۱۳۹۱ مهر ۱۴, جمعه

هماندیشی بامریم اسلامی (8)

آرزوی همه انسان ها دستیابی به عشق حقیقی است.
مریم اسلامی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک گروه های موسوم به
شعر و شعور و شعار

  سعدی
نمی بینم از خاک کویش گریز
به بیداد گو:
«آبرویم بریز!»

·        معنی تحت اللفظی:
·        غیر از افتادن به خاک کوچه اش چاره ای ندارم.
·        به ستمگر بگو که آبرویم را بریزد.

1
·        سعدی در این بیت، دیالک تیک عشق را به شکل دیالک تیک وفا و رسوائی بسط و تعمیم می دهد.
·        عاشق کذائی تنها راهی که برای رهائی خود می شناسد، وابستگی به شاهد سمرقندی است، وابستگی ئی که او آن را عشق می نامد.
·        اشکال کار این است، که شاهد کذائی حتی وابستگی او را نمی پذیرد، چه برسد به عشق او.
·        شاهد او را پست تر از لجن حتی تلقی می کند و حتی حاضر به تف کردن بر رویش نیست.
·        اگر شاهد، آدم قابلی می بود می توانست به ضرب شمشیری حسابش را برسد.
·        درد عاشق کذائی نیز همین است، که شاهد به او محل سگ هم نمی گذارد و این امر او را جری تر و مصرتر می سازد.

2
·        عاشقان سعدی و حافظ از این دست اند:
·        بیشتر به سگ سمج تیپا خور در جلوی دکه قصابان شبیه اند تا به عاشق.
·        موجوداتی بی هویت، بی شخصیت و بی غرور انسانی اند.

3
·        سعدی و حافظ رابطه دیگری را برسمیت نمی شناسند و نمی خواهند بشناسند.
·        آنها نمی خواهند که از سر نظام اجتماعی فئودالی ـ بنده داری حتی موئی کم شود.

4
·        پرولتر برای حافظ بدتر از هر کابوس است:

 حافظ
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه، خود روش بنده پروری داند.

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو بسان گدایان به ازای دستمزد کار مکن!
·        برای اینکه خود غلامدار نحوه بنده پروری را می داند.

·        حافظ در این بیت، کار به ازای دستمزد را بندگی گداواره می نامد.
·        توده مولد و زحمتکش باید بنده باشد، رعیت وابسته باشد، نه پرولتر.
·        حافظ این را با  نقض قانون آهنین هستی یکی می داند.

5
·        مقوله «عشق» بهترین و معصوم ترین مقوله برای دفاع از سلسله مراتب فئودالی است.
·        توده مردم وابستگی به جانان را نخست در کودکستان شعر تمرین می کنند، بعد عوض کردن واژه جانان با واژه های خواجه و خان و ارباب و سلطان و در نهایت خدا به آسانی خوردن مشتی آب می گردد.

6
حافظ
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

·        معنی تحت اللفظی:
·        حافظ از مهربانی جانان قطع امید مکن.
·        چون ستم ابدی نیست و بالاخره روزی پایان می یابد.

·        اول باید به توده مولد و زحمتکش سماجت در برابر بی رحمی و بی مهری جانان را آموخت.
·        آنها هرگز نباید به بهانه جور و ستم از جانان قطع امید کنند و طمع مهربانی ببرند و روی برگردانند.
·        آنها باید به ستم خو کنند.
·        عشق به جانان باید بی توقع و بی انتظار و بی قدردانی باشد.

·        نقش مخرب شعر همین جا ست.
·        شلاق ستم نخست بطور مجازی به دست جانان انتزاعی داده می شود و وقتی بنده و رعیت و غلام به ضرب تازیانه عادت کرد، یعنی به ستم خوگر شد، آنگاه شلاق به دست طبقات اجتماعی مشخص، یعنی به دست بنده داران و اربابان فئودال داده می شود تا یوغ برگرده انسان نهند و به میل خویش بهره کشی کنند.

7
·        وقتی که زهر ایدئولوژیکی شعر کارگر افتاد، می توان واژه «جانان»  را با واژه «سلطان اویس» و یا هر سلطان و خان و قلدر خونریز دیگری جایگزین ساخت:

حافظ
من از جان، بنده سلطان اویسم
اگرچه یادش از چاکر نباشد


·        معنی تحت اللفظی:
·        من از صمیم دل بنده سلطان اویس هستم.
·        اگرچه سلطان از چارکر سینه چاکش بی خبر است.

·        همانطور که یاد کردن جانان از عاشق تأثیری در وابستگی او نمی دهد، به همانسان هم بی اعتنائی سلطان اویس تأثیری در «از جان بنده بودن و چاکر» سرسپرده بودن حافظ نخواهد داد.

8
 حافظ
رقیبم سرزنش ها کرد، که از این باب، رخ بر تاب
چه افتاد این سر ما را، که خاک در نمی ارزد؟

·        رقیب (محافظ جانان)  عاشق کذائی را سرزنش می کند و از او می خواهد که رخ از در جانان بر دارد.
·        واکنش عاشق کذائی به اندرز رقیب شنیدنی است:
·        چه فاجعه ای رخ داده که سر ما حتی ارزش خاک در جانان را ندارد!

·        در قاموس حافظ، اگر رقیب سرزنش کند و برای بندگی او حتی پشیزی ارزش قائل نشود، عاشق باید نه به انتقاد از جانان و مراقب او، بلکه به تحقیر خود بپردازد و «بی ارزشتر از خاک در جانان بودن سر خویش» را نتیجه بگیرد.
·        حافظ بهترین شاگرد مکتب نوکرپرور سعدی و ادامه دهنده سرسخت سنت ننگین او در این زمینه است.

9
·        معلوم نیست که قهرمان سعدی از کدام آبرو سخن می گوید.
·        عاشق در مکتب سعدی و حافظ هرگز نباید انسانی آبرومند باشد.
·        آبرو و شخصیت و فردیت و خودمختاری با عشق کذائی در تضاد آشکار قرار دارند و قبل از همه، باید فدا شوند:

سعدی
(خلیل خطیب رهبر: دیوان غزلیات سعدی،  ص  112.)
بذل جاه و مال و ترک نام و ننگ
در طریق عشق، اول منزل است

·        اولین مرحله در راه عشق عبارت است از بذل جاه و مال و ترک نام و ننگ

·        عاشق کذائی در قاموس سعدی، باید در راه جانان کذائی از جاه و مال بگذرد و بی اعتنا به نام و ننگ باشد.
·        حیثیت و عزت و اعتبار انسانی کشک است.

10
حافظ
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر مرید راه عشقی، از بدنامی ترسی به دل راه مده.
·        چرا؟
·        برای اینکه شیخ صنعان خرقه خود را در گرو می فروش گذاشته بود.
·        اسلوب استدلالی خواجه شیراز از این دست است:
·        چون شیخ صنعان بی اعتنا به نام و ننگ بود، تو هم بی اعتنا به نام و ننگ باشد.
·        کسی نیست بپرسد که شیخ صنعان چه ربطی به من دارد؟

11
حافظ
از ننگ، چه گوئی، که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی، که مرا ننگ ز نام است.

·        معنی تحت اللفظی:
·        برای چه پیش من از ننگ می گوئی؟
·        در قاموس من ننگ به معنی نام است.
·        بی آبروئی بنظر من آبرومندی است.
·        ضمنا برای چه از من راجع به نام می پرسی؟
·        من از نام ننگ دارم.

·        حافظ بهترین نماینده وارونه سازی هنجارهای اجتماعی و اخلاقی است.
·        شاید بتوان وارونه سازی را یکی از معیارهای اصلی خردستیزی محسوب داشت.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر