۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

گفت و گوی سهراب و میم (3)

خودکشی شاعرانه
سهراب رحیمی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
سهراب رحیمی نویسنده


سهراب
حرف زدن در باره ی خودکشی کار ساده ای نیست.
در این چند ماه اخیر چند تا از دوستان هنرمندم یکی پس از دیگری خودکشی کردند.
همه شان جوان بودند.
همه شان شاعر .
و تا آنجا که می دانم در سلامتی کامل به سرمی بردند.

• ما این فراز آغازین از گفتار سهراب را قبل از تحلیل، به احکامی تجزیه می کنیم تا از موضوع خارج نشویم و به پرت و پلاگوئی های کلی نپردازیم:

حکم اول
حرف زدن در باره ی خودکشی کار ساده ای نیست.

• سهراب در این حکم از بغرنجی تحلیل مسئله خودکشی پرده برمی دارند.

• اما چرا و به چه دلیل «حرف زدن در باره خودکشی کار ساده ای نیست؟»

• گاهی آنچه عادی و معمولی می نماید و نتیجتا سؤالی در شنونده و یا خواننده مطلب برنمی انگیزد، خود مسئله ای قابل تأمل است.
• اعتراف پیشاپیش صاحب نظری بر اینکه سخن گفتن راجع به انتحار کار سهل و ساده ای نیست، بی شک و تردید دلایلی دارد، دلایلی که چه بسا خود صاحب نظر حتی بدان واقف نیست.
• ولی اگر چنین است، پس به چه دلیل سهراب به این تحلیل دشوار خطر کرده اند و بدتر از آن، به شنونده و یا خواننده تحلیل خود ـ خواه و ناخواه ـ رهنمود داده اند؟

• مثال دیگر از صاحب نظری دیگر:

بهمن سپیدار
در این میان آشکار نیست که این تبدیل نگشتن خواست ها به واقعیت ها، نشانی است از تضاد بین افراد و نیروهای چپ و یا نشانی است از اختلاف نظر در راه و روش میان آنان.

• وقتی تحلیلگری اعلام می کند که «در این میان آشکار نیست»، آشکار می شود که یا ایشان خود را لایق بررسی و شناسائی مسئله نمی دانند و یا مسئله را اصولا قابل بررسی و شناسائی نمی دانند و احیانا طرفدار ندانمگرائی و یا در بهترین حالت، طرفدار تردیدگرائی اند و به قابل شناسائی بودن چیزها و پدیده ها ایمان راسخ ندارند.

• مراجعه کنید به اگنوستیسیسم (ندانمگرائی)، اسکپتیسیسم (تردیدگرائی) در تارنمای دیارة المعارف روشنگری

http://hadgarie.blogspot.de/2011/01/blog-post_15.html?spref=fb

• اما مفهوم «انتحار» به چه معنی است؟


• انتحار یعنی خودکشی که در دو فرم زیر می تواند جامه عمل بپوشد :
• انتحار اکتیف (مثلا با شلیک گلوله ای در مغز خویش)
• انتحار پاسیف (مثلا از طریق خودداری از خوردن دارو، آب و غذا!)

• دلایل انتحار می توانند متنوع باشند که باید در روند تحلیل گفتار سهراب در مد نظر قرار گیرند.

حکم دوم
در این چند ماه اخیر چند تا از دوستان هنرمندم یکی پس از دیگری خودکشی کردند.

• سهراب با صدور این حکم، عالم عام را به چرخش قلمی ترک می گویند و وارد خطه خاص می شوند:
• اکنون خودکشی به معنی عام کلمه به خودکشی به معنی خاص آن تنزل می یابد:
• خودکشی بنی بشر بطور کلی به خودکشی قشر هنرمند تنزل می یابد!
• دایره تنگتر می شود.

• ماجرای دیالک تیک منفرد ـ خاص ـ عام همیشه چنین است:
• رابطه خودکشی بنی بشر با خودکشی قشر هنرمند، رابطه عام با خاص است.
• خاص بسته به سیستم مختصات معین، می تواند عام و یا منفرد باشد:
• قشر هنرمند در رابطه با بشر منفرد است و در رابطه با لایه ها و افراد هنرمند، عام.

• سهراب در این حکم به توصیف هنرمندانی می پردازند که یکی پس از دیگری دست به انتحار زده اند.

• اما توضیحات سهراب قابل تأمل اند:

حکم سوم
همه شان جوان بودند.

• تنها اطلاعی که سهراب راجع به هنرمندان خودکش در اخیتار خواننده و یا شنونده گفتار خود قرار می دهند، جوانی آنها ست.
• اطلاعی که در هر صورت بهتراز هیچ است.
• سهراب البته آگاهانه و عمدا به عمده کردن جوانی آنها می پردازند.
• خواهیم دید.

• ولی با طناب اطلاعاتی از این دست نمی توان به چاه تحلیل انتحار اندر شد و سالم و سلامت بیرون آمد.


• شاعری در بیوگرافی خود درباره مادر و پدرش داد سخن سر داده بود:
• او پدرش را فرزانه شعردوستی نامیده بود و مادرش را تهرانی اصیل.

• حریفی «حمال» و «بی ادب» اما خواسته بود، بداند که نان سفره مادر و پدر شاعر چگونه تهیه شده و لذا با پرخاش خروشان شاعر لطیف الطبع مواجه شده بود و تحلیل شعر او دشوار گشته بود.

حکم چهارم
همه شان شاعر (بودند.)

• این اطلاع دیگری راجع به جماعت جوان خودکش است که سهراب در اختیار خواننده و شنونده گفتار خویش قرار می دهند.

• نه جوانیت کسی بیانگر چیزی روشن راجع به خودکش است و نه شاعریت او.


• چیزها، پدیده ها و سیستم ها (مثلا انسان ها) را باید در دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت، ظاهر و باطن) آنها مورد تأمل و تحلیل قرار داد.

• جوانیت و شاعریت هیچکدام بیانگر ماهیت کسی به مثابه موضوع شناخت نیست.
• افراد جوان و شاعر به مثابه نمود می توانند ماهیت بکلی متفاوت و حتی متضاد داشته باشند.

• اگر ماهیت انسان ها را جایگاه آنها در تولید مادی جامعه، یعنی پایگاه طبقاتی آنها تشکیل می دهد، پس افراد جوان و یا شاعر می توانند پایگاه طبقاتی اشرافی، دهقانی، بورژوائی، خرده بورژوائی و یا پرولتری داشته باشند.

• هم سیاوش کسرائی شاعر بوده است، هم صهبا و معیری و نادرپور و توللی و سپهری!
• شاعریت می تواند وجه مشترکی تلقی شود، ولی نه وجه مشترک ماهوی تعیین کننده ای!

حکم شنجم
و تا آنجا که می دانم در سلامتی کامل به سرمی بردند.

• این آخرین اطلاعی است که سهراب ارزانی خواننده و یا شنونده گفتار خویش می دارند:
• سلامتی جماعت جوان و شاعر خودکش.

• پشت سر همه این وجوه مشترک کذائی که سهراب عمده می کنند، دنیائی قصد و نیت و سودا نهان شده است.
• همین وجوه مشترک کذائی از جهان بینی سهراب پرده برمی دارند.


ما در روند تحلیل به این مسئله برمی گردیم.
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر