سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 116 )
چه خوش گفت،
بهلول فرخنده خوی
چو بگذشت بر
عارفی جنگجوی:
« گر این مدعی دوست بشناختی
به پیکار دشمن
نپرداختی»
شین میم شین
حافظ
گفتم، که کی
ببخشی بر جان ناتوانم؟
گفت:
« آن زمان که نبود جان در میانه حایل»
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
پرسیدم:
·
«کی بر جان ناتوانم ترحم می کنی؟»
·
گفت:
·
«زمانی که میان من و تو مانعی به نام جان وجود نداشته باشد.»
·
حافظ در این بیت، چه برای گفتن دارد؟
·
او ظاهرا با اشاره به جان ناتوانش از معشوق بیرحم طلب ترحم
دارد و وصل می خواهد.
·
معشوق اما نمی خواهد که دیواری از جنس از جانی حتی میان
عاشق و معشوق برقرار باشد.
·
این بدان معنی است که معشوق، عاشق کذائی را زنده نمی خواهد.
·
مرده عاشق برای معشوق مطلوبتر است.
1
·
به همین دلیل می توان گفت که حافظ دیالک تیک عاشق و معشوق
را به شکل دیالک تیک واره هیچ و همه چیز مسخ و مثله و مخدوش می کند.
·
این تخریب دیالک تیک عاشق و معشوق اما به چه معنی است؟
2
·
این به معنی تبدیل بی برگشت عاشق به بنده و غلام و وابسته
است.
·
این به معنی وابستگی مطلق عاشق به معشوق است.
·
این به معنی هیچ وارگی و هیچکارگی عاشق است.
·
این به معنی بنده پروری است.
·
این به معنی تخریب شخصیت خواننده به بهانه عشق کذائی است.
·
حالا نظری به بیت سعید می اندازیم:
سعدی
گر این مدعی
دوست بشناختی
به پیکار دشمن
نپرداختی
·
اگر عارف مبارز خداشناس (دوست شناس) می بود، محو عشق خدای
آسمانی می گشت، از مبارزه بر ضد دشمن زمینی دست می کشید و تسلیم می شد.
·
این بازی مدام سعدی و حافظ است:
·
تفسیر سوبژکتیف و دلبخواهی دوست و یار و معشوق و دلبر و
غیره
·
آن سان که دوست کذائی گاهی خدای انتزاعی و آسمانی است و گه
تیمور لنگ زمینی و توده های مولد و زحمتکش مشتی زباله وابسته و هیچ واره اما عاشق.
3
·
سعدی و حافظ برای اثبات تئوری ارتجاعی
تسلیم و تحمل و رضا زمین و آسمان را به هم می باقند.
·
اکنون نوبت به شناخت دوست رسیده است.
·
چرا و به
چه دلیل باید شناخت دوست عارف را از مقاومت و پیکار باز دارد؟
·
دلیل اول
سعدی و حافظ بر دترمینیسم ایدئالیستی آنها مبتنی
است.
·
به نظر
آنها همه چیز هستی بنا بر مشیت الهی پیشاپیش مقدر
و معین شده است و انسان را چاره ای جز تسلیم و تحمل و رضا نیست:
حافظ
دلا منال ز بیداد یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن، داد است
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
از بیداد و جور یار شکوه مکن.
·
چرا؟
·
برای اینکه یار همین جور و بیداد را نصیب تو کرده و چون
او نصیب تو کرده، پس این نه بیداد، بلکه داد است.
·
حافظ در این بیت چه می کند؟
4
·
حافظ در این بیت، دیالک تیک داد و بیداد را بسان عارف
خردستیزی تحریف می کند.
·
به چه دلیل ما چنین ادعا می کنیم؟
5
·
دیالک تیک یعنی چارچوبی که در درون آن دو قطب متضاد در
وحدت با هم اند.
·
حافظ و عرفان منکر تضاد اقطاب دیالک تیکی اند.
·
به همین دلیل داد و بیداد یکسان تلقی می شود.
·
اما داد و بیداد که نمی توانند یکسان باشند.
·
هم حافظ و هم عرفا بهتر از هرکس می دانند که آتش را نمی
توان به هیچ ترفندی آب نامید.
·
آنها برای اثبات نظر باطل خویش، دست به دامن یار می
شوند.
·
بدین طریق است که اگر بیداد به مشیت الهی نصیب بنده
خدائی شود، تغییر ماهیت می دهد و به ضد خود، یعنی به داد بدل می شود.
·
این کردوکار حافظ و امثالهم اما به چه معنی است؟
3
·
این بدان معنی است که آنها در دیالک تیک داد و بیداد،
وحدت آندو را مطلق می کنند و تضاد آندو را انکار.
·
یعنی میان دو قطب دیالک تیکی متضاد علامت تساوی می
گذارند.
·
این کسب و کار همیشگی عرفان است:
·
انکار تضاد میان دو قطب دیالک تیکی و مطلق کردن وحدت آندو.
·
اما چرا باید سعدی و حافظ و غیره خردستیزانه به چنین کاری
دست زنند؟
4
·
دلیل آنها دلیلی طبقاتی و ایدئولوژیکی است.
·
آنها مبلغ تئوری تسلیم و تحمل و رضا هستند.
·
توده های مولد و زحمتکش باید با زهر ایدئولوژیکی مسموم
شوند تا داوطلبانه از مبارزه طبقاتی دست بردارند، تسلیم دشمن شوند و به تحمل ستم
رضا دهند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر