۱۳۹۱ خرداد ۲۰, شنبه

چاله ها و چالش ها (175)

کمونیسم در تئوری و پراتیک
راه و روش تسویه حساب با سرمایه و سرمایه سالاری
فصل دوم (قسمت اول)
استعمار و سیاست
« جنگهای محدود »!
رضا خسروی
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de


بی نام
هژمونی طبقه کارگر و انزوای روشنفکران کنار گود

• رهبری اخلاقی طبقه کارگر (هژمونی) نه در یک خلأ انتزاعی و مجرد بلکه در متن مبارزات سیاسی، اجتماعی، طبقاتی مشخص و جاری در جهان واقعی و مادی شکل می گیرد.
• چپ (اکثرا) گیج ایرانی، که تا دیروز زیر پرچم “ضد-امپریالسیتی” امام سینه می زد، امروز با بهانه من درآوردی “غیر کارگری” بودن جنبش، آگاهانه خویش را از گسترده ترین جنبش ضد سرمایه داری معاصر در جهان منزوی و طرد می نماید.
• و این خود شاهد و دلیلی دیگر است بر پرت بودن، و نا مطرح بودن آن در جهان امروز و مبارزات معاصر.

• اینان هنوز غافلاند از درک این واقعیت ساده و ابتدایی که شعار ۹۹ % در بر گیرنده نه تنها طبقه، بلکه نزدیکترین ومهمترین متحدین طبقاتی آنان می باشد.

• فرایند گذار طبقه از “درونخود” به طبقه “برای خود” فقط و فقط از مسیر مبارزه است و این پدیده ای است که “چپ” استالین زده، در گیر «مبارزات دموکراتیک» همواره و همیشه از آن غافل بوده، است و خواهد بود.
• مبارک باشد.

حسن

• با سپاس از بی نام گرامی
• سعدی در گلستان و بوستان تئوری ئی را نمایندگی می کند که به زبان فلسفی به معنی مطلق کردن تصادف و فراموش کردن ضرورت است در دیالک تیک ضرورت و تصادف.
• بنظر او هر بنده خدا باید به هر طرف شلیک کند، به امید آنکه تیری از تیرهایش به هدفی بخورد.

• شیوه بحث بی نام عزیز آدمی را به یاد تیرانداز سعدی می اندازد.
• بی نام عزیز با ماسک ضد استالینیستی وارد میدان می شوند و به تخریب شخصیت هر دگراندشی کمر می بندند که جرئت به ابراز نظر کرده است.
• هدف ایشان پیروزی به هر قیمیت در چالش است.
• از این رو، از «بیرون گود نشین استالینیست» قلمداد کردن و تخریب هر دگراندیشی ابائی ندارند و بدتر از بدترین استالینیست ها برای هر دگراندیشی پرونده می سازند و پیشاپیش محکوم می کنند.

• ولی در هر صورت نظرات ایشان قابل تأمل اند:


1
رهبری اخلاقی طبقه کارگر (هژمونی) نه در یک خلاء انتزاعی و مجرد بلکه در متن مبارزات سیاسی، اجتماعی، طبقاتی ی مشخص و جاری در جهان واقعی و مادی شکل می گیرد.

• کشف پرولتاریا و رسالت تاریخی آن یکی از کشفیات بزرگ کلاسیک های مارکسیسم بوده است.
• بر خلاف پندار بی نام عزیز، رسالت طبقه کارگر نه امری سوبژکتیف (اخلاقی)، بلکه اوبژکتیف است و این در مورد همه طبقات اجتماعی اصلی همه فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی در طول تاریخ صادق بوده است:
• در انقلابات ضد فئودالی نیز علیرغم اکثریت قاطع دهقانان، پرچم مبارزه ضد فئودالی و بنای جامعه سرمایه داری بدوش بورژوازی بوده است.

• اما چرا سوبژکت تاریخ در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم یعنی در عصر حاضر، پرولتاریا ست و نه 99 در صد کذائی؟

• دلیل صحت این نظر در تشخیض تضاد اصلی جامعه سرمایه داری است که تضاد کار و سرمایه نام دارد.
• اینکه اقشار و طبقات دیگر نیز با بورژوازی تضاد دارند و بر ضد آن کم و بیش مبارزه می کنند و پرولتاریای سازمان یافته در سازمان سیاسی خویش به همدستی و همیاری آنان نیازمند است، هرگز از سوی حسن زیر علامت سؤال برده نشده است که بی نام عزیز به ناروا ادعا می کنند.
• مسئله اینجا انکار رسالت تاریخی طبقه کارگر به مثابه سوبژکت تاریخ بوده است.
• مسئله انکار نقش طبقه کارگر به مثابه گورکن نظام سرمایه داری و بانی سوسیالیسم بوده است.
• مسئله در واقع انکار نقش تعیین کننده طبقه کارگر مثابه قطب اصلی و بالنده تضاد کار و سرمایه بوده است!

• برای اطلاع بی نام عزیز، اشاره به چند نقل قول از بحث یادشده میان پلی بوئیسم ـ سوسولیسم و مارکسیسم ضرر ندارد:
• « نگاه ها و دیدگاه ها ی محدود و متعصبی که هنوز جهان را دو قطبی می بینند و نه 1% و 99% امروز هیچ کاربردی ندارند!
• با شما موافق نیستم.
• فعلا بماند، پاسخ گویی به اصرار شما درجدا نمودن و محروم ساختن طبقۀ زحمتکش از سایر طبقات مردم که بدون حضور و همراهی شان طبقۀ زحمتکش بی یار و باده، بی مدد می گردد.»

• ملاحظه می فرمایید؟

• دو قطبی دیدن جهان یعنی اشاره به تضاد اصلی جامعه سرمایه داری «نگاه و دیدگاهی محدود و متعصب و بی کاربرد» تلقی می شود و طبقه کارگر « بدون حضور و همراهی سایر طبقات مردم بی یار و باده، بی مدد می گردد.»
• آنها هم بسان بی نام عزیز نعل وارونه می زنند و « جدا نمودن و محروم ساختن طبقۀ زحمتکش از سایر طبقات مردم» را به حریف نسبت می دهند که هرگز نمایندگی نکرده است.

• ادعای شما مبنی بر اینکه رهبری طبقه کارگر «نه در یک خلأ انتزاعی و مجرد، بلکه در متن مبارزات سیاسی، اجتماعی، طبقاتی مشخص و جاری در جهان واقعی و مادی شکل می گیرد» به معنی نفی تئوری و مطلق کردن پراتیک است.
• به معنی طرفداری از پرکتیسیسم است!

• مراجعه کنید به پرکتیسیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• این به معنی تخریب دیالک تیک تئوری و پراتیک، مطلق کردن پراتیک (مبارزات سیاسی، اجتماعی، طبقاتی مشخص و جاری در جهان واقعی) و دور افکندن تئوری (خلأ انتزاعی و مجرد) است.
• این موضعگیری اصولا ضد دیالک تیکی است و با موضعگیری برنشتاین ـ پدر رویزیونیسم ـ منطبق است.

2
چپ (اکثرا) گیج ایرانی، که تا دیروز زیر پرچم “ضد امپریالسیتی” امام سینه میزد، امروز با بهانه من درآوردی “غیر کارگری” بودن جنبش، آگاهانه خویش را از گسترده ترین جنبش ضد سرمایه داری معاصر در جهان منزوی و طرد مینماید. و این خود شاهد و دلیلی دیگر است بر پرت بودن، و نا مطرح بودن آن در جهان امروز و مبارزات معاصر.

• بی نام گرامی با چپ بطور کلی بحث می کنند و یا با جناب حسن؟
• چرا بی نام عزیز به این آسانی و برق آسائی از «متن بحث مشخص» خارج می شوند و وارد بحث «انتزاعی در خلأ» می گردند؟
• مگر قصد دارند به جای استدلال و اقناع منطقی، هر انگی را به پیشانی حسن فلک زده بزنند و از عرصه بدر رانند؟
• حسن کی نقطه نظرات شما (پرچم “ضد امپریالسیتی” امام، “غیر کارگری” بودن جنبش، منزوی کردن خویش از گسترده ترین جنبش ضد سرمایه داری معاصر در جهان) را بر لب رانده و یا نمایندگی کرده است؟
• مگر دفاع از رسالت طبقه کارگر به معنی منزوی کردن آن است و نه به معنی پافشاری بر سازمانیابی آن در حزب سیاسی خویش؟

3
اینان هنوز غافلاند از درک این واقعیت ساده و ابتدایی که شعار ۹۹ % در بر گیرنده نه تنها طبقه، بلکه نزدیکترین ومهمترین متحدین طبقاتی آنان می باشد.

• این حقیقت امر را حسن نمایندگی کرده بود، مگر نوشته چند خطی او را هنوز نخوانده اید؟

• « حدس حسن بر آن است که سوبژکت تاریخ بطرزی آگاهانه و حساب شده تحریف می شود:

• به جای پرولتاریا طیف پهناوری متشکل از اقشار و طبقات بینابینی و دهقانان و پرولتایا و بورژوازی غیر انحصاری نشانده می شود:
• پرولتاریا به حساب می آید، ولی نه مثابه رهبر و جلودار انقلاب ضد سرمایه داری!»
• شیوه بحث چپ «نه گیج، بلکه خیلی خیلی هوشیار» از این قرار باید باشد؟

4
فرایند گذار طبقه از “درون خود” به طبقه “برای خود” فقط و فقط از مسیر مبارزه است، و این پدیده ای است که “چپ” استالین زده، در گیر “مبارزات دموکراتیک” همواره و همیشه از آن غافل بوده، میباشد و خواهد بود. مبارک باشد.

• تبدیل طبقه «درخود» به «طبقه برای خود» حاوی گشتاور جدی و صرفنظرناپذیری از آگاهی تئوریک است.
• و لذا ادعای بی نام عزیز مبنی بر اینکه « فقط و فقط از مسیر مبارزه» امکان پذیر است، سرتاپا نسنجیده و ناندیشیده و نادرست است.
• این موضعگیری ایشان نیز نشاندهنده باور عمیق به پرکتیسیسم است.
• «چپ گیج و خط امامی و هپیلی هپو» نیز به نقش تئوری و وحدت نظر واقف نیست.
• بی نام عزیز به نحوی از انحاء خودپوئی در جنبش کارگری را نمایندگی می کنند که روی دیگر مدال پرکتیسیسم است.
• یعنی دیالک تیک آگاهی و خودپوئی را تخریب می کنند، آگاهی را دور می اندازند و خودپوئی را بر تخت می نشانند.

مراجعه کنید به دیالک تیک آگاهی و خودپوئی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ممنون
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر