۱۳۹۱ تیر ۲, جمعه

پای منبر بزرگان (36)

کدام چپ؟
کمونیسم یا سوسیال دمکراسی؟
پاسخ مثبت به دعوت رفیق احمد فرهادی
برای بحث در باره دشواری های بر آمد چپ ایران
در رابطه با مقاله ایشان تحت عنون
«راهها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ»

عیسی صفا
یدالله سلطان پور
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com


عیسی صفا
به نظر من سه عامل دیگر را افزون بر دیکتاتوری باید در شناخت علل تشتت و ضعف چپ مورد بررسی قرارداد:

II

تهاجم سرمایه داری نولیبرال

• بورژوازی در روند مبازرات طبقاتی از بالا بر ضد توده های مولد و زحمتکش به زرادخانه غول آسائی از ساز و برگ سرکوب، خفقان، تحمیق و عوامفریبی مجهز گشته است.
• پراگماتیسم رسوا، دریده، بی حیا، بی شرم، مطلق و بی چون و چرا به درجه دین و آئین بورژوازی ارتقا یافته است.

• مراجعه کنید به پراگماتیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• بورژوازی هر آنچه را که به نحوی از انحاء برای توجیه، تبلیغ، تحکیم و توسعه جامعه سرمایه داری مفید باشد، بدون کمترین دغدغه خاطری، بی پروا و به هر قیمت و پیامد، مورد استفاده قرار می دهد:
• فرق نمی کند اگر بخواهی فوتبال تماشا کنی، تنیس تماشاکنی، فیلم علمی ببینی، فیلم سکسی ببینی، برنامه کودک ببینی، به بحث رادیوئی ـ تلویزونی گوش دهی، اخبار روز بشنوی، وارد انترنت شوی، سوار تاکسی، اوتوبوس، قطار و هواپیما شوی و هر کار دیگری که انجام دهی، سرم سم تبلیغات امپریالیستی در رگ جان و ضمیرت جاری می شود.

• بشریت اکنون در شرایط بسیار دشواری بسر می برد.
• هر جا نظر می کنی و به هر گوشه ای پناه می بری، رهائی از شر «خناس سرمایه» امکان پذیر نیست.

• آدمی بی اختیار یاد اثر مختصر گوهر مراد، تحت عنوان «ما نمی شنویم» می افتد:
• گوهرمراد در این اثر چند صفحه ای، شیوه تبلیغاتی فراگیر رژیم دست نشانده امپریالیسم در ایران را هنرمندانه تصویر می کند:
• بلندگوی تبلیغات عاری از خرد و منطق و فهم و فراست همه جا و همیشه، حی و حاضر است.
• قهرمان قصه حتی پس از قطع سیم های بلندگو و له و لورده کردن آن، از شر گوشخراش آن نجات نمی یابد.

• آقای عیسی صفا از اصطلاح مد روز و مدرن «سرمایه داری نئو لیبرال» استفاده می کنند.
• شاید آدم خوبی اند و نیت خیری دارند.
• ولی در هر صورت نسبیتی را وارد مقوله «سرمایه داری» می سازند:
• سرمایه داری به چرخش قلمی به سرمایه داری لیبرال و نئولیبرال طبقه بندی می شود.
• لیبرالیسمی که دهه های متمادی از تدفین بی سر و صدایش می گذرد!
• لیبرالیسمی که فاشیسم، ناسیونال ـ سوسیالیسم، مک کارتیسم و غیره بر گورش رژه رفته اند!

• محقق محترم بی آنکه خود باخبر شوند، به توجیه و تبلیغ سرمایه داری لیبرال کذائی و عملا به توجیه سیستم سرمایه داری در کلیت آن می پردازند.
• چه می توان کرد، وقتی که سرم سم ایدئولوژیکی امپریالیستی شب و روز در رگ جان آدمی جاری باشد!

حکم دوم
مضمون این فردگرایی رد نقش دولت در اقتصاد و حمایت های اجتماعی بود.

• حق بظاهر با آقای عیسی صفا ست.
• ولی فقط بظاهر!

• محتوا و مضمون ایندیویدوئالیسم (فردگرائی) از آغاز بهره وری سرمایه بوده است، گردش سرمایه و تولید سود بوده است.
• ایندیویدوئالیسم باید در جلوه های گوناگونش مورد تحلیل قرار گیرد.
• محتوا و یا مضمون ایندیویدوئالیسم در هر صورت نه تغییرات به عمل آمده در این و یا آن عنصر جامعه سرمایه داری، بلکه در بت جادوئی سرمایه داری است که انباشت سرمایه نام دارد.

• ایندیویدوئالیسم شقه شقه گشتن انسان جامعه سرمایه داری را توجیه تئوریک می کند و عادی جلوه می دهد.

• ایندیویدوئالیسم نقش دولت را رد نمی کند، بلکه از نو تعریف می کند.
• چپ ها و یا مدعیان چپ بهتر است که مفاهیم و مقولات ماتریالیسم تاریخی را قبل از هر کاری درک و هضم کنند.

• تئوری دولت ی
کی از تئوری های اصلی ماتریالیسم تاریخی است.


• دولت ابزار سرکوب طبقاتی است و هرگز بر فراز جامعه شناور نبوده است!

• دولت هرگز ماورای طبقاتی و ماورای اجتماعی نبوده است و هرگز نخواهد بود، حتی اگر جامعه طبقاتی ریشه کن شود.
• دولت وسیله و ابزار طبقاتی است و بسان هر وسیله و ابزاری فونکسیون های مختلفی به عهده دارد.
• دولت و دیگر ارگان های اجتماعی و سیاسی بسته به تناسب قوای طبقاتی گاهی این و گه ان فونکسیون را به عهده می گیرد تا همبود ادامه حیات دهد و تغییر ماهوی نیابد.

• سرکوب حتما نباید با توپ و تانک و مسلسل و کشتار صورت گیرد.


• سرکوب می تواند با احسان و انفاق هم صورت گیرد، با مانی پولاسیون ایدئولوژیکی اعضای جامعه از بدو تولد هم صورت گیرد.



• به قول ورنر سپمن ـ حکیم مارکسیست معاصر ـ «سرمایه داری پیشرفته عمدتا با دستکاری (مانی پولاسیون) سوبژکتیویته (ذهنیت) انسانی به «باز تولید» خود می پردازد.
• مردم برای ادامه حیات در جامعه مبتنی بر رقابت، مجبورند یک فردیت «منفرد» انعطاف پذیر بخود گیرند، تا بتوانند خود را با خواست ها و انتظارات رنگارنگ تطبیق دهند و قابل تعویض بودن افراد و رجحان هنجارهای موجود را نیز بپذیرند.

• جنبه اجتماعی آشکار اینگونه استفاده از سوبژکتیویته ی خادم «گردش سرمایه» عبارت است از «بیوگرافی های سرهم بندی شده» و «الگوی سبک زندگی» که تنوع آنها را علمای اجتماعی سرسپرده، به عنوان نشانه ای از شیوه های «اجتماعی شدن» آزاد از بندهای ساختار اجتماعی تفسیر می کنند.

• آنها به عرصه های عمل گسترده استناد می ورزند که تا حدودی هم درست است.
• پراتیک «خودنمائی » اما برعکس ادعای مدعیان تئوری «فردگرائی» به هیچوجه «بازی اجتماعی» شادی بخشی نیست، بلکه یک نمایش اجتماعی ـ روانی است.
• زیرا نبرد برای برسمیت شناساندن نیازهای رشد فردی خود و نبرد بر ضد بیگانگی و کارآئی اجتماعی نبردی دائم و لاینقطع است.

• «بیوگرافی های سر هم بندی شده» و «سبک های زندگی» در فرم غالب خود در هر حال تحت تأثیر خصلت مبتنی بر اجبار روندهای «باز تولید» اجتماعی بوده اند.

• آنها نقش روز افزونی برای حفظ موقعیت اجتماعی بازی می کنند.
• آنها قوالب اجتماعی ـ فرهنگی اند که در درون شان مبارزه در راه کسب موضع بهتری در رقابت و مبارزه در راه تحکیم موقعیت خود صورت می گیرد.
• میدان عمل اجتماعی که در نتیجه از بین رفتن شرایط سنتی وسیعتر شده، چیزی جز اجبار عینی تطبیق خود با شرایط جدید زندگی نیست، شرایط جدیدی که نه تنها در تغییر مدام و کاملا نو است، بلکه به سبب بی اعتبار شدن ملاک های توضیحگر کلکتیف (جمعی) در مه غلیظی فرو رفته است.

• «انسان انعطاف پذیر» دیگر نمی تواند خودش در باره زمان فراغت خود تصمیم بگیرد.

• معنی اشتغال (کار) در ورای محدودیت های زمانی عبارت است از احضارپذیر بودن تمام وقت.
• از این رو برای خیلی ها شرایط عینی جهت پرستاری از اقوام خویش دشوارتر می گردد.
• زندگی روزمره (نه فقط در این گونه موارد) میدان رویاروئی احکام استبداد سرمایه داری و مطالبات بشردوستانه انسان های مستقل گشته است.

• با تعمیم اجتماعی موازین زمانی و الگوهای واکنشی اقتصاد، محدودیت های عینی برای همزیستی اجتماعی انسان ها پدید آمده است.

• ولی بسیاری از انسان ها فقط به سبب مشکلات زندگی نیست که احساس فشار می کنند، بلکه آنها همچنین تحت تأثیر «روندهای فردگرائی»، دچار اختلالات روانی شده اند:

• اغلب انسان ها نیز دیگر از نظر احساسی قادر به برقراری رابطه با همنوعان خود نیستند.

• رفتار اگوئیستی (خودخواهانه) آنها امری خود خواسته نیست، بلکه حاکی از استراتژی بقا ست که تحت تأثیر دشواری های زندگی پدید آمده است.

• توانائی رواج بیمرز و فرافرهنگی الگوهای زندگی و مصرف سرمایه داری شاید در نگاه اول غیرمنتظره باشد، ولی نیروی متقاعد کننده نهفته در آن، دلایل قابل فهمی دارد.

• علت آن را باید در روانکاوی فشرده انسان ها جست و برای این کار گله ای از استراتژهای بازاریاب و روانکاوان تبلیغاتی مشغول بکارند.
• آنها کاری جز بررسی و سوء استفاده بازاری از آرزوها، رؤیاها و خواست های مردم ندارند.
• هیچ تحریک احساسی و هیچ مکانیسم انعکاس روانی یافت نمی شود که بعنوان اهرمی جهت تحریف نیازهای مردم مورد استفاده قرار نگیرد.

• برای تنگدستان این دنیا نیروی سمبل واره اشیاء کالاگونه که بر طبق اشتیاق عمومی آنها عرضه می شوند، جاذبه ای لایتناهی دارد:

• بکمک آنها ست که فردگرائی ماده پرستانه بمثابه مذهب جهانی یعنی بعنوان امید زندگی بهتر جا زده می شود.
• برای اغلب مردم، تصویر پر رنگی از یک زندگی بی دلهره به سبب زندگی شخصی دوزخی دلهره آمیز فریبائی خاصی دارد.»


مراجعه کنید به «پایان انتقاد از سرمایه داری؟» (1 ـ 19) (ورنر سپمن) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
http://hadgarie.blogspot.de/2010/12/blog-post_22.html
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر