۱۳۹۱ تیر ۱۰, شنبه

سیری در شعری از شیوا فیروزی چکامه سرا (3)

توانا بود، هر که دانا بود!

یارییم کن تا بتوانم این جاده را با پایی شکسته سپری کنم.
هنوز دستانم توانایند، وقتی که چشمی هست که نگاهشان کند.
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
شیوا فیروزی چکامه سرا

1

• در طی سه دهه اخیر در ایران، طرز نگارشی خردستیز رواج یافته که به احتمال قوی، از طرز نگرشی خردستیز سرچشمه می گیرد:

• طرز نگارشی «نویسنده ستیز» و «خواننده ستیز»!

• طرز نگارشی که به تخریب تفاهم و تفهیم اندیشه منجر می شود!

• طرز نگارشی خودستیز،
که دیواری عبث در برابر تبادل ایده و اندیشه می کشد.

• سدی در برابر نور که روشنگری را دشوار می سازد.

• شاید بهتر آن باشد که بر ضد این بدعت فرهنگستیز مقاومت بخرج داده شود، اگرچه مقاومت دردسرزا ست.


2
مثال
• شاعره ای در شعری نوشته بود:
• «کرکرهاش»

• خیرخواهی گفته بود:
• «ایکاش، «کرکره اش» نوشته بودید تا «کرکر» هاش خوانده نشود.»

• چنان بر خیرخواه بیگناه تاختند که بی کمترین درنگ، جا زد و درجا غسل توبه ریخت و تواب شد.


• «یارییم» اگر «یاری ام» نوشته شود، شاید به خواننده شعر در تفهیم منظور شاعر کمک کند.


3
یاری ام کن تا بتوانم این جاده را با پایی شکسته سپری کنم.

• برای هر هدفی وسیله ای لازم است و لذا همه جا از دیالک تیک وسیله و هدف سخن می رود.

• از دیالک تیک بطور کلی، گریزی و گزیری امکان پذیر نیست.

• بدون وسیله نمی توان به هدفی رسید:

• بدون پای سالم (وسیله) نمی توان جاده ای را طی کرد و به مقصد و مقصود رسید. (هدف)

• بهتر آن است که قبل از شروع به رهنوردی، وسیله اساسی ان، یعنی پا معالجه شود تا سفر امکان پذیر گردد و رهنورد از عصای جامد و جاندار بی نیاز باشد و فاتحه ای بلند بر منت جماد و جانور و انسان بخواند.

4
هنوز دستانم توانایند، وقتی که چشمی هست که نگاهشان کند.

• شاعر برای توانائی دست های خویش، پیش شرط تعیین می کند:
• پیش شرطی خارجی!
• پیش شرطی در بیرون از خویشتن خویش!

• دست های شاعر به شرطی توانایند که چشم بیننده ای باشد و نگاه شان کند.

• منبع توانائی دست های شاعر و عملا خود شاعر
در سوبژکتی دیگر است، در بیگانه است، حتی اگر بیگانه بهترین دوست تلقی شود.


• چنین نگرش و بینشی علیرغم داشتن هسته ای معقول، معیوب است.

• چرا؟

• برای اینکه چنین نگرش و بینشی بر خودبیگانگی شاعر مبتنی است:
• شاعر منبع توانائی را نه در خویش، بل در بیگانه می جوید.

• یعنی از توان بالقوه خویش بی خبر است.

• و لذا قادر به بالفعل کردن قوه ی بالقوه خویش نیست!

5
حکیم سرخ طوس
توانا بود، هر که دانا بود!

• حکیم کمونیست طوس اما نظر بکلی دیگری دارد:
• بنظر او توانائی در دانائی است!

• دانائی منبع توانائی است!

• صدها سال پس از مرگ حکیم طوس، نظر مطلقا مستدل و علمی او را حکیمی سرخ در قلب اروپا مو به مو تکرار خواهد کرد:
• ایده و اندیشه با نفوذ در توده به قدرت مادی بدل می شود!

• برای توانائی عملی به دانائی نظری نیاز مبرم است!
• دانائی منبع توانائی است!

• حکیم فرزانه دیگری قبل از او گفته بود:
• آزادی درک ضرورت است!

• بنی بشر به اندازه درک قانونمندی های عینی هستی، مختار و آزاد است:

• دیالک تیک جبر و اختیار!
• دیالک تیک ضروت و آزادی!


خر نمی تواند خودمختار باشد، نمی تواند آزاد باشد!
پیش شرط آزادی و اختیار، دانائی است!

شاعر

• گاهی عضوی می شکند و تو همچنان باید بروی!
• گاهی نیاز است که کمک شوی تا بتوانی بروی!
• گاهی خرد در تو کم می شود و ناچاری فریاد کنی!
• گاهی از خودت بیگانه می شوی، چون همانند همه، انسانی، با تمام عیوب انسانی

میم

• منظور از «هسته معقول» نیز تا حدودی همین بود، البته نه در این حد کمال ایدئال که شما فرمولبندی کرده اید.

• همه این حالات استثنائی قابل تصور و مقبول اند، ولی استثناء اند.

• در دیالک تیک استثناء و قاعده، نقش تعیین کننده همیشه و همه جا از آن قاعده است و نه استثناء.

• استثناء یک در یکهزار اعتبار دارد.

• با طناب استثناء نمی توان به چاه داوری اندر شد و سالم و سلامت از چاه بیرون آمد.


• آنچه ـ بویژه در فرهنگ هومانیسم و در فلسفه روشنگری در عصر جدید ـ عمده و تعیین کننده است، اتکاء به نفس انسانی است.

• اعتماد به خرد رهائی بخش است.
• ایمان به خویشتن خویش است.
• پرهیز از وابستگی است، به هر بهانه و دستاویزی هم که باشد.

• در فلسفه کلاسیک آلمان (کانت و فیشته و هگل و فویرباخ و غیره) خودمختاری (استقلال اندیشه و عمل) انسانی اصل خدشه ناپذیری است.

• شکی نیست که در مسیر سنگلاخ زندگی به همراه و همنفسی نیاز است.
• به همراهی و همبائی و هماندیشی و هماموزی و همیاری نیاز است.
• ایندو اما با هم منافات ندارند، بلکه دیالک تیکی را تشکیل می دهند و همدیگر را مشروط می سازند:
• دیالک تیک فرد و جامعه را
• دیالک تیک عضو و همبود را
• دیالک تیک جزء و کل را

• ولی هر کس باید قبل از همه ی این فاکتورها، به قول شاعری در شعری، «خودی دیگر از خود» بسازد!
• خودی طراز نوین از خود بسازد!
• خودی خوداندیش و خودمختار از خود بسازد که لیاقت هماندیشی و همبائی و همراهی و همکاری داشته باشد.

• در مقوله انتظار که شیوا ـ بطور ضمنی ـ در شعری به نقد کشیده، ضمن نقد انتظار همه این گشتاورها به نقد کشیده می شوند.
• نقد انتظار به معنی دفاع از خوداندیشی و خودمختاری و خودرهانی است.

• شکی نیست که برای رهائی از هر نوع وابستگی به تشکیل همبود و همبستگی و کمک متقابل نیاز است.
• ولی برای «خودی دیگر از خودسازی» در همه پله های توسعه اجتماعی، آلترناتیو و بدیلی وجود ندارد:

• هرکس اول باید کسی باشد تا برای بنای مشترک «جامعه و جهانی دیگر، از جامعه و جهان موجود» کسانی همتراز خود بیابد و یا حتی بسازد، تربیت کند.
• جامعه و جهان را همیشه و همه جا سوبژکت انسانی می سازد و برای سوبژکتیویته (سوبژکت وارگی، فاعلیت) انسانی بدیل و برابرنهادی وجود ندارد.
• جامعه بهتر را انسانی می سازد که همزمان خود را ساخته است و می سازد.
• به قول شاعر، «خودی دیگر از خود» ساخته و مدام می سازد.
• راز بالندگی و شکوفائی جامعه بشری همین است!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر