۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

پای منبر بزرگان (44)

آب در خوابگه مورچگان (2)
 لیبرال ها و ماجرای گاندی
سودابه مهاجر
(سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸٨)
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de
تحلیلی از  یدالله سلطان پور
  
حکم سوم
امروز که جنبش توده ای در راه رادیکالیزه شدن گام بر می دارد و شبح انقلاب را بر فراز ایران به پرواز در آورده است، گاندی و ایدئولوژی جنبش ”ضد خشونت“ او قرار است نقش باز گرداندن این جنبش به راه راست، یعنی راه اصلاح طلبی را بازی کند.

·        سودابه مهاجر نیز همان برداشتی را نمایندگی می کنند که ما نمایندگی کرده ایم:
·        تنگ نگه داشتن حتی الامکان فرم برای محتوای جنبش.
·        جنبش سبز بیشتر به زمان مشروطه سقوط می کند، تا ذهن توده های مردم را از کلیه «رسوبات انقلابی»  صد ساله اخیر «پاکسازی» کند.

حکم چهارم
خط مشی گاندی در اروپای میان دو جنگ از سوی جنبش های چپ و ضد جنگ جدی گرفته می شد و در میان آنها نفوذ داشت، اما بعد از جنگ دوم در محافل سیاسی و روشنفکری اروپا به افول گرائید و تنها از پایان دهه هشتاد و به موازات روندهائی که جهان را در این دوره دستخوش تحول کردند، در کشورهای “جهان سوم” مجددا رنگ و رونقی گرفت.
(این جا صحبت از میزان محبوبیت و مراتب تقدیس آن نیست، بلکه تاثیر عملی اش مورد نظر است.)

·        سودابه مهاجر اندیشنده ای تحلیلگر و زحمتکش است.
·        او برای تهیه این مطلب به مطالعات عمیقی دست زده است.
·        این اولین مطلبی است که ما از ایشان می خوانیم، ولی از مشاهده پیگیری و خستگی ناپذیری بی نظیر او در کشف حقیقت قضایا نمی توانیم احساس شعف و شادی نکنیم.
·        در همین حکم ایشان تعیین فرم در بطن جنبش با توجه به تناسب قوا در مقیاس ملی و بین المللی به وضوح نشان داده می شود.
·        توده های خلق ـ عملا ـ به توصیه دیالک تیکی برتولد برشت عمل می کنند و می کوشند به همان اندازه رادیکال باشند که واقعیت ایجاب می کند.
·        فرم مبارزه گاندی هم ـ به احتمال قوی ـ پس از تحلیل روحیه خمود، تخدیر شده و استعمارزده توده های هندی، روانشناسی اجتماعی مردم انگلستان و با توجه به تناسب قوای موجود اتخاذ شده بود.
·        اگر در هند سازمان چریکی رهائی بخشی وجود می داشت، اگر در توده ها آمادگی به قیام مسلحانه برای بیرون راندن قوای استعمار و حمایت برون مرزی وجود می داشت، به احتمال قوی فرم های دیگری به مقاومت منفی اضافه می شدند.
·        آنچه می توان مورد تأکید قرار داد، به شرح زیر است:

1
·        اولا  فرم مبارزه باید در جریان مبارزه، در دیالک تیک کنش و واکنش از سوی سوبژکت مبارز تعیین شود و نه بطور تصنعی از سوی بیرون گودنشستگان.

2
·        ثانیا فرم مبارزه باید با توجه به خصلت تضادهای عینی جامعه  تعیین شود و نه بطور سوبژکتیویستی و دلبخواهی از سوی این و آن.

3
·        ثالثا هرگز نباید خود را به یک فرم مبارزه محدود کرد و فرم های دیگر را ممنوع اعلام نمود.
·        این معنائی جز خود عقیم سازی (عقیم سازی خود به دست خود) ندارد.

·        مطلق کردن فرم قهرآمیز و یا مسالمت آمیز مبارزه نشانه وولونتاریسم فلسفی است و از بی اعتنائی به قانونمندی های اجتماعی عینی حکایت می کند.

4
·        رابعا باید توجه داشت که هرگز مبارزه ای نمی تواند وجود داشته باشد که مطلقا بدون اعمال کم و بیش قهر پیروز شود.
·        حتی ساده ترین نوع اعتصاب کارگری که اصولا مسالمت آمیز است، نمی تواند در مقابل اعتصاب شکنان واکنش قهرآمیز نشان ندهد، راه ورود کامیون های حمل و نقل به کارخانه را مسدود نسازد و با عوامل کارفرما دست به یخه نشود.

 نقل قول هائی از لیبرال های وطنی
خمیره جنبش ضد خشونت امروزی ایشان البته از یک دهه پیش ور آمده بود.
بیش از ده سال است که لیبرال های ایرانی همانند صفحه خط افتاده ای این اوراد را تکرار می کنند:
انقلاب نوعی تهاجم است برای تغییر بر مبنای منطق خشونت و نه گفتگو و احترام به حقوق مخاطب خود.
در انقلاب خشونت هست چون بر مبنای احترام و گفتگو استوار نیست.
انقلاب ماشین دولت را تخریب می کند، سیستم را به هم می زند و به این ترتیب خشونت را انتشار می دهد.
انقلاب یک سلطه مبتنی بر خشونت و بیگانه با فرایندهای مدنی ست.
حکومت هائی که از انقلاب بیرون می آیند، چون محصول اعمال خشونت هستند، خودشان گفتمان خشونت در جامعه را گسترش می دهند.
خشونت در جامعه محصول گفتمان خشونت است.
تولید خشونت از طریق گفتمان زمینه های روانی و اجتماعی اعمال خشونت را فراهم می کند و...
(برای نمونه نگاه کنید به آثار ن. احمدی خراسانی، ک. علمداری،  ع. سحرخیز، فرخ نگهدار و دیگران)

·        حجم عظیم کار پژوهشی که سودابه مهاجر تقبل کرده اند،  از همین حکم ایشان به عیان دیده می شود.
·        ایشان سیر تکوین تئوری پرهیز از خشونت را در نوشته های جناح راست جنبش ضد رژیم با استناد به مدارک و اسناد نشان می دهند.
·        در نقد سودابه مهاجر تناسب قوا میان غریزه و عقل، به نفع عقل سنگینی می کند و این امری نادر و بسیار ارزشمند است.
·        در نوشته ایشان تهمت و اتهام و لجن پراکنی لگام گسیخته به چشم نمی خورد.
·        از بلوغ نظری و مدنی سودابه مهاجر می توان آموخت و باید هم آموخت.
·        در این شیوه برخورد اما درسی نهان شده است:

1
·        این امر بیانگر علت فحاشی و هتاکی و لجن پراکنی برخی ها نیز است.
·        آنجا راه برای فحاشی باز می شود که قافیه تنگ می آید.
·        فحش و بد و بیراه، آلترناتیوی برای مدرک و سند و استدلال منطقی است.

2
·        عظمت کار سودابه مهاجر در آن است که ایشان ـ بسان باستان شناس زحمتکشی ـ پس از تحمل زحمات و مشقات ، سکه های طلای باستانی ارزشمندی را گرد می آورد.

3
·        عیب کار ایشان در این است که سکه های مملو از اطلاعات تاریخی ـ تئوریکی را به کوزه ای می اندازد و لب تاقچه می گذارد.

·        ما می کوشیم به «گنجینه» ایشان، به «سکه های زرین عهد عتیق» که حاصل زحمت عرقریز ایشان است، نظری در حد فهم خویش بیافکنم و ضمنا به تمرین تفکر مفهومی اقدام کنیم.
·        از این رو حکم فوق الذکر را تجزیه و جزء به جزء تحلیل می دهیم.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر