۱۳۹۱ مهر ۱۸, سه‌شنبه

هماندیشی با فرناز جعفرزادگان (2)


  سرچشمه:
صفحه فیس بوک
فرناز جعفرزادگان

ای عشق،
حقیقت دارد
هرچه می دوم، باز هم
یکی دو قدم، از من جلوتری. 
فرناز جعفرزادگان 
·        این تصور شاعر، خیلی تأمل انگیز است.
·        مقوله عشق هم در هر صورت، بحث انگیز است.

·        منظور خیلی ها از عشق، غریزه است.
·        خیلی ها چه بسا غریزه را با عشق عوضی می گیرند.

1

·        غریزه اما یار همیشگی و مددکار بنی بشر بوده، است و خواهد بود.
·        بدون حمایت غریزه، بنی بشر و هر موجود زنده ای، حتی لحظه ای نمی تواند زنده بماند.

·        عشق شاید پدیده ی غریزی سرشته به شعور عاطفی و اجتماعی باشد. 

·        تا نظر شاعر و هواداران شعر شاعر چه باشد.

2

·        شاعر دیگری به نام یوسف صدیق (گیلراد)، در شعری به نام «پس آن عشق»، برخورد فلسفی بکر و بدیع دیگری به مقوله عشق دارد:

·        «پس آن عشق
·        که ردای رویینگی ام را می دوخت،
·        در مرز کدام حادثه از پا افتاد؟

·        هان، شاعر!
·        چمدان ات را زمین بگذار!
        
·        عشق جسمیت توفانی عقل است،
·        نه از پا می افتد، نه از راه می ماند.»

·        بنظر شاعر، اولا عشق خیاط ردای رویینگی است.
·        ثانیا تجسم (جسمیت یابی، مادیت یابی) توفانی عقل است.

·        اگر برداشت ما درست باشد، بنظر شاعر، عشق عقل مادیت یافته است.

·        عشق نتیجه تحول شورانگیز روح به ماده است.
·        عشق تجسم عقل است، تحولی است شگرف در گذر از روندی توفانی!

·        چرا توفانی؟

·        برای اینکه گذار از کیفیتی کهنه به کیفیتی نو، همیشه و همه جا با جهشی ناگهانی و بزعم شاعر، توفانی همراه است.
  
 بسان زایش نوزادی 
که با غریو درد مادری همراه است.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر