۱۳۹۱ دی ۱, جمعه

سیری در شعر «باید دوباره از ریشه رویید» (2)

 سرود کار

دست تو زخمی دست من پینه
تو داس خشمی من پتک کینه
 
بازو به بازو در وقت پیکار
با خشم و کینه با پرچم کار
 
باید دوباره کارگر شد
باید دوباره برزگر شد

 
باید درو کرد باید که کوبید
باید دوباره از ریشه رویید از ریشه رویید
 
داس تو تیزو پتک من محکم
نیرو بگیریم از بازوی هم
 
این مزرعه محتاج بذر است
این کارخانه محتاج کار است
 
باید درو کرد باید که کوبید
باید دوباره از ریشه رویید از ریشه رویید
 
نان من از تو نان تو از من
جان من از تو جان تو از من
 
فریاد با هم پرواز با هم
آزادگی را آغاز باهم

 پایان

تحلیلی از شین میم شین

روزبه مهرگان  
اگر لطف کرده و آن را نقد نمایید ممنون می شوم. چون ذهن کودن من جز اتحاد بین کارگر و برزگر چیزی را برداشت نمی کند.

مگر اینکه مدعی شویم این شعر از مخیله یک سرمایه دار سروده شده است و یا اینکه فوندامنتالیسم تصمیم دارد طبقه کارگر را دوباره تعریف نماید تا آنها را آنگونه که میل دارد تربیت کند: رام و ملایم و آرام کند.

·        در جستجوی عبث نام شاعر این شعر، دیدیم که سازمان فدائیان موسوم به «اقلیت» نیز آن را تحت عنوان «سرود کار» منتشر کرده اند.
·        عجیب است که این شعر که از رسانه های رسمی و مجاز کشور حزب الله پخش و نشر شده، ظاهرا و بدون دلیل روشن، شعر بی پدر و مادری است.

·        شاید ما در جستجوی خود سماجت بیشتری به خرج نداده ایم، ولی در  هر صورت همین امر نیز حیرت انگیز است.
·        مهم برای ما برداشت دیگرگونه روزبه عزیز از این شعر است.
·        از این رو، چاره ای جز تحلیل جزء به جزء آن نداریم و چه بهتر که یا برداشت خود از آن را استدلال و اثبات کنیم و یا برداشت رایج از آن را با شرمندگی بپذیریم.

عنوان شعر
سرود کار

·        ظاهرا در فرمولبندی عنوان این شعر، عیب و ایراد نظری وجود ندارد:

1
·        چون در ادبیات مارکسیستی ـ لنینیستی نیز از دیالک تیک کار و سرمایه سخن می رود.
·        منظور شاعر هم می تواند دیالک تیک طبقه کارگر و سرمایه دار باشد و هم تأکید ضمنی بر رابطه عینی بودن سرمایه باشد.
·        از این رو، می توان گفت که سرود کار یعنی سرود طبقه کارگر.
2
·        اما برای کسب یقین قلبی به تحلیل این شعر نیاز خواهد بود، تا ببینیم که رسالت طبقه کارگر در این شعر از چه وزن مضمونی برخوردار بوده است.

·        سرود طبقه کارگر اصولا باید رسالت تاریخی این طبقه را در کانون قضایا قرار دهد، همانطور که سرودهای کلاسیک مثلا از لاهوتی قرار داده است:
·        گورکن نظام سرمایه داری بودن پرولتاریا را، که یکی از تعیین کننده ترین و مهمترین کشفیات مارکس و انگلس است.
·        بی شک و تردید، آندو فرزانه پرولتاریا به همان اندازه از کشف خود شادمان شده اند که نیاکان بشری ما از کشف آتش.

3
·        برای درک اهمیت تعیین کننده این کشف کلاسیک های مارکسیسم، همین قدر کافی است، بدانیم که بورژوازی چه سرمایه مادی و معنوی عظیمی بکار انداخته تا به ترفندی همین کشف تعیین کننده را بی اعتبار سازد.

·        دهها مکتب فلسفی رنگارنگ یکی پس از دیگری با جار و جنجال گوشخراش، بسان قارچ از زمین روییده اند، تا رسالت تاریخی طبقه کارگر به باد فراموشی سپرده شود:

الف
·        پس از انتشار بخشی از یاد داشت های مارکس جوان، گروهی از رویزیونیست ها زیر پرچم مارکسیسم به عمده و برجسته کردن تئوری «بیگانگی» مارکس دست می زنند و در طرفة العینی بازار جهانی از مطالب رنگارنگ راجع به این تئوری پر می شود.
·        آن سان که بیگانگی و یا از خودبیگانگی حسابی مد می شود، بی آنکه منظور مارکس از آن فهمیده و فهمانده شود.

ب
·        گروهی به جای تئوری بیگانگی، درست پس از انتشار همین یاد داشت های مارکس جوان، به عمده کردن هومانیسم مارکس جوان کمر می بندند.
·        کلاسیک های سگانه مارکسیسم ـ لنینیسم را به تبر نظری می بندند و دیواری عبورناپذیر میان مارکس «هومانیست»  لطیف الطبع از سوئی و انگلس و لنین قلدر و خونخوار و بشرستیز از سوی دیگر می کشند.

ت
·        با پیشرفت علمی و فنی، دسته ای از علمای بورژوازی مکتب جدیدی به نام تکنیسیسم را مد می کنند.
·        با عمده کردن وسایل تولید مدرن، طبقه کارگر را خلع رسالت تاریخی می کنند و تا حد هیچ تنزل می دهند.
·        ضمنا به انکار تئوری اضافه ارزش مارکس و استثمار طبقه کارگر بوسیله بورژوازی می پردازند.

پ
·        طولی نمی کشد که عده ای با علم شنگه نظری «وداع با طبقه کارگر» وارد میدان جهان می شوند و فاتحه بلندی بر طبقه کارگر و رسالت تاریخی آن می خوانند.
·        دلیل حضرات پیدایش لایه های متنوع زحمتکشان یدی و فکری است.
·        سقوط سوسیالیسم واقعا موجود و خاموشی موقتی جنبش کارگری نیز هیزم به اجاق نظری حضرات می نهد تا شعله بالاتر و بالاتر رود.

بیت اول
دست تو زخمی، دست من پینه
تو داس خشمی، من پتک کینه

·        حق با روزبه عزیز است:
·        اینجا سخن از اتحاد حداقل در حرف طبقه کارگر با طبقه برزگر است.

·        در این بیت وجوه مشترک این دو طبقه اجتماعی برجسته می شوند:

الف
·        دست طبقه کارگر پینه بسته و دست طبقه برزگر زخمی است.

·        عجیب است که شاعر از پینه های دست دهقانان کمترین خبری ندارد و از زخم دستان کارگران نیز به همین سان.
·        قضیه روی هم رفته درست بر عکس است و رسول اکرم هم هزار سال پیش نه دست لطیف اکرم را، بلکه دست پینه بسته برزگری را بوسیده است.
·        تا چشم کار می کرد، کارگری در دیدرس نبود.

ب
·        طبقه برزگر داس خشم است و طبقه کارگر پتک کینه.
·        از سرتاپای این مصراع عقب ماندگی خرده بورژوائی می تراود.
·        بی خودی نیست که آوانتوریست های فئودالی ـ خرده بورژوائی آن را به سرود «انقلابی» خود بدل ساخته اند.
·        بقیه سرودهای آنها نیز همه از دم خشم و کین و خون و خروش و باروت و تفنگ و گلوله و مرگ است.

بیت دوم
بازو به بازو در وقت پیکار
با خشم و کینه با پرچم کار

·        در این بیت نیز طبقه کارگر و برزگر به هنگام پیکار دست در دست اند و پرچم کار را با خشم و کین بدوش می کشند.

·        اکنون این سؤال ناقابل پیش می آید که منظور از مفهوم «پرچم کار» چیست؟

الف
·        احتمال اول این است که منظور از پرچم کار، پرچم طبقه کارگر باشد.
·        این بدان معنی است که طبقه برزگر تن به رهبری طبقه کارگر داده است.

·        اصولا اینطوری نیز باید باشد:
·        طبقه برزگر زیر رهبری طبقه کارگر با خشم و کین به پیکار مشترک برمی خیزد.
·        اکنون این تصور در ذهن آدمی تقویت می شود که شاید سراینده این شعر، از همین گروه های آوانتوریست بوده است.
·        چون در کله خالی حضرات غیر از خشم و کین انتزاعی نسبت به هر رهگذر بخت برگشته چیزی یافت نمی شود.

ب
·        پیکار مشترک طبقه کارگر و برزگر نیز انتزاعی است.
·        معلوم نیست که دشمن کیست.
·        مطلق کردن پیکار انتزاعی نیز یکی دیگر از خصوصیات آوانتوریسم تهی مغز وطنی است.
·        پیکار در قاموس حضرات بیشتر به کوهنوردی شبیه است.
·        آماج طبقاتی و اجتماعی ـ اقتصادی روشنی در بین نیست.
·        هدف خودنمائی است.
·        هدف هارت و پورت توخالی و عوامفریب است.

ت

بازو به بازو در وقت پیکار
با خشم و کینه با پرچم کار

·        احتمال دیگر آن است که منظور از پیکار و کار، پیکار و کار در جبهه به اصطلاح «اقتصادی» باشد:
·        شاید منظور شاعر (اگر حزب اللهی باشد ونه مجاهد و فدائی)  عمده کردن نقش و سهم طبقه کارگر و برزگر باشد:
·        این بدان معنی است که طبقه کارگر و برزگر از این به بعد نیز فقط در جبهه تولید مادی، کار و پیکار می کنند، البته با این تفاوت که خشم و کین هم دارند.
·        کار و پیکار خالی از خشم و کین به چه درد خرده بورژوازی خودنمای از خودراضی خواهد خورد.

بیت سوم
باید دوباره کارگر شد
باید دوباره برزگر شد

·        این بیت تأییدی بر نتیجه گیری بخش «ت» ما ست:
·        این شعر بوی حزب الله می دهد:
·        بوی طبقه حاکمه جدید می دهد.

·        چرا و به چه دلیل؟

الف
·        این بیت به معنی فراخوان توده های مولد و زحمتکش به برگشت بر محل کار و زندگی خویش است:
·        اکنون که رژیم شاه ببرکت سیلی از خون توده های مولد و زحمتکش سرنگون شده، دیگر فونکسیونی برای آنها وجود ندارد.
·        نقش اصلی آنها اهدای خون بی بها بود و بس.
·        اکنون بهتر است که دوباره کارگر و برزگر شوند.
·        یعنی به محل کشت و کار خویش برگردند و با خشم و کین برای طبقه حاکمه جدید حسابی جان بکنند.

ب
باید دوباره کارگر شد
باید دوباره برزگر شد

·        این بیت به دلیل تجربی دیگر نیز بوی حزب الله و طبقه حاکمه جدید را می دهد.
·        پس از سرنگونی شاه، سیل مهاجرت جوانان از روستاها به شهرها جاری شد و طبقه حاکمه می بایستی خود را از شر آنها خلاص کند.
·        این بیت فراخوانی برای آنها ست که دوباره به روستا برگردند و کار از سر گیرند تا هم چرخ تولید مایحتاج عمومی به گردش در آید و هم جلوی رادیکالیزه گشتن جنبش گرفته شود.

ت
باید دوباره کارگر شد
باید دوباره برزگر شد

·        علاوه بر این، طبقه حاکمه جدید با دادن قطعه زمین و وام چند ده هزارتومانی به جوانان بیکار، آنها را به کشت و کار کشاورزی و دامپروری و غیره تشویق کرد.
·        این شعر می تواند انعکاس این سیاست طبقه حاکمه جدید در این زمینه نیز باشد.
·        باید خیابان های شهرها را ترک کرد و دوباره به کشت و کار پرداخت.

پ 
·        طبقه حاکمه البته به سرود کار و فتوا و غیره بسنده نکرد، بلکه به تقسیم  اراضی شهری میان تهیدستان شهر و روستا برای خانه سازی نیز پرداخت.
·        بدین طریق بخش دیگری از زحمتکشان را از میدان پیکار سیاسی و طبقاتی بدر برد و درگیر تهیه پول به هر مصیبت و خانه سازی بی برنامه و بی حساب و کتاب کرد.
·        طبقات زحمتکش از جمله طبقه کارگر زیر قرض های کلان جنون آمیز قرار گرفتند.
·        عملا خانه خراب شدند تا طبقه حاکمه جدید از شرشان خلاص شود.

ث
·        پیامدهای ویرانگر این اوتوپی خرده بورژوائی ـ اسلامی را بعد از چند سال شاهد شدیم:
·        خانه داشتن از سوئی، تشکیل خانواده بدون تدارک مادی و معنوی از سوی دیگر، به افزایش سریع السیر جمعیت کشور منجر شد.
·        جمعیت بیست و یا سی میلیونی در عرص ده پانزده سال به شصت میلیون نفر بالغ شد.
·        جمعیتی که به مایحتاج اولیه ی اساسی از قبیل خوراک و پوشاک و مسکن و بهداشت و آموزش و پرورش و اشتغال و غیره نیاز مبرم داشت.


ج
·        در این اوضاع و احوال است که می توان به جمله قصار خمینی پی برد:
·        «جنگ یک نعمت الهی است!»

·        تجاوز صدام امکان بسیج میلیون ها جوان شهر و روستا را برای خدمات نظامی در جبهه و پشت جبهه پدید آورد.
·        بدین طریق است که امپریالیسم و صدام به مجریان اراده الهی بدل می شوند تا هم میلیون ها جوان بسیج و شهید و علیل و بی خطر شوند و هم به بهانه تجاوز از خارج، هر مخالف بالقوه و بالفعل داخلی بیرحمانه قلع و قمع شود.
·        جنگ برا ی طبقه حاکمه مائده ای امپریالیستی بود، منفذی برای رهائی  از انفجار درونی بود.


ادامه دارد

۱ نظر: