها و سیستم ها مضمحل شود.
·        اما ساز و آواز مطرب و صدای پای ستور وحود عینی و واقعی فی نفسه (درخود) دارند و بی اعتنا به شنونده مستقلا وجود دارند.

5

·        ایراد دیگر استدلال سعدی فراموش کردن دیالک تیک دیگری است:
·        دیالک تیک ساختار و فونکسیون
·         
·        فونکسیون هرچیز را ساختار آن تعیین می کند:
·        ساختار اره تعیین کننده فونکسیون آن است، تعیین کننده بریدن چوب است.
·        ساختار مطرب و آلات موسیقی او نیز تعیین کننده فونکسیون او، آواز خوش و یا سماع است.
·        در حالیکه ساختار ستور می تواند فونکسیون دیگری را تعیین کند، صدای ناهنجار و ناخوشایندی را.
·        هرگز نمی توان به دلیل عاشق بودن کسی علاوه بر عینیت مطرب و ستور، به انکار ساختار و فونکسیون آندو پرداخت.
·        این ادعا در عمل محکوم به شکست است.

·        دیالک تیک ساختار و فونکسیون، دیالک تیکی عینی است.
·        یعنی مستقل از سوبژکت است.

·        یعنی بی اعتنا به بود و نبود عاشقی وجود دارد.

6

·        ایراد دیگر این استدلال سعدی، انکار دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت است.
·        سعدی فردیت و هویت خاص صدای پای خر (اوبژکت شناخت) را از آن سلب می کند و چند و چون آن را به چند و چون روانی سوبژکت شناسنده منوط و وابسته می داند.
·        بدین طریق برای انحراف معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) در و دروازه چهارتاق باز می شود:

7

·        در تئوری شناخت سعدی، صدای پای خر به خودی خود (فی نفسه) قابل تعریف نیست.
·        اگر شنونده صدای پای خر و یا عرعر خر عاشق و شوریده باشد، ما با سمفونی بتهون سر و کار خواهیم داشت.

·     اما بر خلاف تصور سعدی، محتوای شناخت را اوبژکت شناخت تشکیل می دهد، نه چند و چون سوبژکت شناسنده، شنونده و غیره.
·        محتوای شناخت امری عینی (اوبژکتیف) است.
·        یعنی مستقل از حالت روانی سوبژکت شناسنده است.

·        در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت (در عرصه تئوری شناخت) نقش تعیین کننده را اوبژکت شناخت به عهده دارد، نه سوبژکت شناخت.
·        عرعر خر تعیین کننده محتوای آواز خر است، نه عشق و شور و حال و هوای عاشق.

·        اوبژکت شناخت (عرعر خر) برای خود، هستی مستقل دارد، کمیت و کیفیت خاص خود را دارد و چه سوبژکت شناخت بخواهد و چه نخواهد، همان است که بطور عینی ـ واقعی هست.
·        عرعر خر به طور عینی از طول موج های صوتی مشخصی ترکیب یافته که با  طول موج های صوتی سمفونی بتهون و سماع مطرب تفاوت عینی ـ واقعی مهیبی دارد.
·        با عاشق کردن سوبژکت شناخت نمی توان از عرعر خر سمفونی بتهون و سماع مطرب ساخت. 
·        عاشق شوریده و لاابالی می تواند به انعکاس غلط و نادرست عرعر خر در ذهن آشفته خویش بپردازد، ولی این به معنی تغییر ماهیت عرعر خر نیست.
·        این به معنی خریت عاشق شوریده است، که قادر به انعکاس درست اوبژکت شناخت در ذهن خود نیست و از تمیز عرعر از سمفونی عاجز است.
·        این شیوه تفکر سعدی را سوبژکتیویسم معرفتی می نامند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر