۱۳۹۱ خرداد ۲۵, پنجشنبه

تمرین تفکر مفهومی (68)

دیالک تیک فرم و محتوا

سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 79 ـ 80)
چنان فتنه بر حسن صورت نگار
که با حس صورت ندارند کار
ندادند صاحبدلان دل به پوست
و گر ابلهی داد، بی مغز کاو ست


شین میم شین

• اشکالی که سعدی (البته به نیت خیر و برای تأکید بیشتر بر نقش تعیین کننده محتوا) دارد، بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا به شکل دیالک تیک واره هیچ و همه چیز است.

• این اشکال بسیار زیانبار و خطرناک همچنان و هنوز در شیوه استدلال و تفکر خیلی از صاحب نظران معاصر به چشم می خورد:
• آنها نیز آگاهانه و یا از سر نادانی و کوته بینی دیالک تیک فرم و محتوا (و سایر دیالک تیک ها) را به شکل دیالک تیک واره هیچ و همه چیز و و گاهی حتی به شکل دیالک تیک واره همه چیز و هیچ بسط و تعمیم می دهند.

مثال

• برخی از اندیشمندان هوادار چپ پس از روی کار آمدن ارتجاع فوندامنتالیستی، در توجیه تبهکاری های خونین طبقه حاکمه، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز بسط و تعمیم می دادند و عملا تخریب و تحریف می کردند:
• فوندامنتالیسم بلحاظ محتوا ضد امپریالیستی تلقی می شد و محو آزادی ها و حقوق دموکراتیک و حتی حقوق ساده مدنی و شهروندی و بشری به مثابه فرم، تا حد هیچ تنزل داده می شد تا توجیه تئوریک سیاست دفاع از طبقه حاکمه جدید صورت گیرد و مقبول افتد.

مثال دیگر

• در اکثر قریب به اتفاق مکاتب مد روز ایدئولوژی امپریالیسم، دیالک تیک فرم و محتوا به شکل دیالک تیک واره همه چیز و هیچ وارونه می شود:
• یعنی نقش تعیین کننده ـ بی کلامی حتی، بطرزی مطلقا مستور ـ از آن فرم جا زده می شود و محتوا هیچ قلمداد می گردد:

مثال

• در پلی بوئیسم، فرم انسان ـ به مثابه کالای سخنگوی سکس ـ با بی شرمی تمام مطلق می شود و تا درجه کالاخدائی ارتقا داده می شود.
• آن سان که برخی از جوانان بی خبر از دیالک تیک به خاطر تعمیر فرم اندام خویش به سرمایه گذاری های کلان مجبور می شوند:
• مثلا برای بلندتر کردن قد خود و یا بزرگتر کردن پستان و یا تغییر رنگ پوست و غیره خود!

• سعدی هم در این ابیات، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک پوست و مغز بسط و تعمیم می دهد و ضمنا به نیت تأکید بر نقش تعیین کننده محتوا (مغز)، فرم (پوست) را تا حد هیچ تحقیر می کند:
• بدین طریق، اعلام می شود که صاحبدلان اعتنائی به فرم (پوست) ندارند و فقط و فقط طرفدار محتوا (مغز) هستند.

• بارزترین و معروفترین بیت سعدی نیز مثال دیگری در این زمینه است:

سعدی
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست!
تا توانی سیرت زیبا بیار!

• سعدی در این بیت دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک صورت و سیرت بسط و تعمیم می دهد و بعد برای تأکید بر نقش تعیین کننده محتوا (سیرت) به تحقیر فرم (صورت) می پردازد و آن را هیچ می شمارد.
• و عملا فاتحه ای بلند بر دیالک تیک یادشده می خواند.

1

• اولا هیچکس نمی تواند بدون فرم به محتوائی پی ببرد و بعد بدان دل بدهد!
• صاحبدلان هرگز نمی توانند شیفته مغز و هسته محض و بی اعتنا به پوسته و پوست باشند!

2

• فرم و محتوا (پوست و مغز) لازم و ملزوم یکدیگرند و یکی بدون دیگری نمی تواند وجود داشته باشد:
• پیوند دیالک تیکی از هر نوع را حتی به زور بمب اتم نمی توان از هم گسست!

3

• معشوق، چه معشوق مشخص زمینی و چه معشوق مجرد و انتزاعی سماوی، خود از دیالک تیک فرم و محتوا تشکیل می یابد و لذا بیدلان و یا صاحبدلان فقط می توانند شیفته دیالک تیکی از فرم و محتوا گردند و نمی توانند بی اعتنا به صورت باشند و فتنه صورت نگار.

4

• عنوان صورت نگار برای خالق هستی، عنوانی ناقص و نادرست است.
• خالق هستی، هر تعبیر و تفسیری هم از آن داشته باشیم، در عین حال هم خالق صورت است و هم به ناگزیر خالق سیرت، یعنی خالق دیالک تیک فرم و محتوا ست.

5

• هیچ تابلوی نقاشی، هیچ اثر هنری و غیر هنری یافت نمی شود که از صورت صرف تشکیل شده باشد.
• صورت و مضمون را از هم نمی توان مجزا ساخت.
• دیالک تیک صورت و مضمون (فرم و محتوا)، مثل هر دیالک تیکی ناگسستنی است.
• صاحبدلان نیز نمی توانند فقط عاشق محتوا باشند و صورت را نادیده گیرند.
• محتوا فقط و فقط در قالب «فرم» وجود دارد و فرم در وحدت تضادمند با محتوا.

6

• ادعای مبتنی بر صورتگرائی و یا مضمونگرائی محض سعدی، ادعائی توخالی و متافیزیکی است.
• نه صورت بی مضمون وجود دارد و نه مضمون بی صورت.

7


• انتزاعی ترین «مغزی» که صاحبدلان در نظر دارند، بالاخره مهر و نشان مادی فرم و یا صورت را دریافت می کند و اشعار عاشقانه حضرات خردستیز نیز نشاندهنده این حقیقت امرند:
• تمامی غزلیات سعدی و حافظ جز توصیف مکرر و هنرمندانه فرم و یا صورت (رنگ و رو، بو و مو، قد و قامت، چشم و نرگس چشم، گوش و بناگوش و امثالهم) نیست.
• آنچه در کلیه غزلیات حضرات مطرح و عمده می شود، نه «محتوا»، نه «مغز»، بلکه «فرم» و «پوست» است و بس.
• تنها محتوائی که حافظ برای معشوق کذائی اش می تواند برگزیند، «رأی» و «عدل» او ست که در واقع رأی و عدلی اختراعی و انتسابی است، نه واقعی و ماهوی:

حافظ

چون کاینات جمله به بوی تو زنده اند
ای آفتاب، سایه ز ما بر مدار هم

برهان ملک و دین، که ز دست وزارتش
ایام کان یمین شد و دریا یسار هم

بر یاد رأی انور او آسمان به صبح
جان می کند فدا و کواکب نثار هم

گوی زمین ربوده چوگان عدل او ست
و این بر کشیده گنبد نیلی حصار هم.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر