۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

گفتگوی حریفی با رهگذری (1)

ستار بهشتی
منبع: 
صفحه فیس بوک کاریکاتورها 
دژخیمان، از نفس کشیدن مردم نیز می ترسند  و برای چپاول و ماندگاری بیشتر از هیچ جنایتی ابا ندارند.
مدرنیت، اینترنت و دنیای مجازی، دشمن مرتجعین است . 
آنها از جها ن مدرن فقط وسایل کشتار دسته جمعی را می خواهند برای سرکوب و حفظ میلیاردها دلار نفتی که در جیب شان سرازیر شده است.
·        ما برای هماندیشی با حریف نظرات ایشان را نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم تا بهانه ای برای تصحیح و تدقیق و یا احیانا تجدید نظر کلی در نظرات مان باشد.
حریف

دژخیمان، از نفس کشیدن مردم نیز می ترسند.
·        مفهوم «دژخیم» شاید صفت دقیقی نباشد.
·        چرا و به چه دلیل؟
1
·        به این دلیل که در هر جامعه تقسیم کار وجود دارد و در این شبکه تقسیم اجتماعی کار، هرکس چه بسا نه به دلخواه، بلکه بالاجبار فونکسیونی به عهده می گیرد.
·        یکی معلم می شود، دیگری مهندس.
·        یکی عمله می شود، دیگری بنا
·        یکی پرستار می شود، دیگر پاسبان
·        یکی دلال می شود، دیگری دژخیم.
·        همین تقسیم اجتماعی کار از دیالک تیک فرد و جامعه حکایت دارد که خود بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل است.
2
·        در چارچوب این دیالک تیک، هم چرخ جامعه به گردش می افتد و آنارشی و هرج و مرج جای خود را به نظم می دهد و هم هر عضو جامعه نقشی در این گردش چرخ جامعه به عهده می گیرد و بدین طریق وسیله امرار معاش خود و خانواده خود را بدست می آورد.
3
·        اگر دقیقتر بنگریم، میان اعضای جامعه و همبود فرق فونکسیونی ضرور و ماهوی کشف نمی کنیم.
·        یعنی تفاوت ها بیشتر تصادفی و نمودین و ظاهری اند.
·        مستأجر همسایه ما شکنجه گر ساواک بود.
·        هم نان خود را از زجر همنوعان خود در می آورد و هم شب ها به دلایلی ناخن انگشت های همسر جوانش را می کشید.
·        کس نمی دانست، چرا؟
·        شاید کردوکار خود را روی همسرش تمرین می کرد.
·        حرفه اش این بود.
·        اسباب امرار معاشش این بود.

حریف

دژخیمان، از نفس کشیدن مردم نیز می ترسند.
·        شاید فرمولبندی این حکم نیز دقیق نباشد.
·        چرا؟
·        به دلیل فقدان فرق ماهوی میان دلال و دژخیم، پینه دوز و پنبه زن، تاجر و شاعر.
·        به همین دلیل دژخیم همانقدر از مردم هراس دارد که تاجر و دلال و غیره.

حریف

دژخیمان، از نفس کشیدن مردم نیز می ترسند  و برای چپاول و ماندگاری بیشتر از هیچ جنایتی ابا ندارند.
·        دژخیم ـ در تحلیل نهائی ـ مأمور است و فونکسیونی را که به عهده گرفته و آموزش دیده، جامه عمل می پوشاند.
·        جنایت و کردوکار دژخیمان برای خود آنان همانقدر امری عادی است که تجارت برای تاجر و صنعت برای پیشه ور.
·        در چپاول ثروت ملی دژخیمان چه بسا اصلا سهمی ندارند.
·        آنها فقط بدنامان جامعه اند.
·        آنها سنگرهای اولیه طبقه حاکمه اند.
·        یعنی اگر روزی خلق بپا خیزد، اولین آماج حملات خلق خواهند بود.
·        شاید به این دلیل بتوان به حریف حق داد:
·        آنها از ترس جان خویش نیز ـ یعنی بیش از هر کس دیگر ـ  طرفدار تداوم وضع موجودند.
·        و یا به عبارت دیگر، برای انجام فونکسیون محوله مجبور به باور به حقانیت وضع موجودند.
حریف

مدرنیت، اینترنت و دنیای مجازی، دشمن مرتجعین است.
·        مدرنیته را معمولا بر ضد سنت بکار می برند.
·        و از این رو، سنتگرایان را از مرتجع می نامند.
·        دشمن اصلی مدرنیته اما فقط سنتگرایان، مثلا فئودال ها و فوندامنتالیست ها نیستند.
1
·        بورژوازی واپسین و معاصر حداقل از زمان ورود فرماسیون سرمایه داری به مرحله امپریالیسم (سرمایه داری انحصاری، انحصاری ـ دولتی) دشمن سرسخت مدرنیته و دستاوردهای ان است.
الف
·        بورژوازی واپسین همه دستاوردهای فرهنگی و مدنی عصر جدید (مدرنیته) را زنده بگور کرده است و از چند دهه به این ور، پسا مدرنیته را نمایندگی می کند.  
·        بورژوازی واپسین نه تنها از باور به اصل برابری انسان ها علیرغم تعلقات ملی، مذهبی، طبقاتی و غیره، که بورژوازی آغازین بر پرچم انقلابات بورژوائی نگاشته بود، عدول کرده، بلکه عملا به مستعمره کردن دیگر کشورها، قتل عام سکنه مستعمرات و حک حرمت از آنها و چپاول ثروت ملی آنها پرداخته است.
ب
·        بورژوازی واپسین ـ بر خلاف بورژوازی آغازین که مبلغ آزادی بنی بشر از قید و بندهای کلیسا و مسجد و مذهب بود و بر ضد فئودالیسم و خرافه و دین سرسختانه مبارزه می کرد ـ خود نه تنها به طرفدار اشاعه هرچه وسیعتر مذهب و خرافه و یاوه بدل شده، بلکه هر روز مذاهب از یاد رفته را احیا می کند و وسیعا در جامعه و جهان رواج می دهد و چه بسا حتی به اختراع مذاهب و خرافات جدید اقدام می کند.
ت
·        فلسفه امپریالیسم به سردمداری فریدریش نیچه و امثالهم مبلغ پیگیرخردستیزی (ایراسیونالیسم) و عرفان و خرافه است.
·        به عبارت دیگر، بورژوازی هر آنچه را که از فئودالیسم گرفته بود و بگور سپرده بود، دیری است که خود با صرف میلیاردها دلار از گور بدر می کشد، تر و تمیز می کند و از نو رواج می دهد.
·        امروزه نماینده اصلی ارتجاع در جهان قبل از همه دول امپریالیستی اند.
·        حتی روی کار آمدن فوندامنتالیسم های مختلف در جهان بدست امپریالیسم صورت گرفته است.
پ
·        امپریالیسم با ماسک دفاع از حقوق بشر، حقوق زنان و حقوق اقلیت های ملی و مذهبی به کردوکار مطلقا ارتجاعی دیگری مشغول است.
·        بهترین متحدین امپریالیسم حکومت های برده داری عربستان سعودی و شیخ نشین ها و غیره بوده اند و هستند.
ث
·        فوندامنتالیسم های اسلامی حتی بدست و با حمایت امپریالیسم و ایادی آن توسعه، تقویت و تحکیم یافته اند.
·        طالبان با دلارهای عربستان سعودی و با تسلیحات کشورهای امپریالیستی بویژه خود ایالات متحده امریکا تشکیل و تقویت و تربیت شده است.
·        حکومت یأجوج و مأجوج خود ما نیز بنا بر تصمیمات امپریالیسم در گوادولوپ تشکیل شده است.
·        مرتجع واقعی کیست؟
حریف
مدرنیت، اینترنت و دنیای مجازی، دشمن مرتجعین است.
·        اینترنت یکی از دستاوردهای علم و فن جامعه بشری است و مثل هر وسیله دیگر بوسیله همه طبقات اجتماعی قابل استفاده و سوء استفاده است.
·        ارتجاع در همه فرم های ملی و بین المللی اش از همه وسایل و از جمله اینترنت و دنیای مجازی حداکثر استفاده را برای عوامفریبی و تحمیق و چپاول مالی و فکری و فرهنگی مردم می کند.
حریف
آنها از جها ن مدرن فقط وسایل کشتار دسته جمعی را می خواهند برای سرکوب و حفظ میلیاردها دلار نفتی که در جیب شان سرازیر شده است.
·        این فرمولبندی حریف نیز دقیق نیست.
·        چرا و به چه دلیل؟
1
·        اولا به این دلیل، که هر عملی، به نظری نیاز دارد.
·        مثلا برای بکار انداختن «وسایل کشتار دسته جمعی» به تربیت ایدئولوژیکی اعضای جامعه نیاز است.
·        انسان ها که ماشین جنگی نیستند تا تفنگ دستش دهی و شلیک کند، شلاق دستش دهی تا فرود آورد.
·        انسان ها را باید تربیت ایدئولوژیکی کرد تا داوطلبانه و مؤمنانه به انجام فونکسیون محوله مبادرت ورزند.
·        از این رو، این نظر که آنها «وسایل کشتار دسته جمعی» از جهان می خواهند و بس، دقیق نیست.
·        عمل در هر صورت چه نیک و چه بد، با نظر همراه است و چه بسا پس از تزریق نظر، می تواند جامه عمل بپوشد.
·        مراجعه کنید به دیالک تیک پراتیک و تئوری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
2
·        به جای دژخیمان و روحانیان و ولایت فقیه و این و آن، بهتر است که دست به ریشه بریم و از طبقه حاکمه سخن گوییم.
·        خیلی از عوامفریبان همیشه دست به شاخه و ساقه و برگ می برند و با وصف شاخه ها و ساقه ها و برگ ها می کوشند که درختی را توضیح دهند.
·        هدف آنها ـ همه از دم ـ خاک پاشیدن بر چشم مردم است و به فراموشی سپردن ریشه ها.
·        چپاول ثروت ملی بوسیله طبقه حاکمه ملی و بین المللی در کسوت کارخانجات، مزارع، بساز بفروشی، بانک ها، خیریه ها، بنیادها، تجارتخانه ها و غیره صورت می گیرد.
·        مسئله مهم فقط این است که کسی همانقدر طبقه حاکمه را می بیند که ریشه های درختان را.
3
·        چرا و به چه دلیل اینهمه تلاش به خرج داده می شود تا طبقه حاکمه ملی و بین المللی ماستمالی شود و از دیده ها پنهان بماند؟

·        چرا شعار مرگ بر ولایت فقیه داده می شود و نه مرگ بر طبقه حاکمه؟

·        چرا بر ضد دین و مذهب و منبر اینهمه تبلیغ می شود، ولی کسی به طبقه حاکمه حتی اشاره ای نمی کند؟
·        در حالیکه شالوده اصلی حاکمیت، نه مذهب، نه ولایت فقیه، نه جورج بوش و اوباما و مرکل و برلسکونی و سارکوزی، بلکه  طبقه حاکمه است.
·        بدون حمایت طبقه حاکمه ملی و بین المللی هیچ هیئت حاکمه ای نمی تواند حتی چند هفته روی کار بماند.
·        و درست به همین دلیل است که برای تغییر هر جامعه باید دست به ریشه برد و حاکمیت طبقاتی موجود را سلب قدرت سیاسی و بعد اقتصادی و فرهنگی و غیره کرد.
·        ولایت فقیه عنصری روبنائی است.
·        ولایت فقیه نماینده طبقه حاکمه بوده است و اکنون در درون طبقه حاکمه جنگ داخلی در جریان است:
·        جنگ سبز و سیاه.
·        این جنگ اما سرنوشت ساز نیست.
·        چون سبز هم در این سی سال جزو هیئت حاکمه بوده است.
·        با جا به جا شدن قدرت سیاسی در روبنای جامعه می تواند زیربنا دست نخورده بماند و در به لولای همیشگی بچرخد.
·        دیالک تیک حاکمیت و قدرت همین جا کسب اهمیت می کند.
پایان

۲ نظر:

  1. محسن:
    منظور از طبقه حاکمه چیست؟

    میم
    خیلی ممنون.
    می بینید.
    درست به دلیل اینکه از طبقه حاکمه کسی حرف نمی زند، ناشناس می ماند.
    طبقه حاکمه در جامعه برده داری کی ها بوده اند؟
    برده داران بزرگ و کوچک بوده اند.
    در جامعه فئودالی، اربابان فئودال، اشراف و روحانیت بوده اند.
    در جامعه فعلی ایران سرمایه داران اند.
    صاحبان اراضی و مستغلات و کارخانجات و بانک ها و تجارتخانه ها و بنیادها و خیریه ها و غیره و برخی از سیاستمداران که هم جزو هیئت حاکمه اند و حقوق دولتی می گیرند و طبقه حاکمه را نمایندگی سیاسی و ایدئولوژیکی می کنند و هم صاحب وسایل تولیدند، مثلا مثل کروبی بیمارستان دارند و مثل رفسنجانی باغات پسته و کارخانه پسته و غیره دارند.
    هیئت حاکمه و دولت یکی از ارگان های روبنائی مهم جامعه است که اراده طبقه حاکمه را جامه عمل می پوشاند.
    ولی میان خود طبقه و نماینده سیاسی و ایدئولوژیکی اش تفاوت از زمین تا آسمان است.
    به عنوان مثال، طبقه حاکمه می تواند همان بماند که بوده، ولی جای جورج بوش را اوباما و جای کابینه او را کابینه اوباما بگیرد.
    حتی ولایت فیه می تواند حذف شود و آب از آب تکان نخورد.
    یعنی طبقه حاکمه بوسیله نماینده دیگر و دولت و غیره دیگری نمایندگی شود.
    مشکل اما همان می ماند.
    دیکتاتوری اما همان دیکتاتوری بورژوازی می ماند.
    رنگ و لعابش فقط عوض می شود.

    پاسخحذف
  2. کاملا درست همینست که ًتغیر ظاهری تاثیری ندارددستهای پشت پرده نقشه هارا میریزند مجریان نقشهایشان برمیگزینند ولی سیستم پا برجاست

    پاسخحذف