۱۳۹۱ تیر ۶, سه‌شنبه

کمونیست ها امروز (37)

پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
(حزب و جهان بینی آن)
برگردان یدالله سلطانپور

«بحران عمومی سرمایه داری» بدان معنی نیست که سیستم اجتماعی سرمایه داری در یک روند تجزیه و تلاشی خود به خودی قرار دارد.
«بحران عمومی سرمایه داری» فقط بدان معنی است، که تضادهای درونی سرمایه داری هرچه بیشتر به حساب توده های پهناور مردم تمام می شوند و بر دوش آنها گذاشته می شوند.
سرمایه داری در بحران بطور اوتوماتیک در هم نمی شکند.
سرمایه داری زمانی و تنها زمانی در هم می شکند که توده ها خود را به شکل سوبژکت تاریخی مخالف، به شکل گردان پیکار بخاطر نظام اجتماعی نوین سازمان دهند.

فصل ششم
بحران عمومی سرمایه داری

• تلاشی سیستم اجتماعی سوسیالیستی در اروپای شرقی و پیروزی کاپیتالیسم ـ کاپیتالیسم بمثابه فرماسیون پیروزمند و بظاهر ثباتمند ـ منجر بدان شده که سلسله ای از مقولات ماتریالیستی ـ تاریخی مربوط به درک تاریخ و درک دوران زیر علامت سؤال قرار گیرند و غیرقابل استفاده تلقی شوند.

1

• این تسلیم طلبی نظری (تئوریکی) به معنی تخریب عمارت مفهومی خویش با توجه به ظواهر خارجی است و نه بر اساس بررسی انتقادی واقعی.

2

• این تسلیم طلبی به معنی تن در دادن به هژمونی (سرکردگی) ایدئولوژیکی دشمن و ترک مواضع استراتژیکی مهم در نبرد جهان بینی ها ست.

3

• این عقب نشینی، اغلب چنین توجیه می شود، که گویا علمای سوسیالیست در زمان گذشته از مقولات سؤال برانگیزی استفاده تعمیمی تقریبی، نادقیق و حتی اشتباه آمیز به عمل آورده اند و لذا این مقوله ها اعتبار ندارند.

• برای اثبات اینکه چنین ادعائی از تزلزل سوبژکتیف سرچشمه می گیرد و غیرمنطقی است، کافی است که به مقایسه ساده ای دست بزنیم:

4

توماس فون اکوین (1225 ـ 1274)
ایتالیائی الاصل و یکی از متنفذترین فلاسفه و تئولوگ های تاریخ
از مهمترین فقهای کلیسای کاتولیک و از نمایندگان اصلی فلسفه در قرون وسطی متعالی (اسکولاستیک)
میراث معنوی خارق العاده او هنوز هم در نئوتومیسم و نئواسکولاستیک مؤثر است.
کلیسای کاتولیک روم او را جزو قدیسان تلقی می کند.

• این بدان می ماند که کسی ادعا کند که عمارت فکری دقیق فردی از طراز توماس فون اکوین، به دلیل محدودیت فکری بازتولید کنندگان آن در کلاس تعلیمات دینی، بی اعتبار شده است.

5

• مقوله های دیالک تیکی واقعیت عینی را چنان تبیین می دارند، که در توضیخ محتوای آن، همزمان، فونکسیون آنها برای تئوری عرصه کلی معلوم می گردد:
• تئوری ئی که هم راهنمای پراتیک است و هم تعیین کننده سمتگیری عملی است.
• البته مقوله های دیالک تیکی تنها در بستر پیوند با این تئوری است که فونکسیون یاد شده را کسب می کنند.

6

• اگر کسی رابطه مقوله ها را با تئوری قطع کند و آنها را بطور ایزوله و بی پیوند بکار برد، آنگاه آنها نیروی توضیح واقعیت عینی را از دست خواهند داد و به وسیله ای برای خود فریبی مبدل خواهند شد.

7

• تاریخ تفکر و تاریخ جهان بینی ها در این زمینه مثال های بارز بیشماری دارند.

8

• به قول هگل «کلنجار مفهومی» همواره باید تجدید شود و گرنه تئوری زندگی و بالندگی خود را از دست خواهد داد.

9

• از این رو ست که کار بر روی تئوری وظیفه صرفنظرناپذیر همه کسانی است که می خواهند عمل سیاسی را بر پایه شناخت علمی جهان استوار سازند.

10

• کار بر روی تئوری ـ بی تردید ـ تغییر محتوای مفاهیم با توجه به واقعیت عینی تغییریابنده را الزامی می سازد.

11

• بدین طریق است که محتوای مفاهیم غنی تر می شود و تغییر می یابد.
• آن سان که مفهوم ـ سرانجام ـ یا به مثابه فرم فکری بی خلل در می آید و یا بمثابه فرم فکری بی ثمر.

12

• تعقیب حرکت چیزهای واقعی در حرکت مفاهیم و تئوری ها کار هر روزه علوم است، کاری که در فلسفه بازتاب می یابد.


ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر